به رفیق سالیانم
بهزاد کریمی
رها کنید
خاکسترم را
برفرازِ کوهها
میانِ کمندِ سبزِ دشتها
آنجا که میرقصد
شکوفه ی خنده
و
می روید
آبیِ بوسه ها
شادی ها
آنجا
که نیست نشانی
از دخمه وُ
رذالت شحنه ها
رها کنید
خاکسترم را
تا بنشیند
برشانه هایِ توفان
و
بخواند
آوازِ طلاییِ آفتاب را
در گوشِ کهکشانها
و
عشق را بشارتی
که
بزداید
هرچه غبارِ تیره گی
وُ
غم را
رها کنید
رها کنید
خاکسترم را
به هر ناکجا آبادِ این جهان
سرودِ زندگیست
نغمه هایِ من
و
طرحی نو
برایِ
عاشقی وُ زندگیست
مرگِ من
رها کنید
خاکسترم را
تا بلندایِ آسمان وُ ابرها
چرا که من
یگانه پادزهرم
هرچه
پلشتی وُ زشتی را
به کامِ شما
25/07/2022
رسول کمال
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد