logo





باقر مرتضوی- اسد سیف

زندانیان سیاسی را دریابیم

چهار شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲ اکتبر ۲۰۲۲



شنیده می‌شود که بیش از ده هزار نفر در درگیری‌های اخیر بازداشت شده‌اند. رژیم خود تا کنون خبری از بازداشت‌شدگان اعلام نکرده است. این‌جا و آن‌جا اما خبر از گستردگی بازداشت‌ها به گوش می‌رسد. گذشته از آنانی که در خیابان‌ها و در تظاهرات بازداشت شده‌اند، عده‌ای از افرادی که پرونده زندان در سال‌ها پیش داشته‌اند نیز دستگیر و به مکانی نامعلوم منتقل شده‌اند. در این میان حتا خبر بازداشت کسانی به گوش می‌رسد که در رژیم شاه زندانی سیاسی بوده‌اند. از هم‌اکنون خبر از مفقودشدگان است؛ کسانی که بازداشت شده‌اند و تا کنون خبری از آنان نیست.

در کنار این افراد اما نباید از یاد برد که عده زیادی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران، فعالین حقوق زنان، وکیل‌های بازداشت‌شدگان، مسئولان و فعالین تشکل‌های کارگری مدت‌هاست که در زندان به سر می‌برند. بر عده این افراد نیز هر روز افزوده می‌شود. برای نمونه، طی ماه گذشته بیش از پنجاه روزنامه‌گار و نویسنده بازداشت شده‌اند. در خبرنامه کانون نویسندگان ایران نام بسیاری از این افراد آمده است.

پرسش حال این است؛ برای آزادی زندانیان سیاسی چه باید کرد؟ با توجه به تجربه سال ۵۷، آزادی زندانی سیاسی یکی از شعارهای اساسی تظاهرات بود. در هر تجمعی این خواست نیز در میان دیگر خواست‌ها به چشم می‌خورد. چنین شعاری متأسفانه هنوز در اعتراض‌های ایران شنیده نمی‌شود و یا این‌که کمتر به گوش می‌رسد.

در این شکی نیست که دوران جنگ‌وگریز جاری بر کشور می‌باید به گامی فراتر پیش برود. با آغاز اعتصابات در دانشگاه‌ها و مدارس، می‌توان امیدوار بود که دامنه آن به اداره‌ها و مراکز کارگری فراروید و سرانجام اعتصابی عمومی گردد. و این‌جاست که خواست‌ها یک به یک جان می‌گیرند. در واقع اعتراض بدون خواست، بی‌معناست. در ژرفش اعتراض‌های جاری اما می‌توان از هم اکنون حداقل بخش‌هایی از حقوق شهروندی را در عرصه آزادی و دمکراسی بر قانون اساسی آینده کشوری نوشت که راه به آزادی دارد. برای نمونه آزادی زندانی سیاسی آن‌گاه می‌تواند مهر خویش را بر جنبش جاودانی کند که زمزمه لغو اعدام، سانسور، شکنجه، زندانی سیاسی، آزادی‌ پوشش، آزادی سازمان‌ها و احزاب سیاسی، آزادی تشکل‌های صنفی، آزادی‌ و برابری‌های جنسی و در کنار این‌ها آزادی‌ برای دگرباشان جنسی برجسته شوند.

در این راستا اگر به تجربه بازگردیم؛ سال ۵۷ کشتن انسان برای کسانی که مرگ بر استبداد و دیکتاتوری را فریاد می‌زدند، امری ثانویه بود. کشتن وابستگان به رژیم سابق پنداری کشتن انسان محسوب نمی‌شد. و همین‌طور؛ برابری زن و مرد و آزادی زن که بخش عظیمی از روشنفکران و تحصیلکردگان جامعه، پشتیبان جدی آن نبودند و در این راه از زنانی که به اعتراض در برابر "حجاب اجباری" قد برافراشته بودند، حمایت نکردند.

به زندانیان سیاسی باز‌گردیم، به زندانیانی که از جمع اعتراض‌کنندگان ربوده شده‌اند و هیچ معلوم نیست فردا زنده از زندان آزاد گردند و یا جنازه‌هایشان را، به شیوه معمول، به خانواده‌شان تحویل دهند. بازداشت‌کنندگان کیستند و بازداشت‌شدگان در کدامین زندان از زندان‌های پیدا و ناپیدای رژیم محبوسند، معلوم نیست. چه کسانی و به چه شکل این افراد را به دادگاه خواهند کشاند؟ میزان شکنجه و توبه و اقرار به کارهای ناکرده را از هم‌اکنون می‌توان تصور نمود. برای پیشگیری از فاجعه‌ای که می‌تواند در راه باشد، می‌توان در کنار شعار "آزادی زندانی سیاسی"، نام بازداشت‌شدگان را نیز جمع‌آوری کرد.

شاید کسانی اعتراض کنند که چه لزومی دارد آن‌گاه که شعار نابودی این رژیم سرداده می‌شود، خواستی چنین، در آزادی زندانیان سیاسی، مطرح شود؟ به نظر ما راهی که آغاز شده هنوز ادامه خواهد داشت. باید پذیرفت که رژیم هنوز با تمام توان سرکوب آغاز نکرده است. از سوی دیگر نباید انتظار داشت که همین فردا خامنه‌ای و رئیسی و دیگر سرکردگان جمهوری اسلامی چمدان‌هایشان برداشته، به همین راحتی از کشور در‌روند. نه! آنان این کار را نمی‌کنند و برای بقای این رژیم که بقای خودشان است، مبارزه خواهند کرد و خون خواهند ریخت.

به نظر ما شعار "مرگ بر خامنه‌ای" را نباید شعار آرزوی مرگ برای کسی قلمداد کرد. مرگ بر خامنه‌ای در واقع مرگ بر این رژیم است، مرگ بر استبداد است، مرگ بر دیکتاتور است و نه آرزوی مرگ یک شخص. خامنه‌ای اگر بمیرد، چون او کسی دیگر بر منبر رهبری خواهد نشست، چنان‌که با مرگ خمینی چنین شد. ما به شخصه امیدواریم خامنه‌ای نمیرد. آرزو داریم او و گردانندگان این رژیم زنده بمانند و در یک دادگاه بین‌المللی به محاکمه کشیده شوند. دوست داریم جهان از زبان خودشان از جنایتی که سال‌ها در زندان و خارج از زندان آفریدند بشنود و بداند که بر نسل ما چه رفته است. تاریخ محتاج این دادگاه است.

این را نیز باید به یاد سپرد که هنوز معلوم نیست کشورهای غربی چه آشی برایمان خواهند پخت. به یاد بیاوریم که هم‌آنان در سال ۵۷ با سوء‌استفاده از خیزش شکوهمند مردم در نفی استبداد حاکم، از خمینی رهبر ساختند و در ناآگاهی مردم، او را به آنان تحمیل نمودند. حال نیز امکان چنین رهبرتراشی وجود دارد. با چشمانی باز باید به استقبال آینده رفت و از هم‌اکنون با همین شعارهای کوچک نخستین گام‌ها را به راه آزادی و دمکراسی و هم‌چنین حقوق شهروندی برداشت.

در این شکی نیست؛ "من"ی که خارج از کشور نشسته‌ام، برای خویش حق دخالت در خیزش‌های داخل کشور قائل نیستم. همین‌که پشتیبان بی‌دریغ به پا خاستگان داخل کشور باشم، بزرگ‌ترین کار را کرده‌ام. آنان برای هستی خویش به میدان آمده‌اند و برای زندگی بهتر می‌جنگند. آنان به پا خاسته‌اند تا بهتر زندگی کنند. باید در برابر این جان‌ها و حفظ آن‌ها احساس مسئولیت کرد. به این جان‌های عزیز باید احترام گذاشت، قدرشان دانست و پشتیبانشان بود. این حمایت را نباید با دخالت آغشت و از این جان‌های عزیز ابزاری سیاسی ساخت.

به یاد زندانیان سیاسی باشیم و به دفاع از آنان به هر راه و روشی که به فکر می‌رسد، بکوشیم. نگذاریم پس از مرگشان واژه‌ای شوند در شعری و یا ترانه‌ای.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد