تا ساعتی دیگر خورشید رنگ خواهد پاشید بر درختان و صخرههای بلندیهای فراز بندر دور افتاده و قایقها یکی پس از دیگری از دریا باز میگردند با سبدهای انباشته از ماهیانی که چشمان بازشان هویتهای یونانی، فنیقی، رومی، یا عربِ آنان را برملا میسازد. کرکرههای مغازههای خیابان ساحلی یکی یکی بالا میرود و پیادهرو بار دیگر پر میشود از جنب و جوش فروشندگان و مشتریان، رهگذران، و کودکان مدرسهرو. هریک در خیالات خود از کنار سبدهای پر از ماهی میگذرند و به راه خود میروند، یا لحظاتی بر بالای یکی مکث میکنند بی آنکه پدران خویش را بجا بیاورند که قرنها پیش روزی از روزها به دریا رفته و کشتی راندهاند بسوی آفاق دور، بیآنکه از ایشان خبری باز آمده باشد.
هنوز شب است و سوسوی ستارگان آسمان فرازِ بلندیهای بندر آهنگ شعریست معمایی که من هرچه فکر میکنم نمیتوانم بفهمم کدامیک فنیقیست، کدامیک رومی؟ کدامیک اولیس است، کدامیک سندباد، و کدامیک سرگشتهیی از سرزمینی دور که میرود زاده شود روزی، چند صباحی در این بندر دور افتاده زندگی کند، روزی به دریا برود، از او خبری باز نیاید، و زان پس تا ابد میخکوب بماند بر زمینهی وهمانگیزِ آسمان.
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۱ فروردین ۱۴۰۱
۱۰ آوریل ۲۰۲۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد