هرگز
با خود ندیده سرزمین من
پاییزی چنین سبز
نه حزنی در صدا
و
نه
اندوهی در نگاه
میعادِ آفتاب سراوانش
رگ های عاطفه را
نوری
بر خاک خسته ی زاهدان
و
در سایه روشنانِ
جنگلِ گیلان
سبدهایِ مروارید
بر پولک ماهی های کارون
و
دماوند وُ البرز
که
چشم وُ چراغی شدند
کُردستان را
چنین سبز
دیده ای آیا
یکی پائیز را؟
در هیچ کجای جهان
نبوده هرگز پائیز
این چنین شاد وُ خندان
گیسو
گیسو
گیسوانِ تبریز
در باد وُ
رقص ها وُ خنده ها
و
آتش
آتشِ خشم وُ فریاد
و
لچک ها
در حریقِ نفرت
و
پائیز
که
هم چنان سبز
ترانه ای سُرخ
می خواند
برای تو
فردا را
09/10/2022
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد