تلفن ِ روی میز بسته است
چه گردشی امّا بر این سطح چوبین!
چه موتورخانه ای از نیروهای نهان!
که اتاق را به لرزش در آورده
تبادل آتش پیامهاش
اجتماع جوانان و تجربه های کهن
در حلقه های چایخانه و چاپخانه
بکوب بکوبی بپا شده ست
روی میز های همقطار و هم ادوار
مینیاتور ها اوج گرفته اند تا آسمان
زنی سوار بر اسب
رقعه ای به دست
غبار زرین ِ تذهیب اَلَک میکند
بر سر و روی و زلف شهر
ما به نور بازگشته ایم
ما به نور بازگشته ایم
و با همین اسب
تاختن را هِی خواهیم کرد
تا محو آخرین سایه های تاریکی
می شکافد تلفن، روی میز
از دل آن، چند سوار!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد