|
نهضت دموكراتیك سبز یك جنبش متكثر است. فراجنسی، فراطبقاتی و فراسنی است. اما با این حال اكثر شكلدهندگان این جنبش از طبقه متوسط و در سنین جوانی هستند به این ترتیب میتوان گفت نسل نو شكلدهنده این جنبش است. این نسل نو توانسته یك فصل جدید را در ایران آغاز كند. هرچند باز هم تاكید میكنم در این جنبش سنین مختلف حضور دارند ولی حضور دختران، زنان و پسران نسل نو در این نهضت مشهودتر است. | |
روزآنلاین: متن حاضر، گفت و گویی است که در اوایل مردادماه در تهران با رضا علیجانی صورت گرفت اما به دلیل حساسیت های دلخلی امکان انتشار نیافت. در این مصاحبه، علیجانی به مرور تحولات مرتبط با شکل گیری و ادامه "نهضت سبز" پرداخته است. مصاحبه، همچنین به تحلیل رفتار و ماهیت جریان همسو با محمود احمدی نژاد پرداخته و گسترش شکاف میان این جریان و سایر زیرمجموعه های جناح راست را بررسی کرده است. این گفت و گوی تفصیلی را در زیر می خوانید.
ارزیابی شما از شكلگیری نهضت سبز چیست؟
در ابتدا باید بگویم آنچه من در این گفتوگو میگویم نظرات شخصی من است، هرچند به طور وسیع متاثر از نظراتی است كه دوستان ملی- مذهبیمان طی بیانیهی در دست انتشاری آن را مطرح كردهاند.
جنبش سبز بعد از انتخابات خودش را نشان داد هرچند دورخیز آن در یكی دو هفته آخر تبلیغات انتخاباتی شكل گرفت. بهخصوص بعد از پخش مناظرههای تلویزیونی. در واقع باید بگویم این انتخابات یك غافلگیری متقابل بود یعنی دولت مردم را با نوع اعلام آرا غافلگیر كرد. و هم جناح حاكم با عكسالعملی كه مردم در مواجهه با اعلام آرا داشتند، غافلگیر شد.
در واقع محل تلاقی و جرقه زدن این غافلگیریها تبدیل به جنبش سبز شد. هم بالا غافلگیر شد و هم پایین و این مساله شامل نیروهای روشنفكر و فعالان سیاسی هم میشود. به واقع كسی تصور نمیكرد چنین اعتراض گستردهای صورت بگیرد. این غافلگیری را به دو صورت میتوان تحلیل كرد؛ یك نوع تحلیلی است كه غربیها دارند و آن اینكه ایرانیها قابل پیشبینی نیستند و نوع دیگر این است كه آن را قانونمند بدانیم. به عقیده من هر دو این مولفهها را باید درنظر گرفت.
نهضت دموكراتیك سبز یك جنبش متكثر است. فراجنسی، فراطبقاتی و فراسنی است. اما با این حال اكثر شكلدهندگان این جنبش از طبقه متوسط و در سنین جوانی هستند به این ترتیب میتوان گفت نسل نو شكلدهنده این جنبش است. این نسل نو توانسته یك فصل جدید را در ایران آغاز كند. هرچند باز هم تاكید میكنم در این جنبش سنین مختلف حضور دارند ولی حضور دختران، زنان و پسران نسل نو در این نهضت مشهودتر است.
این نسل قبلا در جاهای دیگر خود را نشان داده بود؛ در جنبش دانشجویی، جنبش زنان و در فعالیتهای اینچنینی. طیف وسیعی از بدنه این جنبشها را جوانان و زنان تشكیل میدهند. اما با این وجود تا به حال به این شكل این نسل تمامقد در جامعه حاضر نشده بودند. در واقع برای روشنفكران، فعالان سیاسی و قدرت غالب این تصور وجود نداشت كه این نسل چنین برخورد اعتراضی بكند، از خودش مقاومت نشان بدهد و حتی در بعضی از صحنهها گلوله بخورد. نسل گذشته در دوره انقلاب هویتجویی میكرد و به این شكل احراز و ابراز هویت میكرد.
یادم میآید كه مهندس بازرگان گفته بود "این انقلاب، انقلاب جوانان و نوجوانان بود". به نظر میرسد نسل نو هم در قالب این جنبش سبز در حال احراز و ابراز هویت است. این موضوع پدیدهای است كه باید مورد تامل و تفكر قرار بگیرد.
نكته دیگر این كه قبلا گفته میشد توان و ظرفیت مردم ایران در حد رای دادن است و نه بیشتر! اما در جنبش سبز این توان و ظرفیت در یك مدار بالاتر خودش را نشان داد؛ در یك صدا و اعتراض، مدار اعتراض آرام، مسالمتآمیز ولی خیابانی. هرچند توان و انگیزه مردم به سمت اعتصاب نرفت- چون اعتصاب خیلی بیشتر از حد و اندازههای این توان بود- اما حركت از مدار انتخاب به مدار اعتراض یك سرفصل بسیار مهم بود.
بنابراین دو نكته را باید در نظر گرفت: نسل نو و مدار نو. البته در ابعاد این مساله نباید اغراق كنیم؛ نه اغراق پوپولیستی و نه رمانتیستی. ما این اغراق را در برخی شخصیتهای داخل یا خارج كشور میبینیم. آنها كه در خارج از كشورند دلیل این نوع نگاهشان این است كه از دور به اتفاقات و فرآیندها مینگرند. اما برخی از كسانی كه در داخل كشور هستند گویی میخواهند تمام آرزوهای خواسته و ناخواسته تمام عمرشان را در قالب این فرزند نوخاسته ببینند.
من به دور از برخورد پوپولیستی و اغراقآمیز این دو نكته را دو سرفصل جدید میدانم كه دارای ریشههای تاریخی است. مردم ایران انباشتی از مطالبات در صد سال اخیر دارند. همچنین انباشتی از مطالبات در 30 سال اخیر دارند. علاوه بر اینكه دولت در چهار سال اخیر، غرور بسیاری از ایرانیان را جریحهدار كرده.
نوع مواجهه دولت با مسائل، گاه برخوردهای غیركارشناسانه و استفاده از ادبیات كوچه و بازاری، تحقیری و تحریكآمیز و بالاخره نوع اعلام آرا كه شوكآور و به زعم مخالفان نوعی توهین به غرور و شخصیتشان حساب میشد اینها همگی ظاهر مساله است. در سطح بالا و پایین میتوان به نكاتی اشاره كرد. در سطح پایین علت این مساله اگر از آخر به اول برویم یكی شوك ناشی از اعلام آرای مهندسی شده بود و این مساله عكسالعمل شدید ایجاد میكرد. اما چرا این شوكها قبلاً چنین اعتراضی را برنمیانگیخت. علت این موضوع را باید در به میدان آمدن نسل جوان جستوجو كرد. این نسل در دو هفته آخر انتخابات به خیابانها آمد و عقدههای فروخورده و مطالبات نگفته خود را فریاد زد و این كار را در مسالمتآمیزترین، نجیبانهترین و آرامترین شكل ممكن انجام داد. نسل نو انتظار داشت صدایش از طرف قدرت شنیده شود ولی در كمال تاسف این اتفاق نیفتاد.
ولی نوع اعلام آرا آب سرد و شوك تندی بود كه به بدنه این نسل وارد شد و همینطور كل جامعه.
حركت از انتخاب به اعتراض چگونه طی شده است و این نسل نو كه عمده این جنبش را تشكیل میدهند چگونه پرورش یافتهاند؟
در مورد نسل اول انقلاب میتوان گفت آنها تحت تاثیر آثار شریعتی، تحت تاثیر نیروهای چریكی مذهبی و غیرمذهبی و در نهایت تحت تاثیر اطلاعیهها و اعلامیههای آیتالله خمینی بودند. اما نسل نو چگونه تربیت شدند؟ به گمان من پرورش و انباشت انگیزه و اندیشه در این جنبش با محوریت نسل نو، متكثر بود. بخشی از این نیرو در جنبشهایی مانند جنبش دانشجویان و زنان به تدریج تربیت شدند. بخشی دیگر تحت تاثیر احزاب و نیروهای سیاسی و عدهای دیگر هم در حلقههای اینترنتی پرورش یافتند.
در واقع مانند یك انقلابی نامرئی در بطن جامعه شكل گرفتند.
طی این چهار سال؟
طی این چهار سال به اوج خودش رسید. در واقع میتوانم بگویم طی دوران اصلاحات و این چهار سال تربیت این افراد صورت گرفت و این یك نكته بسیار كلیدی است.
نكته دیگر كه برای نسل ما و فعالان سیاسی بسیار قابل توجه است. این نكته بود كه روشنفكران سیاسی گمان میكردند فقط برای آرمانهای بزرگ فداكاری صورت میگیرد. آرمانهایی مثل عدالت، استقلال، آزادی و امنیت. آنها و به ویژه قدرت غالب تصور نمیكردند جوانانی كه فردگرا دیده و شناخته میشدند و گمان میشد فقط به دنبال تفریحهای فردی هستند و تنمحور، لذتمحور و به تعبیر كنایهآمیز و توهینآمیز بچه سوسول نامیده میشدند، بتوانند به خیابانها بیایند، اعتراض كنند و حتی گلوله بخورند. این واقعه نشان داد برای آرمانهای كوچك هم میتوان فداكاری كرد یعنی برای رای مرا پس بده، نفی حجاب اجباری، برداشتن گشتهای ارشاد، كسب آزادیهای مدنی فردی و امثال این موارد هم میتوان فداكاری كرد.
در واقع این مسائل آرمانهای كوچكی است كه بهرغم فردگرا بودنش میتواند تبدیل به یك حس جمعی «ما»گرایانه شود و از بطن آن فداكاری هم به وجود بیاید.
به عقیده من این موارد مهمترین عوامل جنبش هستند. مطالبات انباشتشده آخرین پر كاه بر دیگر انباشتها بود. نسل نو هم كه در آخرین هفتههای مانده به انتخابات خود را در صحنه میدید و تا حدی هم احساس امنیت میكرد (در این بین عدم برخورد فیزیكی هم از طرف جناح مقابل كاملاً مهندسی شده بود) فكر میكرد این آزادی و حریم قانونی همیشه وجود دارد و بعد از اعلام نتایج میتواند در امنیت و زیر سایه قانون اعتراض خودش را اعلام كند. در این بین عنصر فرعی دیگری هم بود كه این مقاومت را تشدید میكرد و این عنصر فرعی نوع گفتمان خاص موسوی بود. این گفتمان، گفتمان بینابینی بود.
این گفتمان باعث شد برخی خودیهای منتقد و برخی مذهبیهای سنتی كه بازتر فكر میكردند و خواستار تغییر بودند هم وارد این موج شوند. وجود این گفتمان باعث شد به نوعی حمایت بخش مهمی از مراجع و روحانیت جلب بشود و هم بخشی از نیروهای مذهبی سنتی و جوانان با این هویت را نیز وارد صحنه میكرد. این عنصر خودش هم به نوعی و تا حدی باعث افزایش شور و مقاومت جمعی شد. فكر میكنم این موارد از اصلیترین دلایل شكلگیری این نهضت به شمار بیاید.
به عقیده شما آیا این نهضت یك نهضت درونحاكمیتی است؟
باید شما در نظر داشته باشید كه یكی از ویژگیهای این نسل این است كه مرزبندیها و حساسیتهای نسل قبل در بین فعالان آن كمتر است. همانطور كه آرمانهای آن كوچكتر است مشی آن هم یك مقدار متفاوتتر است و این اتفاق بین نسل میانسال كه تجربه انقلاب اصلاحات را دارند هم دیده میشود. برای این نسل این نوع خطكشیهایی كه شما عنوان كردید چندان مطرح نیست و این مطالب را از نوع مواجهه با مذهب، حكومت و حتی مشیای كه انتخاب كردهاند میتوان فهمید. در این نسل نوعی نزدیكیبینی در روحیاتشان وجود دارد تا فرادستنگری. وقتی شما در انتخاباتی شركت میكنید كه هر چهار نامزد آن مورد تایید شورای نگهبان هستند در واقع وارد بازی شدهاید كه در ساخت حاكمیت صورت گرفته است. حال اینكه شما با چه انگیزهیی میخواهید وارد بازی شوید فرقی نمیكند ضمن اینكه انگیزه نیروهایی كه وارد شدند هم كاملاً متكثر بود.
بنابراین جدا از آنچه در فكر افراد چه میگذرد، همه این بازی را در چارچوب قدرت انجام دادند ضمن آنكه شعارهایی هم كه مطرح شد عمدتاً در چارچوب همین نظام مستقر مطرح میشد. "رایمن را پس بده، زندانی سیاسی آزاد باید گردد و..." این شعارها هیچكدام به سمت ساختارها نمیروند.البته ممكن است عدهیی طی تحلیلهایی تصور كنند برخی از این شعارها خارج از تحمل افراد حاكم است زیرا الان كلمه نظام به كار برده میشود. نظام در اینجا مساوی با افراد حاكم نیست. نظام روی كاغذ در قانون اساسی یك تعریف كاملاً مشخص دارد. نقدها معطوف به افراد حاكم و روابط حاكم است. به علاوه اینكه نمادهای این جنبش نمادهایی هستند كه به شدت مقید به حركت در چارچوب قانون هستند.
همانگونه كه خودتان هم عنوان كردید نهضت سبز یك نهضت متكثر است و طیفهای گوناگون در این نهضت شركت دارند. میخواهم بدانم چگونه این نهضت توانسته طیفها و طبقات گوناگون جامعه را كنار یكدیگر قرار بدهد؟
این جنبش یك جنبش مطالبهمحور است. حركت مطالبهمحور روی خواستههای ملموس و مشخص دست میگذارد و سعی میكند با گروه مستقر تعامل بكند. بنابراین طبیعی است از آبشخورهای متفاوت تغذیه شود یعنی به هیچ وجه از یك ایدئولوژی و فرد خاص پیروی نمیكند. اما چون یك جنبش مطالبهمحور است و چون میگوید "رای من را پس بده" و نیز ادامه خواستههایش حول همین شعار است، میتوانیم اینگونه بگوییم كه این مطالبهمحوری است كه این نیروها را همسو كرده است مثل جنبش زنان كه یك جنبش مطالبهمحور است. یعنی با توجه به مطالباتی كه دارد، برایش فرق نمیكند این افراد از چه منبعی طالب این خواستهها هستند ولی چون خواستههای مشتركی دارند میتوانند در عین تكثر وحدت داشته باشند. ضمن اینكه آقایان موسوی، كروبی و خاتمی كه تبدیل به نمادهای این نهضت شدهاند خودشان اعلام كردهاند از نیروهای جوان الهام میگیرند یعنی انتخاب این رنگ سبز خودجوش بوده است. همچنین راهپیماییها نیز خودجوش بود. در اینجا باید یادآور شد جنبشهای اجتماعی با این شكل چند نوع هستند. گاهی شورشهایی هستند كه به شكل كاملاً ناگهانی و به شكل یك عكسالعمل شكل میگیرند و به سرعت یا سركوب شده یا به نتیجه میرسند. نوع دیگر، جنبشهایی با هدف مشخصاند كه قصد رسیدن به هدف خاصی را دارند و در توازن قوا چنانچه توازن قوا به نفعشان باشد به هدف میرسند به عبارت بهتر هدفمحوراند.
به عقیده شما جنبش سبز جزء كدام دسته بود؟
جنبش سبز در ابتدا هدفمحور بود و ما این نكته را در تظاهرات 25 خرداد كه قابل مقایسه با بزرگترین تظاهراتها قبل و بعد از انقلاب بود، دیدیم. مردم در آن تظاهرات خواهان ابطال انتخابات بودند اما به تدریج یك تغییر درونی در داخل این جنبش به شكل خودجوش شكل گرفت. زمانی كه جنبش سبز حس كرد توازن قوا به نفعش نیست و نمیتواند مطالبه ابطال انتخابات را به كرسی بنشاند (كه البته ناشی از موضع سخت مقابل بود كه حاضر به دادن هیچ امتیاز و در نظر گرفتن منافع ملی نبود) آرامآرام از یك جنبش مطالبهمحور كه طالب ابطال انتخابات بود به سمت مشروعیتزدایی از دولت اعلامشده حركت كرد.
به این شكل تبدیل به یك جنبش ارزشگرا شد. مشابه این نوع جنبش را در جنبشهای ضدجهانیسازی مشاهده میكنیم.
این جنبش میداند توازن قوا به نفعاش نیست و نمیتواند نظم نظام سرمایهداری را برهم زند. جنبشی است كه قصد دارد فرهنگسازی، افشاگری و روشنگری بكند، میداند توان مقابله با نظم سرمایهداری را ندارد.
در جنبش سبز در درون خودش یك چنین تحولی را به طور خود به خودی احساس كرد. از نظر نوع سازماندهی نیز شورشهای ناگهانی به طور كلی خود به خودیاند و زمانی برای سازماندهی آنها وجود ندارد. خود به خود میجوشند. عكسالعمل یك واقعهاند و مطالبه خاصی را در زمانی خاص فریاد میزنند. اما دو نوع دیگر از جنبشها وجود دارند كه آنها به تدریج نظم و سازماندهی پیدا میكنند. سازماندهی آنها شبكهیی است. این سازماندهی گاهی اوقات افقی است و گاهی اوقات جدولی است. سازماندهی افقی مربوط به جنبشی است كه خیلی به دنبال یك هدف ملموس و مشخص نیست و میداند توازن قوا هم به نفعاش نیست. (مثل جنبش ضدجهانیسازی) ولی جنبشهایی كه میخواهند به هدفشان برسند یا قصد تاثیرگذاری بیشتری دارند، سازماندهی جدولی پیدا میكنند.
در بین بحث شما چندین بار نهضت سبز را با جنبشهای دیگر در ایران و خارج مثل جنبش دانشجویی و جنبش زنان و حتی جنبش ضدجهانیسازی مقایسه كردید. آیا به طور كلی در این جنبش كه حالت خودجوش دارد و از ایدئولوژی خاصی تغذیه نمیشود قابل مقایسه با این جنبشها است؟
در كلیت این جنبشی دموكراتیك و عام است كه میتواند تمام جنسیتها و طبقات را دربرگیرد. نوع مطالبات این جنبش همه طیفها و جنسیتها را پوشش میدهد و عامتر است. اما نباید از یاد ببریم آن جنبشها نیز حضور مستقل خودشان را دارند و خواهند داشت. جنبش زنان هم یك جنبش مطالبهمحور است. اما مطالبات جنبش زنان، خاصتر است و به مطالبات همه كارگران، معلمان و... نمیپردازد بلكه نگاه كاملاً جنسیتی به مطالبات آنان دارد.
بعد كمی و كیفی این جنبش سبز را چگونه ارزیابی میكنید؟
درست است كه این جنبش یك جنبش فراگیر و عام است اما در عین حال نباید نسبت به اندازههای آن اغراق كرد. ما اگر بخواهیم روی حوادث این محور متمركز شویم باید این طور بگویم كه این جنبش در تهران، مراكز استان و برخی شهرستانهای درجه دو رخ داد. سیر آن هم به لحاظ كمی تا حدودی كاهشی بود. یعنی در بعضی از شهرستانهای درجه دو به نوعی كنترل و حتی متوقف شد. در تهران هم این جنبش در نیمه بالایی شهر شكل گرفت و سیر آن هم از تظاهرات میلیونی اول به صدها هزار، دهها هزار و حتی هزاران نفری رسید. پس از این هم به طور نقطهچینی (و نه خطی) ادامه پبدا خواهد كرد.
در واقع باید این مسائل را با یك برخورد واقعگرا و استراتژیك دید. نباید با این واقعیتها به شكل رمانتیك و حسی برخورد كرد. كل این جنبش هم هیچ گاه به سمت اعتصاب نرفت. در حال حاضر نارضایتی و شكاف بین مردم و دولت به حداكثر رسیده و شكاف درون قدرت هم به همین شكل به بهرهگیری از حداكثر خودش رسیده است.
زیردریایی افكار عمومی و نارضایتی عمومی در ایران از زیر اعماق جامعه بیرون آمد و با محوریت نسل نو خودش را نشان داد. این نكته را باید پذیرفت كه این زیردریایی ممكن است باز هم به اعماق آب برود. نقطه چینی و گهگاه بیرون بیاید. باید پذیرفت توازن قوای آن در حد مطرح بودن است نه در حد موثر بودن. با این وجود این زیردریایی در وقتی دیگر ممكن است بیرون بیاید و موثر واقع شود. یعنی ممكن است از فاز اعتراض وارد فاز اعتصاب بشود و این بار توازن قدرت سیاسی را به نفع خود تغییر دهد. در اینجا خوب است تا این جنبش را از بالا هم مورد بررسی قرار دهیم.
در بالا برای اولینبار در جمهوری اسلامی حداقل در 20 سال گذشته جناحی سركار آمد كه حاضر به كنارهگیری در قدرت نبود. این جناح یك جناح نظامی رانتی و به عبارتی نظامی نفتی است.
جناحهای دیگر مانند موتلفه از آنجا كه در بازار و تجارت نفوذ دارند چه در قدرت باشند و نباشند منافعشان حفظ میشود. (اگرچه در درون قدرت از رانتهای قدرت بهره میبرند.) گروههای دیگر (مثل كارگزاران و مشاركت) از آنجا كه به بخشهای خدمات، مستغلات و صنعت نزدیكند در بیرون قدرت كماكان ریشه اقتصادی دارند.
اما این بخش نظامی، امنیتی و نفتی هیچ ریشه و عقبه اقتصادی ندارد و صرفاً در قدرت منافعش حفظ میشود. ضمن اینكه یك ایدئولوژی دشمنمحور و دشمنهراس هم دارد. این ایدئولوژی گاهی اعتقادی است گاهی ابزاری. بعضی اوقات واقعاً به این شكل فكر میكنند و گاهی هم از این ابزار برای دفع منتقدان و مخالفان خود استفاده میكنند. نكته دیگر در این خصوص این است كه این گروه به علت خاستگاه نظامیاش خشن و نزدیكبین است. میخواهد به هر قیمتی كه شده سریع به نتیجه برسد.
این گروه از نظر ایدئولوژی مذهبی با سنتیترین و قشریترین طیف مذهبی پیوند خورده است و خیلی از مذهبیهای سنتی هم شاید ایدئولوژی این گروه را قبول نداشته باشند و از دین آنها به عنوان دین مداحان یاد كنند. نه دین روحانیون و مراجع.
این گروه دارای رگه افراطی تندرو هم هست. این جریان افراطی تندرو از اواخر دوران اصلاحات، از بعد از تعطیلی مطبوعات به صحنه آمد. به این شكل یك جابهجایی در درون جناح راست اتفاق افتاد. به این شكل كه راستسنتی از مركز به پیرامون منتقل شد و راستتكنوكرات در مركز باقی ماند و راستتندرو به مركز منتقل شد. جالب اینجاست كه این جریان عقبه امنیتی، سیاسی، رسانهیی و اقتصادی هم دارد در طول چهار سال گذشته بیشتر كارسپاریهای اقتصادی دولت به این طیف صورت گرفته است. بهعلاوه اینكه بخش امنیتی این گروه به صورت اطلاعات موازی عمل میكند. این اطلاعات موازی با انتقال مهندس سحابی و افشاری از اوین به زندان عشرتآباد در سال 79 عملاً فعالیت خود را علنی كرد. بعد هم با ملیمذهبیها، با نهضت آزادیها، طیف آیتالله منتظری، گروه پژوهشی آینده و وبلاگنویسها برخورد كرد اما تاكنون جنبش زنان از تونل این بخش امنیتی عبور نكرده است یا حتی بخشی از فعالان سیاسی و مطبوعاتی مثل آقای گنجی و شمسالواعظین و.... این افراد به طور مستقیم با خود وزارت اطلاعات مواجه بودند. در حال حاضر هم زندانیها دو دستهاند: آنهایی كه در بند 209 اوین هستند، آنها امكان ملاقات و تماس تلفنی را دارند. و تعدادی دیگر كه در زندان 2 الف هستند كه در دست اطلاعات موازی است.
این زندان ۲ الف در كجاست؟
این زندان در خود اوین است. سابقهاش هم به این شكل است. این زندان همان زندان عشرتآباد است كه ملیمذهبیها، نهضت آزادیها، تحكیم وحدتیها و طیف آیتالله منتظری در آن زندانی بودند. ولی زمانی كه خانوادههای این زندانیان آمدند این زندان غیرقانونی را تبلیغ كردند. این گروه یك راهحل پیدا كردند و این زندان غیرقانونی را داخل یك زندان قانونی مخفی كردند. این زندان كاملاً مستقل از اوین است. مدیریت، پرسنل و... همه مستقل از اوین است و افرادی هم كه وارد آن زندان میشوند هیچ كدام وارد لیست كامپیوترهای اوین نمیشوند.
من تا به حال سه بار با این تیم مواجه شدهام. ملیمذهبیها عمدتاً با این تیم روبهرو شدهاند و این تیم به هیچ نهادی هم پاسخگو نیستند. یعنی نه به قوه قضائیه مرتبط هستند، نه به هیچ جای دیگری. این گروه هم به علت برخی كارآمدیها درون جریان راست قوت گرفت. یعنی زمانی كه جریان راست مقابل اصلاحطلبان كم آوردند و شكست خود را از زمان پیروزی آقای خاتمی یك شكست تاریخی میدیدند، این جریان از اردیبهشت 79 و بعد از توقیف مطبوعات آمد و به تعبیر خودش سفره اصلاحات را جمع كرد.
یعنی از خودش صلاحیت و كارآمدی نشان داد. این جناح با روی كار آمدن احمدینژاد وارد دولت شد. حالا صلاحیتش وارونه شده است یعنی مشروعیت كارآمدیاش در دولت، در جریان راست به شدت زیر سوال رفت و به این شكل ناكارآمدی خود را نشان داد. در حوزههای سیاسی، اقتصادی، سیاست خارجی و... در این اواخر به جز یك جریان كوچك از دولت كه از ایشان حمایت میكرد میدیدیم بخشهای مهمی از روحانیت و طیفهای مختلف جریان راست از دولت انتقاد میكردند و اگر زمینه برایشان ایجاد میشد، آقای قالیباف را به صحنه میآوردند. آقای قالیباف برای حضور در انتخابات دورخیز كرده بود. ولی قالیباف اجازه حضور در صحنه را پیدا نكرد. بنابراین این جریان در داخل خود جناح راست هم ایزوله است و نوع رفتار و منش آقای احمدینژاد كه حتی در كیهان هم از آن به عنوان رفتار هیجانی یاد میشود یعنی كمترین كلمهیی كه برایش به كار برده میشود، توسط موتلفان سیاسیاش رفتار هیجانی است. حالا دیگران اسمهای دیگری برای آن میگذارند و خود این رفتار عكسالعملهایی در جنبش سبز ایجاد كرده است و آقای احمدینژاد در خصوص ماجرای آقای مشایی به خوبی نشان دادند این رفتار تا كجاها پیش میرود كه به قولی خودشان را با امام زمان هماهنگ میدانند نه رهبری به عنوان نایب امام زمان.
الان این رفتار آقای احمدینژاد تبدیل به نماد جناح غالب شده است یعنی در حال حاضر تمام افراد كارشناس، متخصص، میانهرو و معتدل به تدریج از این هسته فرار میكنند. یعنی به شدت دچار ریزش شدهاند. ما در این انتخابات دیدیم بیت آیتالله خمینی، خانواده آقای بهشتی، و حتی آقای مطهری از این گروه فاصله گرفتهاند. یعنی كاملاً یك گسست كامل اتفاق افتاده است. ما هیچگاه درون قدرت چنین شكافی را ندیده بودیم كه تا اعماق؛ تا روحانیون و مراجع و نیروهای نظامی و امنیتی هم پیش برود. یك نكته هم اضافه كنم كه حاكمیت پس از انقلاب مدار به مدار روند حذفی را پیش گرفت. اول ماركسیستها حذف شدند، بعد چپهای مذهبی حذف شدند، بعد ملی- مذهبیها، سپس طیف آقای منتظری و... تا به امروز كه این روند به اصلاحطلبها رسیده است. خب این یك امر طبیعی است. این برخورد از 57 تا 88 با روشنفكران و فعالان سیاسی صورت میگرفت اما این برخورد با جنبش سبز، برخورد با نیروها و روشنفكران نبود با تودههای مردم بود و خشونت در حد اعلا هم به كار گرفته شد. با این دو نكته و با این برخوردها هر دو مؤلفه جمهوریت و اسلامیت زیر سوال رفت. یعنی وقتی شما انتخابات را در درون چهار كاندیدای تاییدشده شورای نگهبان هم نپذیرید و وقتی با جنبش اعتراضی مردم چنین بیرحمانه برخورد كنید، در بازداشتگاهها اتفاقاتی میافتد كه صدای خیلیها را درمیآورد كه سمبل این اتفاقات محسن روحالامینی شد، در اینجا جمهوریت و اسلامیت ذوب میشود و اگر بخواهیم آنچه در بالا اتفاق افتاد را خلاصه كنیم مخدوش شدن جمهوریت و اسلامیت در حد بیسابقهیی در طول تاریخ انقلاب اسلامی و از آن طرف، در پایین هم ورود از مدار انتخاب به مدار اعتراض به حدی بود كه در 30 سال اخیر بینظیر بود.
حالا این دو چه نسبتی با هم برقرار میكنند حداكثر شكاف در بالا و تغییر مدار در پایین. به نظر من جناح غالب و قدرت سیاسی یا باید به اصلاح برگردد كه متاسفانه نشانههایش دیده نمیشود. چرا كه چینش دولت نشان میدهد جناح حاكم حتی به راست منتقد حاضر نمیشود امتیاز بدهد چه برسد به اصلاحطلبان و چه برسد به مردم. یعنی اگر زندانیان اصلاحطلب آزاد میشدند حتی بدون تغییر در نتیجه اعلام آرا نشان میداد، حاضرند به اصلاحطلبان امتیاز بدهند.
ولی زمانی كه نمایش مضحك اعترافات نشان داده میشود، معلوم میشود حاضر نیستند به اصلاحطلبان امتیاز بدهند. وقتی همچنان روی اغتشاش و وابستگی به خارج و... تاكید میشود، معلوم میشود به مردم حاضر نیستند امتیاز بدهند. نتیجه تداوم این وضعیت (انشعاب در بالا، فرسایش در پایین) یك نوع فروپاشی كلی است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد