logo





میدان انقلاب، خواب انقلابی دیگر را می‌بیند

سه شنبه ۷ تير ۱۴۰۱ - ۲۸ ژوين ۲۰۲۲

س. حمیدی

میدان انقلاب دو سوی شمال و جنوب تهران را به هم پیوند می‌دهد. انگار تمامی راه‌ها سرآخر به رم ختم می‌شوند. در این محدوده‌ی از شهر بیش از هرجایی دانشگاه‌ها حضورشان اعلام می‌کنند. اکثر کلاس‌های کنکور و آموزشگاه‌های موسیقی نیز در همین محدوده جانمایی شده‌اند. سالن‌های تئاتر و سالن‌های سینما نیز حضورشان را در پهنه‌ای از همین میدان مغتنم می‌شمارند. جدای از این، کتابفروشی‌های میدان انقلاب در تمامی ایران حرف اول را می‌زنند. خرید و فروش انواع و اقسام نرم افزار یا سخت افزار کامپیوتری نیز به میدان انقلاب وجاهت ویژه‌ای می‌بخشد. شهروندان تهرانی میدان انقلاب را در عمل به محلی برای تولید محصولات فرهنگی بدل نموده‌اند. حتی در سرتاسر ایران این میدان را به چنین کارکردی می‌شناسند. در عین حال، قریب نیم قرن است که همیشه حرکت‌های اعتراضی مردم را با نام همین میدان به ثبت رسانده‌اند.
در میدان انقلاب تهران مردم همگی حادثه‌ای را به انتظار نشسته‌اند که قرار است روزی و روزگاری از نو اتفاق بیفتد. بی‌دلیل نیست که پلیس و کارگزاران امنیتی جمهوری اسلامی هم قریب چهل و چهار سال است که در همین میدان، چنین حادثه‌ای را به انتظار می‌نشینند. حادثه‌ای که از وقوع، فراگیری و همگانی شدن آن جلوگیری می‌شود. با این همه هر دو سوی این ماجرا از مردم گرفته تا پلیس همگی به نیکی می‌فهمند که امروز یا فردا وقوع چنین حادثه‌ای حتمی است و برای همیشه نمی‌توان از ظهور چنین حادثه‌ای جلوگیری به عمل آورد. با همین رویکرد است که حضور انواع و اقسام پلیس در این میدان به عنوان ضرورتی همیشگی برای جمهوری اسلامی درآمده است.

ناگفته نماند که در میدان انقلاب، پلیس حتا از سایه‌اش نیز می‌ترسد. فکرش را بکنید که اگر از پشت بام ساختمانی چهار تا سنگ‌ریزه بر سر همین پلیس بیفتد، چه ماجرایی اتفاق می‌افتد. در عین حال، پلیس از جست و جوی مداوم فان‌های میدان هرگز غافل نم‌یماند. چون باوری را دوره می‌کند که مبادا در همین فان‌های زباله نمونهای خطرناک از انواع بمب را جاسازی کرده باشند. در نتیجه فان‌های زباله‌ی این میدان، بیش از فان‌های دیگر شهر تخلیه می‌شوند. پیداست که خالی بودن فان تا اندازه‌ای می‌تواند اعتماد به نفس پلیس را به او بازگرداند. اعتماد به نفسی که در ایران برای پلیس به عنوان آرزویی همیشگی و دست نیافتنی درآمده‌است. بی‌دلیل نیست که عابران پیاده یا سواره‌ی میدان انقلاب، در پهنه‌ی آن همواره با نمونه‌هایی از ماشین‌های آتش‌نشانی یا آمبولانس مواجه می‌گردند. پس قرار است حادثه‌ای در این‌جا اتفاق بیفتد و آتش‌نشانی و آمبولانس نیز به همین منظور حضور پیش‌گیرانه‌ی خود را در وسط میدان اعلام میکنند. بدون تردید، مردم و رهگذران عادی میدان هم این موضوع را خوب می‌فهمند.

قرار و مدارهای مردم برای حرکت‌های اعتراضی از پیش در شبکه‌های اجتماعی هماهنگ می‌شود. آن‌وقت مکان چنین قراری را در میدان انقلاب برمی‌گزینند. زمان تجمع اعتراضی نیز به ساعت‌هایی از غروب واگذار می‌شود. همان موقعی که آمد و شد مردم عادی بیش از هرزمانی در سطح میدان بالا می‌گیرد. سپس قرار می‌گذارند که همگی درحاشیه‌ی پیاده‌روی میدان لحظه‌ی موعود خود را انتظار بکشند. اما پلیس و نیروهای ویژه نه تنها سطح سواره‌روی میدان را به تصرف خود درمی‌آورند، بلکه نیروهایی از لباس شخصی‌ها را نیز به میان عابران پیاده می‌فرستند. این گروه از لباس شخصی‌ها نه فقط عابران میدان را می‌پایند بلکه به آنانی که فضایی از میدان را فقط با قدم‌های خویش دوره می‌کنند، حساسیت بیشتری نشان می‌دهند. آن‌وقت چهره‌ی همین افراد را نشانه می‌گیرند تا در صورت وقوع هر فریاد اعتراضی نسبت به دستگیری ایشان اقدام به عمل آورند. چنین شیوه‌هایی را زمانی پیش از این، شاه نیز در سرکوب اعتراضات مردم به کار می‌گرفت. اما جمهوری اسلامی نمونه‌های فراوانی از آن را ارتقا بخشیده‌است. در این ماجرا کسانی که در پیاده‌روی میدان می‌ایستند بیش از دیگران خشم پلیس را برمیانگیزند. پلیس حتی از ایستادن مردم عادی در فضای پیاده‌روی میدان جلوگیری به عمل می‌آورد.

با چنین دیدگاهی است که فریاد کشیدن، ایستادن و یا پیاده‌روی مداوم را در فضای میدان ممنوع اعلام کردهاند. اما این موضوع را جایی ننوشته‌ام و جایی از قانون راهم به آن اختصاص نداده‌اند. ولی پلیس اجرای بدون کم و کاست آن را به پیش می‌برد. هنجاری که برای پلیس عرف شمرده می‌شود و شهروندان تهرانی هم مجبور می‌شوند تا بر خلاف میل خویش به چنین عرفی از پلیس گردن بگذارند.

این روزها بیش از هر زمانی گشت‌های ارشاد حکومت به خودنمایی در فضای عمومی شهر اشتغال دارند. میدان انقلاب تهران هم از نمایش چنین سیاستی بر کنار نمانده‌است. برای ترساندن مردم هم که شده به هر زن و مردی یورش می‌برند. پلیس آن‌هایی را که دستگیر می‌کند، هنجارشکن می‌نامد. هنجارشکن فقط کسی نیست که روسری بر سر ندارد بلکه پوشش ظاهری مردان و زنان نیز باید باب میل پلیس باشد. جدای از این، هر معترضی نیز هنجارشکن نام می‌گیرد. سن و سال یا جنسیت افراد چندان فرقی ندارد. کسی نباید زبان به اعتراض پلیس بگشاید. چون در این ماجرای دولتی، پلیس نمونه قرار می‌گیرد تا همگی به گونه‌ای اطاعت از خواست و اراده‌ی او را بر خود لازم بشمارند. در واقع نقش پلیس نقشی آموزشی است و او فراتر از وظیفه‌ی وزارت آموزش و پرورش عمل می‌کند. با همین دیدگاه است که کارکرد آموزشی باتوم و چماق بیش از کتاب و کلاس درس وجاهت می‌پذیرد. چنان‌که در ایران جمهوری اسلامی کمتر معلمی را می‌توان یافت که از باتوم و چماق پلیس بی‌نصیب مانده باشد. گلوله‌های مشقی و رزمی نیز برای پلیس جایگاه از همان آموزش عمومی را پر کرده‌است. میدان انقلاب هم برای پلیس از چنین تجربه‌های گران‌سنگی بر کنار نم‌یماند.

میدان انقلاب دو سوی شمال و جنوب تهران را به هم پیوند می‌دهد. انگار تمامی راه‌ها سرآخر به رم ختم می‌شوند. در این محدوده‌ی از شهر بیش از هرجایی دانشگاه‌ها حضورشان اعلام می‌کنند. اکثر کلاس‌های کنکور و آموزشگاه‌های موسیقی نیز در همین محدوده جانمایی شده‌اند. سالن‌های تئاتر و سالن‌های سینما نیز حضورشان را در پهنه‌ای از همین میدان مغتنم می‌شمارند. جدای از این، کتابفروشی‌های میدان انقلاب در تمامی ایران حرف اول را می‌زنند. خرید و فروش انواع و اقسام نرم افزار یا سخت افزار کامپیوتری نیز به میدان انقلاب وجاهت ویژه‌ای می‌بخشد. شهروندان تهرانی میدان انقلاب را در عمل به محلی برای تولید محصولات فرهنگی بدل نموده‌اند. حتی در سرتاسر ایران این میدان را به چنین کارکردی می‌شناسند. در عین حال، قریب نیم قرن است که همیشه حرکت‌های اعتراضی مردم را با نام همین میدان به ثبت رسانده‌اند. بی‌دلیل نیست که پلیس هم از این میدان می‌ترسد. هم‌چنان که از عابران آن نیز لرزه بر اندامش می‌افتد. در همین نیم قرن گذشته همواره فرهنگ و باتوم در همین میدان به چالش با هم اشتغال داشته‌اند. چون پلیس جمهوری اسلامی هرگز فرهنگ عمومی جامعه را به رسمیت نمی‌شناسد. هم‌چنان که دانشجو و فرهنگی یا مردمان عادی جامعه نیز کارکرد آسیب‌زای پلیس و حضور باتوم و سرنیزه‌ی آن را در فضای عمومی شهر به رسمیت نمی‌شناسند.

میدان انقلاب چهره‌ی درستی از سیمای واقعی جمهوری اسلامی نیز به دست می‌دهد. چون خیل عظیم دست‌فروشان دوره‌گرد از بام تا شام فروش کالایشان را در فضای آن فریاد می‌زنند. "آتش زدم به مالم، همین یه دونه مونده، بدو بیا، از مغازه‌دار نخر". در سویه‌های دیگری از میدان هم مسافرکشان فریاد می‌زنند: "آزادی، آزادی- گمرک، امام حسین، تجریش". اما میدان انقلاب چهره‌های آشکار و پنهان دیگری هم از خود به نمایش می‌گذارد. چون دستیابی به مواد مخدر در میدان انقلاب بیش از هر میدانی امکان‌پذیر خواهد بود. تازه گروه‌های آشکار و پنهانی از مالخران و مال‌فروشان نیز در همین میدان گرد آمده‌اند. در واقع میدان انقلاب سامانه‌هایی مخفی از گردانندگان بازار سیاه کشور فراهم می‌بیند. چون در همین میدان کم نیستند افرادی که از دست‌فروشی خود در راه کسبی پنهانی و مخفی سود می‌برند. حتی بسیاری از جیب‌بران و خفت‌گیران حرفهای شلوغی میدان را گستره‌ای مناسب برای کارهای خلاف خود یافته‌اند. ولی همه‌ی این کارهای سیاه و نامردمی در مقابل چشمان پلیس صورت می‌پذیرد. همان پلیسی که وظیفه‌ی خود را تنها در جلوگیری از پا گرفتن اعتراض‌های مردمی می‌جوید.

میدان انقلاب را "اعلیحضرت همایونی" به نام پدرش رضاشاه به ثبت رسانده بود تا آن را میدان بیست و چهار اسفند بنامد. چیزی برای روز تولد شاه کودتاچی. اما چنین سنتی را کارگزاران روح‌الله خمینی تاب نیاوردند و نام انقلاب را برای نامیدن آن مناسب دیدند. همین کارگزاران در طی چهل و چهار سال اقتدار خود، هرگز نتوانستند نمادی از یک انقلاب مردمی را بر دل آن بنشانند. چون تنها هنجارهایی نامردمی از رفتار ضد انقلاب را برای مردم به پیش برده‌اند. پیداست که انقلاب در باور تاریک روح‌الله خمینی و کارگزاران بی‌هویت او چیزی از ضد انقلاب فراتر نمی‌رفت و تمامی آن تنها در نمونه‌ای از حجاب و پوشش دولتی خلاصه می‌گردید. با همین رویکرد است که این کارگزاران حکومتی هنوز هم در خصوص معنا و مفهوم انقلاب باهم به تفاهم دست نیافته‌اند. در نتیجه نمی‌توانند پیرامون نماد این میدان هم با هم به تفاهمی همگانی برسند. با این حساب، میدان انقلاب تا فردایی دیگر همچنان روزگارش را بدون نمادی شهری به سر خواهد آورد.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد