سرانجام آمد آن روز
روز چسبیده از هردو سو
چون رخت چرک خیس به بند شرق و غرب
که پلشتی از آن می چکید وتمامی نمی گرفت
ـ ـ ـ
آن روز آمد
و با دهها بند نو از همه سو
رخت آب رفته، چروکیده، نازک تر شده از کاغذ را
پائین کشیدند از برابر نور
ـ ــ ـ
بچه های سرزمین من
بادبادک بازی نمی کنند
ستمگران را مرخص می کنند
از برابر خورشید هزار دست
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد