۱
هیچ کس حاضر نیست
در جلد تو برود
که مثل ِ موش
پنجه در پنجهی گربه انداختهای
۲
چقدر گفتم
پوست ِ شیر برتن مکن
پنجه به روی آدمها نکش
سر از باغ ِ وحش در میآوری و
همه میفهمند
موش ِ بزدلی هستی!
۳
دیر نیست
که موشها آرزو کنند
کاش در جلد ِ شیر نمیرفتند و
مثل ِ گربهها
زندگی میکردند/ مسالمتآمیز
در کنار ِ آدمها
۴
موشی که
غذای صاحبخانه را بدزدد
به هر سوراخی فرار کند
روزگارش را سیاه خواهد کرد
صاحب ِ خانه.
۵
فقط گربهها میدانند
که موشها
پوست ِ شیر هم برتن کنند
چوب را که بردارند آدمها
دنبال ِ سوراخ ِ فرار میگردند.
۶
هی! موش ِ بیکار
بیعار
مفتخوار
که خانهی آدم ها را اشغال کردهای
هشدار!
به تاریکخانه ی اجدادیات برگرد
همانجا بمان و
هرچه میخواهی تخمریزی کن و بمیر
روشناییهای شهر
جای تخمریزی ِ تو نیست!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد