![]() |
|
پیش از پرداختن به ادامۀ داستان،یاد آوری مهمی لازم است . مولانا بارها در حکایات خویش رشتۀ سخن را قطع می کند تا معنایی را روشن تر بشکافد و دیده های بصیر را بیناتر سازد. حتی حکایت دیگر می آورد . برای مثال در ابیات آینده سی و شش بیت را به ذکر استثنا و دل نهادن بر "انشاءالله" اختصاص داده است. شاید خوانندۀ کم طاقت ِ قرن بیست و یکم چنین دور پردازی ها را خسته کننده یافته ازدنبال کردن داستان روی برگرداند.به هر حال سبک حکایت پردازی مولانا چنین است. شاید کسانی که از حکایات مثنوی سادگی امثال کلیله و دمنه و هزار و یک شب را انتظار دارند برمند. اما یکدلان را گرد هم می آورد. کوشش داشته ام، که تا حد امکان در شرح ابیات رعایت اختصار شود.برای هر بیتی ابتدا معنی لغات دشوارخواهد آمد. توضیحات دیگر و جملۀ معترضه میان علامت کروشه [ ] محصور است. ادامه ابیات از 3663 به بعد:
پس بگفتندش که خدمت ها کنیم بر سَمِعنا و اَطَعنآها تنیم* 34 رو نگردانیم از فرمان تو کفر باشد غَفلت از احسان ِ تو 35 لیک استثنا* و تسبیح ِ خدا ز اعتماد خود،بُد از ایشان جدا 36 ذکرِ استثنا و حَزم* ِ مُلتَوی* گفته شد در ابتدای مثنوی 37 ــ صدکتاب ار هست،جز یک باب نیست صد جهت را قصد،جز محراب نیست 38 این طرُق را مَخلَصش*، یک خانه است این هزاران سنبل از یک دانه است 39 گونه گونه خوردنی ها،صدهزار جمله یک چیز است اندر اعتبار 40 از یکی چون سیر گشتی تو تمام سرد شد اندر دلت پنجَه طعام 41 در مَجاعت*،پس تو احول* بوده ای که یکی را صد هزاران دیده ای ــ 42 (تفسیر اجمالی ابیات) ابیات 34 و 35:* تنیدن : بافتن؛ دراینجا توجه و کوشش کردن .مصراع دوم برگرفته از آیۀ 7 سورۀ مائده است . پس از آن فرزندان، پدر را گفتند در خدمت ایستاده ایم و در شنیدن و اطاعت امر شاه کوشش داریم . از فرمان تو سرپیچی نمی کنیم چرا که فرو گذاشتن نیکی تو کافری ست . بیت 36 : منظور از استثنا،گفتن عبارت ان شاءالله (اگر خدا بخواهد ) است. برگرفته از کهف 23 و 24 : "هرگز در هیچ کاری مگو فردا حتما انجام خواهم داد.[بلکه بگو] اگر خدا بخواهد." تسبیح : منزّه گردانیدن. ولی از روی اعتماد بیش از حدی که به خود داشتند،گفتن انشاءالله و سبحان الله از [خاطر] آنان محو شده بود. بیت 37 : *حَزم: احتیاط و هشیاری در انجام کارها.ــ *مُلتوی؛ پیچیده وتو درتو . گفتن انشاءالله و اندیشه و احتیاط در کارها [که توکل بر خدا لازمۀ انجام آنهاست] در ابتدای مثنوی گفته شد . [ اشاره مولانا به حکایت پادشاه و کنیزک در دفتر نخست می باشد که در ابیات آینده خواهدآمد ]. همانگونه که در مقدمه آورده ام میان نخستین و آخرین حکایت مثنوی رابطه ای معنوی برقرار است، برای درک روشن تر آن می توانید به بخش ضمیمه، نوشتار "تبیین هستی" مراجعه بفرمایید. ابیات زیرین، جملۀ معترضه ای ست در بارۀ اینکه مقصود و مقصد مثنوی و دیگر آیین های توحیدی از بیان حکایات و امثله ، یک چیز بیش نیست و آن ادراک سبب ساز و سبب سوز هستی ست،که سررشتۀ امور بدست اوست . بیت 38: {در ادب کهن،عدد صد یا هزار و امثال آن نشان دهندۀ فراوانی وجود چیزی ست} اگر صدها کتاب الهی ــ مطالب الهام شده بر دل ها در شناخت حق ــ وجود داشته باشد،یک فصل بیشتر ندارد .و اگر صد راه و رسم خداپرستی پدید آید، یک عبادتگاه بیش نیست. عبادتگاه ِ دل. بیت 39: *مَخلَص، جای خلاص؛ پناهگاه .این راه ها به یک پناهگاه منتهی می گردد و این هزاران خوشه از یک دانه روییده است. بیت 40: برای مثال، حقیقت وجود خوردنی های متفاوت تنها رساندن مواد غذایی به بدن است . بیت41 : وقتی یکی از انواع خوراکی ها را بخوری و سیر شوی،دیگر خوراکی ها توجه را بر نمی انگیزد. بیت42: *مجاعت؛گرسنگی. ــ * احول؛ لوج؛ دو بین بنا بر این در حالت گرسنگی، تو دو بینی که حقیقت را تشخیص نمی دهی و یک واقعیّت را بسیار می بینی کتاب گفتاری دیدارمثنوی در دژهوش ربا (7a) https://t.me/didarmasnavi/2334 نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|