بیخانمانی را در تهران به عنوان مشکلی همگانی درآوردهاند. چون تاکنون هیچ یک از دولتهای جمهوری اسلامی نتوانستهاند از آسیبهای اجتماعی آن اندکی بکاهند. هیچ برنامهی اثرگذاری هم تا کنون برای ساماندهی این مشکل ارائه ندادهاند. مشکلی که به سهم خود در مشکلات دیگر جامعه ریشه دوانیده است و تفکیک بسیاری از آنها از همدیگر امری ناممکن به نظر میرسد. شمار بیخانمانهای شهر تهران را در آمارهای دولتی تا رقم یک میلیون و پانصد هزار نفر گزارش کردهاند. اما اعماق پنهان این ماجرا چیزی نیست که فقط در همین آمارها بگنجد.
وقتی که دولت اعلام میکند مالکان نباید بیش از بیست و پنج درصد به اجاره بهای ماهانهی خود بیفزایند، به طبع مالک نیز ترفند افزایش پنجاه درصدی اجاره را به پیش میبرد. در فضای همین سیاستهای نابخردانه است که فقیران شهر هر روز بیش از گذشته فقیرتر میشوند. آنها خیلی راحت از مناطق شمالیتر شهر پس رانده میشوند تا شاید در مناطق جنوبی آن سرپناهی برای خویش اجاره کنند. اجارهنشینهای مناطق جنوبی شهر هم برای همیشه به ترک تهران مجبور میگردند. چرا که اغلب آنان راه اجارهنشینی در شهرکهای حاشیهی تهران را در پیش میگیرند. جدای از این، بسیاری از ایشان به آلونک نشینی روی میآورند. راهکاری که پیشینهی آن را باید به نام "اعلیحضرت همایونی" به ثبت رسانید. اما جمهوری اسلامی چنین راهکاری را برای گذران خیابانی شهروندان خود ارتقا داده است. تا آنجا که دستیابی به همین زاغهها و حلبیآبادها نیز برای بسیاری از شهروندان امروزی تهران به عنوان رؤیا باقی مانده است. کارتونخوابی را جمهوری اسلامی بود که به بسیاری از شهروندان تهرانی تحمیل کرد. کارتون خوابها گروههایی از همان بیخانمانهای شهری هستند که شبها را در پارکها یا گذرهای عمومی شهر به سر میآورند. در چنین راهکاری است که تکهای کارتون میتواند برای هر بیخانمانی نقشی از رختِ خواب را به اجرا بگذارد.
آمارهای مدیران دولتی حکایت از آن دارد که در تهران قریب یک میلیون واحد آپارتمان خالی است. برخی از مدیران دولتی شمار این گروه از املاک را تا میزان سه میلیون واحد هم گزارش کردهاند. اما هیچ برنامهای برای ساماندهی آنها در اختیار ندارند. به عبارت روشن، دولت دست مالکان را باز میگذارد تا ملک خود را خالی بگذارند و از ارزش افزودهی آن سودهای نجومی بیندوزند. چون در تهران به طور متوسط ظرف دو سال ارزش هر ملکی تا صد در صد افزایش مییابد. با این اوصاف مالک چندان نیازی در خود نمیبیند که ملکش را به مستأجر بسپارد. بدون تردید خالی گذاشتن ملک آرامش خاطری را برایش فراهم میبیند که فرآیند آن، سوداگری انگلی او را تضمین خواهد کرد. دولتهای جمهوری اسلامی همیشه زمینههای کافی برای تحقق این سوداگری انگلی فراهم دیدهاند. کمترین تشویق این گروه از مالکان در آن است که مالیات نمیپردازند و به واقع در جایی شناخته نمیشوند. حتا هیچ راهکاری از قانون، رشد انگلی و سوداگرانهی ایشان را تهدید نمیکند.
گروههای پرشماری از بیخانمانها شبها را در فضای عمومی شهر تهران بیتوته میکنند. شماری از همین بیخانمانها از توان کافی برای گذران خویش بهرهای ندارند. دولت هم برای توانمندسازی مداوم و مستمر ایشان هیچ برنامهای را به اجرا نمیگذارد. شاید هم تا کنون مدیران دولتی به چنین آسیبی نیندیشیدهاند تا برنامهای را برای حل و فصل نهایی آن عملیاتی کنند. چون در جمهوری اسلامی علت بروز و پیدایی چنین مشکلاتی را به پای خود افراد جامعه مینویسند. شیوهای که به سهم خود مدیران شهری را از پذیرش بیکفایتی خویش برائت میبخشد.
گروههایی از این بیخانمانها معتادانی هستند که به دلیل اعتیاد خود از فضای خانواده رانده میشوند. دولت نیز کاستیهای آن را به پای خودشان مینویسد تا ایشان را از جذب در جماعتهای سازگار شهری پس براند. مدیران شهری حکومت به تمامی آسیبهای برآمده از جامعه را به عنوان معضلی شخصی و فردی مینگرند. حتا جرایمی نیز برای جبران آن در نظر میگیرند. چنین دیدگاهی را نه تنها در میان گروه معتادان گسترش میدهند بلکه روسپیان و کارگران جنسی را نیز از شمول آن بینصیب نمیکنند. بنابراین در فضای همگانی شهر بسیاری از معتادان یا روسپیان نه فقط گونههایی از بیخانمانی را دوره میکنند، بلکه مجرم هم شمرده میشوند.
در فزونی مداوم آمار بیخانمانها، ورشکستگی کاسبان جزء نقش ویژهای را به عهده میگیرد. آنان تحت فشار سیاستهای غلط اقتصادی خیلی زود سرمایهی اندک خود را نیز از دست میدهند. پدیدهای که به معضل طلاق و جدایی نیز دامن میزند تا کمکم به فلاکتی اجباری بینجامد. خشونت خانوادگی هم نمونههای دیگری از بیخانمانی را به اجرا میگذارد. چنانکه بسیاری از بیخانمانهای جوان به دلیل خشونتهای پدر و مادرشان به کارتونخوابی شبانه روی میآورند. زنان نیز ناسازگاری همسران خود را بهانه میکنند تا زیست شبانه را در فضای پارکها و معابر عمومی غنیمت بشمارند.
ناگفته نماند که ادارات همعرض فراوانی در خصوص حل و فصل معضل بیخانمانی مسؤول معرفی میشوند. کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، ادارهی بهزیستی، شهرداریها و وزارت کشور تنها بخشی از همین ادارات مسؤول شمرده میشوند که هرگز نتوانستهاند در کاهش آن موفقیتی به دست بیاورند. چنانکه ریشهکنی پدیدهی بیخانمانی برای ایشان هم به عنوان آرزویی دست نیافتنی درآمده است.
گفتنی است که گاهی اوقات همهی افراد یک خانواده به اشتراک مجبور میشوند تا به کارتونخوابی گروهی روی بیاورند. آنان همگی پذیرفتهاند که مشکل ایشان مشکلی گروهی و جمعی است. در نتیجه برای یاری رساندن به هم، چیزی فرونمیگذارند. بسیاری از خانوادههای مهاجر افغانستانی نیز به همین شیوه عمل میکنند.
محمود احمدینژاد در زمانهای پیش از این باور داشت که به اتکای "پروژهی مسکن مهر" خواهد توانست برای همیشه بیخانمانی را در ایران براندازد. ولی پروژهی مسکن مهر نه تنها به هدف خود نایل نشد بلکه آسیبهای فراوانی را در اقتصاد کشور بر جای گذاشت که حل و فصل نهایی آنها به همین آسانی ناممکن مینماید. چون پروژهی مسکن مهر هرگز بر مبنای محل کار متقاضیان آن تعریف نشده بود. جدای از این، مسائل رفاهی از نوع مدرسه، درمانگاه، محل خرید و امکانات آمد و شد هرگز در چنین پروژهای جایگاهی نیافت. قیمت نهایی تحویل مسکن را نیز هر از چندگاهی افزایش دادند تا آنجا که پرداخت اقساط آن هیچ وقت از مردم عادی برنمیآمد. ابراهیم رئیسی نیز به تازگی همین شیوههای عوامانه را دوره میکند. او خیلی راحت میگوید که زمینهای دولتی به متقاضیان مسکن واگذار شود. اما هیچ زمینهچینی اداری و قانونی در این راه به عمل نمیآورد. با این همه زمینهای دولتی در صورتی به کار مردم خواهد آمد که در نزدیکی محل کارشان جانمایی گردد. جدای از این زمینِ تنها که دردی را از دردهای مردم چاره نمیکند. تازه ساخت آن هم هزینه میخواهد و پرداخت چنین هزینهای از مردم عادی برنمیآید. اگر هم دریافت وامی برای ایشان تضمین گردد، مردم در شرایط حاضر از عهدهی پرداخت قسطهای وام مسکن نیز برنمیآیند.
بیشترین مزاحمت را پلیس نیروی انتظامی برای بیخانمانها به اجرا میگذارد. چون ولگردی و بیخانمانی شبانه برای پلیس بهانه قرار میگیرد تا از مزاحمت خویش برای ایشان چیزی فرونگذارد. در همین مزاحمتهای شبانه است که بیخانمانها از سوی پلیس تفتیش میشوند تا به محاکمهای خیابانی تن بدهند. چراکه پلیس خیلی راحت و آسوده بیخانمانها را به دزدی، فروش مواد مخدر و دست کم اعتیاد متهم میکند. همین بهانهها برای پلیس تسهیلگری به عمل میآورد تا داشتهها و ناداشتههای بیخانمانها را به غارت ببرد. حتا در بازجوییهایی از این دست، کتکاری بیخانمانها برای پلیس امری عادی به حساب میآید. همراه با حقههایی از این نوع است که پلیس نه فقط به بیخانمانهای شهری یاری نمیرساند بلکه از خشونتهای خود نیز برای اخاذی شبانه از ایشان سود میبرد.
تحریم یا خودتحریمی جمهوری اسلامی بیشترین آسیب را در بیخانمانی تودههای وسیعی از مردم عادی بر جای نهاده است. دومینوی اقتصادی گرانی و بیکاری را نیز باید به فرآیند چنین تحریمی افزود. با این همه، بیکفایتی و ناشایستگی مدیران دولتی در حل و فصل نهایی مشکلات اجتماعی، بیشترین نقش را برای بیخانمانی تودههای مردم به پیش میبرد. به طبع اگر هم روزی و روزگاری موضوع تحریم را بردارند، ضعف و ناتوانی مدیریتی مدیران دولتی همچنان به قوت و اعتبار خود باقی خواهد ماند. بنا بر این موضوع بیخانمانی و بیسرپناهی مردم هم همانند هر معضل اجتماعی دیگری با براندازی حکومت پیوند میخورد. مردم نیز چنین موضوعی را خوب فهمیدهاند که در هر تجمعی شعار براندازی حکومت را سر میدهند.