۱
ما هیان نقره ای
حین فرارازترس مردن
نقش مرده بازی می کنند
دیگرتعدادشان را نمی شمارم
رهایشان می کنم
درآشیانه کاشیهای
ترک خورده اتاق
برای ماندن خویش درتلاشند
هربار شگفت زده
درحیرت بازی زیست می مانم
چراغ را روشن می کنم!
۲
روبه روی آینه ی
جوانیم می ایستم
چرخ خیاطی ام
پیراهن سفید وخاکی می دوزد
ژن هایی که درمن
رو نویسی شده اند
در جبرواختیار روزگار
اختیار از نو
روی پیراهن زندگیم
آبی طراحی می شود ...
۳
گوشواره ای ازنرمینه بهار
به گوشم می آویزم
چون ملکه زنبور به میهمانی
شهد شقایق ها می روم
آنجا پشت رودخانه
مورچه ها مدام
شبیه سازی خود
تکرارمی کنند
چند قدم جلو تر
اسبها دیوانه وار بر زمین
پای تمایل می کوبند
آه چرا اینجا
قورباغه ای نیست!؟
۴
رقصان رقصان
دست هایم را درجنگل
روی سینه درختی
نود وهشت ساله می گذارم
انگارزمزمه آرزوهایم
تمامی ندارد
درخت پوشیده به کفش
جایی که کفشهای گمشده
به نمایش ست
آینه من امروز
خاطرش می ماند!
۵
در سکوت جشنواره جنگل
اگر این من من در من
بند اختیار باز کند
هستی ازنو صدا می زند
اهای...
آوازابرها را نقاشی کن
۶
دست شادین آفتاب
روی شانه هایش
کلافی ازنورهای
طلایی بافته ست
بر گردن آسمان آویخته
مرا با خود نرم نرمک می کشد
اما هنوز اندازه سایه ام
اندوهگین ست...
۷
سایه ی کش آمده ام
سرگیجه گرفته ست
مسیر گم شده را تند ترمیدود
راه بیراهه کجاست !؟
۸
ساعت هشت شب
آرام قدم زنان درخیابانها
با ماسک شعر
شعار نه به جنگ
آشتی وآزادی
نجوای نه / ۹/ بتهون را
دراثبات هستی ام بلندبلند
نود وهشت بار می خوانم
مردم پچ پج کنان
میگویند این دیوانه کیست
هنگامی که دیگر
هیچ نمیدانم چه کنم
می گویم شهامت پریدن
از سایه هایم را
تمرین می کنم
وقتی نودوهشت ساله شدم ...
مای 2022 برلین
شهلا آقاپور
Shahla Aghapour
www.aghapour.de