نخست به انگیزه و شروع سفر در دو اثر"سیر العباد..." و "کمدی الاهی"اشاره کنیم که برخی آنها را به هم مرتبط دانسته اند. بطوری که گویا یکی از آن دیگری متقدم الگوبرداری کرده است.
سنایی غزنوی که قرنهای یازده و دوازده میلادی را درمناطق افغانستان و خراسان زیسته، دلیل و علت سرودن اثر "سیر العباد الی المعاد"(رهسپاری بسوی رستاخیز) را به قرار زیر توصیف کرده است:
"روز اول که رُخ به ره دادیم/ به یکی خاک توده افتادیم / خاکدانی هوای او ناخوش / نیمی از آب و نیمی از آتش / تیره چون روی زنگیان از زنگ / ساحتش همچو چشم ترکان تنگ / یک رمه در فتاده در تک و پوی / همه آهن دل و خماهن روی".
همین جا به سه اشاره و کنایه سنایی توجه کنیم که از منظر درک و دریافت روزآمد( یا آپ دیت) دارای ایراد و مشکل است. زیرا کنایات، پیش از هر چیزی، نگاه تکبرآمیز و تحقیرگر سنایی نسبت به سیاهان، ترکان و مردم عادی زیر عنوان "رمه" را آشکار میسازند.
و اما، دانته آلگیری که قرنهای سیزده و چهارده را در شمال ایتالیا زیسته، اولین سروده کمدی خود را به قرار زیر آورده است: "در نیمه راه زندگی مان که برآمدم / خود را در جنگلی تاریک یافتم / چرا که راه درست را گم کرده بودم...".
ناگفته روشن است که با اولین نگاه به ساختار کلی این دو سفرنامه، فوری یکسری شباهت به چشم میآیند. شباهتهایی که از جمله حرکت سه مرحله ای روایت است. مسافر در تحرک خود از مکانهای خیالی گذشته و با عبور از دوزخ و برزخ سرانجام به پردیس میرسد.
نکتۀ دوم جهان بینی و یزدان شناسی مشابه سرایندگان است که از ایده های حاکم و افکار قرون وسطایی همچون اعتقادات فلسفی نئوافلاتونیان یا هیئت بطلمیوسی در اخترشناسی نشأت میگیرد.
منتها در چارچوب یزدان شناسی نئوافلاتونیان، که مشهورترین فورمولبندی آن را نزد پلوتین و "امر یگانه" و رویکرد "وحدت وجودی"اش میتوان سراغ گرفت، در کلیت با دو نوع مومن روبرو هستیم. آنجا از منظر رفتار و فعالیت ذهنی بواقع دو جماعت متفاوت بوجود آمده که به نوعی افرادعام و خاص را از هم تفکیک میکند.
در دورۀ تاریخی "قرون وسطا" که عمری بیش از هزاره داشته و در برخی از مناطق مثل خاورمیانه هنوز ادامه دارد، از یکسو روحانیت تولیدی نهاد حوزوی را داریم که با مریدان بیشمار و با رفتار آئینی، دین را معنا و تعریف میکند.
ایشان همان شریعت پناهانی هستند که با تکرار عبادت و آداب عملی، تمرین ژیمناستیک روزانه دارند و در ضمن خواب و رویای رستگاری در دنیای اُخروی را نیز تکثیر و ترویج میکنند. در میان این دسته از مومنان کسب و کار و تامین معیشت روزمره در رابطه با وعده رستگاری در دنیای آخرت تنظیم میشود.
در حالی که وضع دسته دیگر بکلی فرق دارد. آنان هر آه و دمی از خود را در رابطه با رشد آن آگاهی هماهنگ میکنند که به هدف فیضان و "فی فنا الله" برسد. بنابراین در سوی دیگر مومنانی داشته و داریم که با تکرار رفتار آئینی دین موروثی ارضای خاطر نمییابند. زیرا میخواهند در رابطۀ خود با خدا و جهان ژرفتر تأمل کنند؛ آنهم با هدف رسیدن به شناخت فردی.
منتها این شناخت فردی بدنبال خوشبخت سازی و خوشباشی نیست. چون با درجا زدن تاریخی و در نهایت بیزاری از جهان و زندگی اینجهانی، تاوان باور نئوافلاتونی نظریه پردازانی چون پلوتین را میپردازد. او که فقط امر یگانه را دارای حقیقت میپنداشته و باقی پدیدارها را عاری از حقیقت و مجازی خوانده است. از اینرو مومن خاص رهایی خود را در فنا شدن در امر متعالی پنداشته است. آنهم با این پیش شرط که از جسم و جان خود خلاصی یافته باشد. در رابطه با فرایند یادشده که متکی بر تفکیک فرد خاص از عوام و نیز در نهایت فناشدن اهل معرفت است، سنایی چنین سروده است:
مسلمانان مسلمانی، مسلمانی/ از این آئین بی دینان پشیمانی پشیمانی / مسلمانی کنون اسمی است بر عرفی و عاداتی/ دریغا کو مسلمانی دریغا مسلمانی...
در این روند چون معرفت شناسی جانمایۀ عبادت و ثناگویی مومن است، بتدریج جماعتی ازیک عده آدم خاص جلب نظر میکنند که آنان را "عارف" میخوانیم. در نتیجه بخاطر جاذبۀ رفتار خلاف عادت عوام در ذهن و زبان تاریخنگاران، عارفان خواه و ناخواه برجسته میگردند. البته برجستگی سپس باعث میشود که راهشان در گروهبندیهای متفاوت مریدان تداوم و گرایش و رویکرد صوفیگری اشاعه یابد. بواقع در امتداد چنین روند تغییر و تحولی در زبان فارسی و ذهن ایرانی اسلام آورده که براحتی نمیخواسته هژمونی شریعت پناه عرب تبار را گردن نهد، سنایی را داریم که مبتکر انتقال رویکرد و ایده های عرفانی در شعر است.
باری. در روند حضور عارفان بر صحنۀ اجتماعی به شکلهای مختلفی از شریعت پناهان تفکیک نمایان شده است. از جمله این شکلها، میل "ستایش" یا همدردی با ابلیس است.
ابلیس که متکی بر سابقۀ "زاتان" در دین یهودی بوده، در قرآن موجود خاصی بشمار میرود. او از در رحمت خدایی رانده شده است زیرا بدین سبب که از امر خدا در سجده به انسان روی برتافته است. بگذریم که امر سجده به انسان، خود به خود چونان تناقضی در خود است . چرا که خدا در روایتهای ادیان ابراهیمی قبلا امر بدین کرده که او یگانه ترین نماد برای سجده است. شاید با تکیه بر این امر متناقض سجده به انسان که نوعی بی عدالتی آشکار نسبت به شیطان محسوب میگردد، اگر که از منظر غیر جانبدار به رفتار خدایی بنگریم، عارفان در پی توجیه عدم سجده انسان شده اند.
ما همدردی با شیطان را در شعر فارسی در سروده ای منسوب به سنایی داریم. او نخستین شاعری است که افکار و جهان بینی عرفانی را وارد آفرینش ادبی خود ساخته است؛ چنان که از منظر شیطان آورده:" با او دلم به مهر و مودت یگانه بود/ سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود/ بر درگه ام ز جمع فرشته سپاه بود/ عرش مجید جاه مرا آستانه بود/ در راه من نهاد نهان دام مکر خویش/ آدم میان حلقۀ آن دام دانه بود/ میخواست تا نشانۀ لعنت کند مرا/ کرد آنچه میخواست، آدم خاکی بهانه بود".
اکنون نگاهی کنیم به اشاراتی که دانته را الگوبردار از سنایی دانسته¬اند. در نخستین گام با شجاع الدین شفا روبروئیم که نخستین ترجمه اثر دانته به فارسی را در سال ۱۳۴۷ انتشار داده است که البته به جز سنایی، دانته را تاثیر گرفته از ارداویرافنامه هم دانسته است. سپس با گفته ابولحسن نجفی از دیگر مترجمان ورزیده روبروئیم که حرف شفا را تکرار کرده است. لیکن پیش از این مترجمان زبان فارسی، شرقشناسان را در فضل تقدم چنین داعیه¬ای داریم. افرادی نظیر سرگئی برتلس که به سال ۱۹۲۵ کمدی الاهی را یکسره همانند سیرالعباد خوانده یا نیکلسون که به سال ۱۹۴۳ سنایی را پیشرو ایرانی دانته نامیده و سرانجام یان ریپکا در ۱۹۵۹ که اثر سنایی را نوع مینیاتوری اثر دانته گفته است.
اکنون برای آن که پاسخ پرسش الگوبرداری دانته از سنایی را مخاطب بسپاریم، جهت تسهیل پاسخگویی اشاره به تفاوتهایی در سرگذشت ایندو لازم میآید. برای اشاره به شرح زندگی سنایی سراغ روایت جانبدار علی اصغر حلبی " جلوههای عرفان، چهرههای عرفان"( نشره قطره، ۱۳۸۲) را میگیریم که در ص ۱۸۶ آورده است:"... در آغاز زندگانی پاکیزه یی نداشته و در اوان شاعری مدح فرمانروایان گفته بود، چون سر به آستان تصوف سابید و کیمیای عشق صوفیانه بر مس وجودش اثر گذاشت، قدر و ارج تودۀ مردم را دریافت، و به جای سخن گفتن از شوکت و اقتدار سلطان و قدرت و صولت لشکریان او به وصف حال مظلومان و بیوه زنان پرداخت و سلطان وقت را از ظلم و بیداد هشدار داد".
سپس ابیات زیر از سنایی را همه ضمیمه شرح خود کرده است:" خشم و شهوت خواجگان را شاه و ما را بنده اند/ بنگر اندر ما و ایشان گرت باید داوری/ پس تو گویی این گُرُه را چاکری کن چون کنند/ بندگانِ بندگان را پادشاهان چاکری...".
منتها بدین شرح سرگذشت مثبت سنایی بایستی نکته ای از خوانش انتقادی زیر را بیفزائیم. این که حتا "سیرالعباد الی المعاد" بیش از هفت صد بیتی، که گفته اند به دورۀ پختگی او تعلق دارد، هنوز بیست درصد پایانی سروده را به مدح فرمانروای منطقه سکونتی خود(محمد منصور) تخصیص داده است. سنایی در این رابطه از جمله چنین سروده است:" گفتم آن نور کیست، گفت آن نور/ بوالمفاخر محمد منصور/ واعظ عقل و حافظ تنزیل/ مجرم عشق و محرم تاویل...".
در واقع تفاوت رفتاری سنایی با دانته نه درزمینۀ یزدان شناسی و تشخیص جایگاه ستاره و سیارات آسمانی بلکه بطور دقیق در حیطه اجتماعیات و سیاست¬ورزی بر کره خاکی اتفاق میافتد. دانته ای که در سن ۳۷ سالگی وادار به تبعید میگردد و از سر اجبار زادگاه خود فلورانس را ترک کرده است. چون بعنوان شهروندی آگاه و فردیتی مستقل رای علیه سلطۀ استبدادی به فعالیت سیاسی پرداخته بوده است. فعالیتی که نبرد با سیطره خودکامگی مذهبی بوده و زمینه ساز تحولی فرهنگی بنام رُنسانس گشته است.