logo





وقتی که «زن» و «زیبایی» دشمن نظام می‌شوند

«ژینا جان تو نمی میری، نامت یک رمز می شود»

جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ - ۰۷ اکتبر ۲۰۲۲

رضا راهدار

reza-rahdar.jpg
آیا قلبی هست که برای «مهسا» تکان نخورده باشد؟

دختری (زنی) دیگر اسیر خشم و جنون ولایت فقیه شد و با خشمی وحشیانه توسط نیروهای «گشت» به قتل رسید. خبر بمبی شعله ور شد و سراپای نظام را به لرزه انداخت و در برابر «خون جوشانی» شد که قلب هر انسان زیبا را به تپش در آورد. «مهسا به چه گناهی کشته شد؟ » پرسشی که درطول و عرض تاریخ بشری زمزمه می شود.

مردم ایران با فریاد استقلال و آزادی به پیشباز خمینی رفتند و باور داشتند که « دیو چو بیرون رود فرشته در آید». ولی هیهات! با ناباوری با سعد ابن ابی وقاصی روبرو شدند که برای ویرانی «مدائن» و تمدن ایرانی آمده بود. آقای خمینی از همان اول انقلاب نفهمید در کجا نشسته است. او مرجع تقلیدی و رهبر مذهبی بودن خویش را بر رهبری جامعه و کشور غالب کرد و آمده بود تا «شرع» را به جای قانون مدنی حاکم کند. در این راستا «زن» اولین سوژه او شد. هنوز ماهی از انقلاب نگذشسه بود که دستور داد «زنان اسلامی بايد با حجاب بيرون بيايند نه اينکه خودشان را بزک کنند. کار در ادارات ممنوع نيست اما بايد زنان با حجاب اسلامی باشند» (خمینی، اسفند ۱۳۵۷، روزنامه اطلاعات). آیا او واقعاَ تفاوت بین زنان مسلمان و زنان کشور (از هر دین و آیین و یا بی دین) را نمی فهمید. این بیان خمینی با مخالفت شدید زنان و مردان کشور قرار گرفت و آیت الله طالقانی خمینی را مجبور به عقب نشینی کرد. او در جواب پرسش يک خبرنگار زن فرانسوی گفت: «همان نظراتی که آقای آيت الله طالقانی فرمودند، مورد نظر من و صحيح است.» (روزنامه اطلاعات ۲۱ اسفند ۱۳۵۷). به دنبال آن خمینی دیگر در باره حجاب دستور رسمی نداد تا اینکه در تيرماه ۱۳۵۹ در يک سخنرانی تند، از ابوالحسن بنی صدر رييس جمهوری ايران خواست تا سريعا اداره های دولتی را اسلامی کند. پس از آن سخنرانی از صبح شنبه ۱۴ تيرماه ۱۳۵۹ ورود زنان بی‌حجاب به اداره های دولتی ممنوع شد.این روند ادامه یافت تا اينکه سرانجام مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۳ قانون مجازات اسلامی را به تصويب رساند. به موجب اين قانون هرکس در معابر عمومی حجاب را رعايت نکند، به ۷۲ ضربه شلاق محکوم می شود. این قانون هنوز هم پابرجاست. (به نقل از سامانه رادیو فردا) کجایند آن نمایندگان بی شرمی که به چنین «قانونی» رای دادند.

می بینیم که خمینی فراتر از سنت و عرف و زندگی روزانه مردم وارد میدان بازی شد و بدون درک درست و روشن از حکومت و مسئولیت آن، خود را حاکم بی بیدل مردم دانست و حتی فراتر از آن «حکم خود» را «حکم الهی دانست» و مخالفت با آن را به دشمنی با خدا و پیامبرش برشمرد. « هرکس که مسیرش مسیر اسلام نباشد دشمن ماست، با هر اسم می‌خواهد باشد. هرکس جمهوری را نخواهد دشمن ماست، برای اینکه دشمن اسلام است.» (خمینی، صحیفه امام خمینی » جلد ۷ » صفحه ۴۵۷). خود را حاکم همه جانبه مردم (نه فقط مسلمانان) می دانست. (حتی در اسلام نیز حجاب یک امر عرفی است و مراعات آن سفارش شده است. این یک تکلیف دینی نیست و حتی مراجع تقلید نیز نمی توانند آنرا واجب شرعی قلمداد کنند و می بینیم که یک نظر واحدی در این باره در کشورهای اسلامی حاکم نیست.) سنت و عرف حجاب در ایران زمین قدمت دراز تاریخی دارد و هرگز به عنوان یک مشکل اجتماعی مطرح نبود، شدت و سخت گیری و آزاد بودن آن بنا بر باور و اعتقاد و یا رسم معمولی خانواده و محل زیست افراد تنظیم می شد. تعصبات و خشک مغزی تعدادی از افراد جامعه در کل کشور نقش چندانی نداشت. به نظر من حتی ورود به مسائل پوشیدنی و نوشیدنی در سطح یک حکومت بی حرمتی به وقار و شخصیت و حرمت انسانی است تا چه رسد به اینکه برایش شرط و شروط و قانون تدارک دیده شود. آقای خمینی به مثابه یک رهبر مذهبی و اجتماعی چنان حقیرانه به خود اجازه داد تا بگوید «به من گزارش داده‌اند که در وزارتخانه ها زن‌های لخت هستند و اين خلاف شرع است...» و یا آرایش و زیبایی زن را «بزک» نامید. واقعاً مشکل خمینی و روحانیت همطراز او با پوشش زن از چه نهفتی حکایت می کند؟ آیا غیر از این است که در این نگرش «زن» هرگز به عنوان یک انسان آزاد و همطراز و هم گام مرد پذیرفته نیست. زن بیشتر ابزاری تصور می شود که باید پاسخگوی نیاز مرد باشد و تنها به مثابه یک قیم حق زندگی دارد. چه بی شرمانه و وقیحانه بیان می کنند «کلید بهشت زیر پای مادران است» و ایام فاطمیه می گیرند. در جامعه ای که «زن» حق انتخاب پوشش و آموزش نداشته باشد چگونه می تواند مادر فرزندی شود که مهندس و معمار فردایش باشد!! در مکتب خمینی و جمهوری اسلامیش «زن» و «زیبایی» فتنه انگیز و ضد ارزش نظام به حساب می آیند همچنانکه موسیقی و رقص و آواز خاری بر چشم نظام هستند. نوشته بودم تخم نفاقی که خمینی از بدو ورودش در ایران زمین پاشید به شجره (درخت) خبیثه ای تبدیل شده است که میوه تلخ آن مزه زندگی و شوق زیستن در آرامش، شادی، و صفا و صمیمیت را در این کهن سر زمین زهرکرده است. میوه ممنوعه ای شد که هر که از آن خورد بنیاد آدمی خویش را فراموش کرده و ددی شد که انسان را به شکار گرفته است.

گند این لجن متعفن امروزه نفس زندگی را از همه گرفته است و یک جامعه را در برابر خویش دشمن کرده است. نظامی که خود را درگیر استکبار جهانی می داند و مدام روضه دشمن می خواند اینک خود به دشمن خلقش بدل شده است. رژیمی که از همان ابتدای قدرتش گروه گروه جوانانش را به جوخه های مرگ فرستاد (چه در خیابان یا در زندان و یا در جبهه های جنگ) امروزه با یک سونامی خشم روبرو شده است که آتش در بنیان آن افکنده است.

کشتن مهسا این سونامی خشم را نه تنها در ایران بلکه در سراسر گیتی شعله ور کرد. شعله ای که هرگز خاموش نخواهد شد. شعله های آن ممکن است کم و زیاد شود (با سرکوب شدید) ولی راهی است که تا سرنگونی «ولایت فقیه» و به اهتزاز در آمدن پرچم آزادی ادامه خواهد یافت.

برقراری آزادی و دمکراسی در ایران دیگر «آرمان» و «آرزو» ی یک قشر پیشرو و آرمانگرا نیست. این تلاشی است که به نیروی تک تک ما نیاز دارد. راهی بی بازگشت هم برای ما و هم برای رژیم آغاز شده است.

یک دست جام باده و یک دست جعد یار / رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

آری رقص آزادی در میدان آزادی تهران به «جعد» یار و پریدن در میانه میدان آغاز شده است.
در اینجا دوست دارم به خاطر حفظ و حراست از این شعله، روز ۲۵ شهریور را روز «زن» اعلام کنم تا دگر کسی نتواند با پاشیدن خاکستر استبداد آنرا خاموش و بی رمق کند. باور دارم که بیان چنین روزی چون پتکی آهنین بر سر رژیم فرود خواهد آمد و آنرا به واکنش افسار گسیخته وا می دارد.

ما از نسل بیشمارانیم! ‌

بودن ما عصیان ماست! تسلیم مرزها و دیوارها نمی شویم! در برابر ظلم و تعدی و تجاوز تمکین نمی کنیم! دیگر فرزندان سر به راه و بله آقا و گوشه گیر نیستیم! به هم نوع عشق می ورزیم و از محنت دیگران آرام نمی گیریم! ما فرزندان عشق و زندگی و آزادی هستیم!

به امید برقراری چنان روز آزاد
زنده باد عشق و زنده باد آزادی!!
زن، زندگی، آزادی!!

رضا راهدار
دالاس تگزاس- مهر ۱۴۰۱ – اکتبر ۲۰۲۲


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد