دردی که از تو آمد به من هم رسید
آهی که از تو سر زد به خارستم رسید
دردا که این سرزمین سرد و تاریک
یک جا نیست که آزاد باشد وغم رسید
من آن زمان که خود آمدم وجوان شدم
دیری بود که آفتاب رفته بود و دژم رسید
به خود گفتم این سرزمین چیست عذاب !!
دیدم یکباره زمستان آمد و گلی متهم رسید
چه اشکها که میریزند از چشم مردمان
چه زنجیرها میدرند وقتیکه مصصم رسید
میخواهند که قلب ما بوی خوش نگیرد
آنقدر که بالا ستم هست که به عالم رسید
درد من و تو یکی ست ای عالم درد
تو بیا دردهایت را بگو که همدم رسید
اگر آزاد بودیم ما چه جای رفتن بود
تراکتور که آمد هم به باغ و هم به خرم رسید
دارم سخنی که می گویم راست و درست
هنگام که پرنده پریداز درخت صبحدم رسید .
2019 11 12
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد