اخیرا" در سایت های «اخبار روز» و «عصر نو», مقاله ای به نام «حیران خانم دنبلی» منتشر شده است. این مقاله نوشته ای است از آقای "لطیف مامد" که بزبان روسی در سایت kurdistan.ru منتشر شده و بوسیله آقای «کامران امین آوه» به فارسی ترجمه شده است. مقاله در پی مصادره یکی از شاعره های نامدار ادبیات آذربایجان یعنی "حیران خانم"، به نفع ملت کرد است. تمام سعی مقاله آنست که با صغری – کبری چیدن ها، کرد بودن حیران خانم را به خواننده حقنه کند. شاید برای نویسنده تصور اینکه در چه میدان مناقشه ای قرار دارد، چندان راحت نباشد، زیرا وی از کردهای ارمنستان و ظاهرا" ساکن مسکوست و چه بسا تصوری از وضعیت مضحکی که در آن گیر کرده، ندارد. او بر روی شخصیتی انگشت گذاشته است که از گمنامان نیست تا بتوان به این راحتی تصاحبش کرد. حیران خانم، آذربایجانی و از مشاهیر کلاسیکهای ادبیات آذربایجان است. از طرف دیگر، همین مقاله نشان می دهد که آقای لطیف مامد متاسفانه نه آذربایجان را بدرستی می شناسد و نه به تاریخ ادبیات آن آشنایی دارد. برای آنکه خواننده را به میزان شناخت او ازعرصه ای که به آن پرداخته، آگاه سازیم، پاراگراف زیر را بعنوان مثال عینا از او نقل می کنیم:
«...جز او، (یعنی «ماه اشرف خانم کردستانی»- ا. و.) زنان کرد دیگری نیز از خود میراث هنری بر جای گذاشته اند. بیشتر این دستنوشتهها یا گم و گور، یا نابود، و یا به نام دیگران بازنویسی شده اند. و آنجا که این امکان وجود نداشت، در اکثر موارد تعلق آنها به مردم کرد مورد تردید قرار گرفتند، بنام نمایندگان ملتهای همجوارِ کرد معرفی شدند. در میان آنها، نامهای درخشانی چون مسقطی خانم گنجوی(سدە ١٢) دختر عموی نظامی گنجوی، خورشیدبانو (سالهای ١٨٩٧-١٨٣٢) دختر مهدیقلی خان و نوە ابراهیم خلیل خان – خان قرەباغ، و حیران خانم دنبلی (در حدود سالهای ١٨٣٨-١٧۵٨) به چشم می خورد...». اشتهای نویسنده به همینجا بر طرف نشده، پا را فراتر نهاده، چند سطر پایین تر می افزاید: « آفریده های شعری او [حیران خانم] بشدت از محمد فضولی، شاعر کرد، تاثیر پذیرفت..».
همین پاراگراف می تواند مایه اولیه یک نوشته طنزآمیز در موضوع "سرقت ادبی نه، بلکه مصادره ملی" باشد. آن خانمی که از او بعنوان «مسقطی خانم» یاد شده، و فاعدتا «مهستی گنجوی» و دیگری خورشید بانو ناتوان است که هر دو از شاعران کلاسیک نامدار آذربایجانند. و نیز ادعای پسر عمو و دختر عمو بودن مهستی گنجوی با نظامی نیز از کشفیات آقای لطیف مامد است!
چنانکه می بینیم آقای لطیف مامد، در چرخش قلمی نه تنها سه زن شاعر آذربایجان، بلکه بزرگترین شاعر کلاسیک شعر آذربایجان- یعنی فضولی را نیز از آذربایجانی بودن خلع کرده و به مالکیت ملت دیگری درآورده است.
در اینجا اشاره ای کوتاه درباره حیران خانم ضرورت دارد.
برخلاف منابع فارسی، درباره این شاعره نامدار، منابع آذربایجانی و روسی بسیاری وجود دارند. مهمترین منبع بزبان فارسی، «دانشمندان آذربایجان» تالیف «محمدعلی تربیت» شخصیت مشهور و کتاب شناس نامدارآذربایجان است. «دانشمندان آذربایجان» قریب به صد سال پیش نوشته است و همه مولفین بعدی به او استناد کرده اند. تربیت در این کتاب می نویسد:
«حیران خانم- از خوانین محترمه طایفه دنبلی ها و از خانواده مشهور آذربایجان می باشد. در شهر تبریز تولد یافته ولی تاریخ تولد و فوت وی معلوم نیست. از خویشان او شنیدم که٫ موقع وفات هشتاد سال داشته است. دیوانی دارد مشتمل بر قصاید، غزلیات، مقطعات و ترجیعات مرکب از پارسی و ترکی قریب به چهار هزار و پانصد بیت و غالب اشعار او در مدایح والده و همشیره عباس میرزا نایب السلطنه می باشد...»
در انسکلوپدی آذربایجان زیر ماده «حیران خانم» چنین آمده است:
« حیران خانیم ... شاعرهء آذربایجانی در اواخر قرن ۱۸ در خانوادهء خوانین کنگرلی بدنیا آمد، در نخجوان تحصیل کرده و ادبیات کلاسیک آذربایجانی و فارسی را یاد گرفت. در اوایل قرن ۱۹ با خانواده اش به ایران کوچ کرده و در دهه ۶۰ قرن ۱۹ فوت کرده است. اشعار عاشقانه (غزل، مخمس، رباعی و...) به زبانهای فارسی و آذربایجانی نوشته است. در آثارش، سادگی، فداکاری، نجابت انسانی و محبت موج می زند. در خلاقیت وی، انگیزه های انسانی، شکایت از زمانه، مبارزه و اعتراض علیه ظلم و بیعدالتی نیرومند است. در برخی از اشعارش، درد و اضطراب و بی حقوقی زن آذربایجانی انعکاس دارد. نظیره های جاندار به اشعار رودکی، حسن اوغلی، حافظ، نسیمی، نباتی، فضولی، قوسی تبریزی و... نوشته است.
اشعارش را بزبان مردمی در اوزان هجایی و عروضی آهنگین نوشته است. آثار دست نوشته وی در ۳ نسخه متفاوت (باکو، تهران و تفلیس) معلوم و موجودست. اشعارش در دوره اتحاد شوروی چندین بار چاپ و خلاقیت وی مورد پژوهش قرار گرفته است.»
«جنت نقی یوا» در مقدمه کتاب «برگزیده اشعار حیران خانم» که به همت وی در باکو چاپ شده است، می نویسد:
«در مورد زندگی و خلاقیتهای ادبی حیران خانم در جمهوری آذربایجان تحقیقات و تدقیقات علمی صورت گرفته و آثار این سراینده اشعار غنایی بکرِّات نشر گردیده است، لیکن کلیات آثار وی هنوز یکجا جمع آوری و چاپ نشده است در حالیکه حیران خانم دیوان بزرگی از خود به یادگار گذاشته است... در گنجینه آثار خطی جمهوری آذربایجان یک دیوان خطی از حیران خانم نگهداری میشود که از نظر تکمیل بودن و زیبایی در بین نسخه های فعلی دیگر بسیار ممتاز است و از سوی پزوهشگران مورد بررسی علمی قرار گرفته است. این دیوان از سوی حاجی محمد نخجوانی یکی از دانشمندان و ادبدوستان به نام آذربایجان (اهل تبریز) در سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴ ه.ش) به یادبود بیست و پنجمین سالگرد تأسیس جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان به عنوان هدیه به جمهوری آذربایجان تقدیم شده است. همین نسخه از نقطه نظر نمونه های زیبای هنر خطاطی درتبریز درنیمه اول قرن نوزدهم نیز شایان دقت است...
در سال ۱۸۱۹ هنگامیکه خانواده های خویی- نخجوانی (۱۳۷ خانوار مرکب از ۴۳۲ نفر) به ایران کوچ کردند حیران خانم نیز در میان آنها بود. وی از نامزد خود جدا شده مدتی در دهکده ای نزدیک خوی زندگی کرد. در آن هنگام دهکده مزبور از سوی عباس میرزا ولیعهد به کریم خان کنگرلو تیول داده شده بود. حیران خانم بعدها به تبریز نقل مکان داده و تا آخر عمرش در آن شهر زندگی کرد. او در دوران زندگی در تبریز به خانواده عباس میرزا و دربار وی بسیار نزدیک بوده است.»
نویسنده کتاب «هشتصد سال غزل ترکی آذربایجان» نیز درباره او از جمله نوشته است: «ایشان درمیان سالهای ۱۲۰۲-۱۱۹۴ در نخجوان زاده شده و پدرش نخجوانی و مادرش اهل خوی از طایفه دنبلی هاست»
در منابع متعدد تاریخی ذکر شده که طایفه دنبلی از سرحدات عثمانی به ایران مهاجرت کرده و در اطراف خوی سکنی گزیده بودند. آنها به ترکی آذربایجانی صحبت می کردند.
چنانکه می بینیم آقای لطیف مامد، تازه بیدار شده! و شاعره ای ممتازی را که – که نامی از او در منابع کردی نبوده است، و تمام خلاقیت وی به زبانهای ترکی و فارسی سروده شده، با ادله مضحک مصادره کرده است. جای تعجب دارد که آقای لطیف مامد که خود در اول نوشته اش از دیگران بخاطر بازنویسی آثار شعرا و نویسندگان بنام «دیگران» شکایت می کند، خود، نه تنها شعری و دیوانی از شاعری – بلکه خود شاعر را، با تمام آفریده هایش مصادره کرده است.
جای آن دارد که اینجا به اختصار به دو شاعره آذربایجانی دیگر نیز – که مامد محترم آنها را نیز از تعرض مصون نگذاشته – یعنی مهستی و خورشید بانو اشاره ای شود.
«مهستی گنجوی» در شهر گنجه متولد شد و همدوره با غزنویان بود. پدرش او را در چهار سالگی به مکتب خانه فرستاد و چون استعداد سرشاری داشت در ده سالگی به اصطلاح امروزی فارغ التحصیل شد. مهستی گنجوی بیشتر به خاطر رباعیاتش مشهور شد. او اولین زن رباعی سرای ایران و آذربایجان بود.
مهستی گنجوی آنچنان در فن موسیقی پیشرفت کرد که در نوزده سالگی استاد بی مانند و سرآمد همگان شد. وی چنگ و عود و تار را استادانه می نواخت و می خواند.
با اینکه مهستی گنجوی در دربار پادشاهان گنجه و سلطان سنجر بوده ولی در مدح هیچ شخصی ، شعری نگفته است.
او اولین شاعره مشهور، اولین زن شطرنجباز، اولین زن موسیقیدان، و به احتمال قوی اولین زن آهنگساز آذربایجانی بود
مورد سوم، خورشیدبانو ناتوان است، انگار که این آقای نویسنده کار دیگری بجز مصادرهء انقلابی شخصیتهای بارز آذربایجانی ندارد!
خورشید بانو ناتوان یکی از بهترین غزلگویان تاریخ آذربایجان است که بیشتر شعرهایش را به زبان ترکی آذربایجانی و فارسی سرودهاست. او دختر مهدیقلی خان جوانشیر، آخرین حاکم خانات قرهباغ (۱۷۴۸–۱۸۲۲) بود. خورشید بانو بیشتر بخاطر غزل سراییش مشهور است و او را ادامه دهنده راه فضولی میدانند. بسیاری از غزلیات وی در موسیقی آذربایجانی و در موغامات (دستگاههای موسیقی آذربایجان) توسط هنرمندان نامدار چون «حاجی بابا حسینوف» خوانده شده است. او در نقاشی نیز متبحر بود و در کنار اشعارش تصاویری را در ارتباط با شعر میکشید. الکساندر دوما (پدر) در سفرنامه خود به ملاقات خود با خورشید بانو در باکو اشاره کردهاست. وی در اشعارش «ناتوان» تخلص مینمود. خورشید بانو تقریباً بیست سال رهبری انجمن ادبی «مجلس انس» را در باکو به عهده داشت و اکثر شعرهایش بلافاصله بعد از سروده شدن از طرف دهها شاعر بزرگ و سرشناس در مقیاسی بی سابقه مورد استقبال قرارگرفته و انواع و اقسام نظیرهها و تضمینها بر شعرهایش سروده میشد.
بحق چیزهای نشنیده! واقعاً یکی باید عقل اش را از دست داده باشد که ملا محمد فضولی را «کرد» بداند. فضولی بنیانگذار شعر کلاسیک زبان ترکی است، او در عین حال یکی از پایه گذاران سبک هندی در زبان فارسی است. فضولی را بعبارتی حافظ آذربایجان و یا زبان ترکی دانسته اند، او بغیر از تسلط محض به انواع شعر عروضی، منظومه هایی مانند بنگ و باده (به زبان فارسی) و مثنوی لیلی و مجنون (به زبان ترکی) سروده است. ملا محمد فضولی یکی از ارکان ادبیات زبان ترکی است. فضولی به سه زبان ترکی، فارسی و عربی در حد اعلاء شعر سروده است. اشعار او موقعیت ویژه ای در ژانرهای مختلف موسیقی آذربایجان دارند.
*****
قبلاً درباره سرقت ادبی خیلی خوانده و شنیده بودیم. بدین معنی که از شاعر و یا نویسنده ای تیکه ای، قطعه ای یا بیتی، مصرعی دزدیده می شد و یا مضمون نوشته یا شعری به سرقت می رفت و بعنوان مال خودی استفاده می شد. اکنون به چنین کاری که آقای لطیف مامد دست زده چه نامی می توان نهاد؟ بی شک سرقت ادبی عنوان ضعیفی است در مقابل چنین عمل ناشایستی! جالب است که طرف حالی اش نیست و وعده تحریر مقالات جدیدی را هم در آینده در ارتباط با دیگر سرآمدگان شعر ترکی می دهد. البته ظاهراً، وی در آنور دنیا نشسته و شاید از قباحت کارش به درستی خبر ندارد و فکر می کند: «بوردا منم، بغداد کور خلیفه!» (ابنجا من حاکم هستم و در بغداد هم خلیفه کور) و خبر از مناسبات بین ملتها در ایران ندارد. و نمی داند بدون چنین چیزهایی هم علیرغم روابط برادرانه در گذشته، امروزه به علت نقش آفرینی ناسیونالیسم افراطی درون هر دو ملت، مناسبات بین مردم آذربایجان و کردستان خوب نیست. در عین حال نمی داند که این نامداران عرصه ادبیات، افراد فراموش شده در جامعه آذربایجان نیستند که هرکس بفکر مصادره و تصاحب آنها باشد! ارزش این شاعران و هنرمندان برای مردم آذربایجان در دو سوی ارس آنقدر زیادست که سالها در مورد آنها تحقیق، پژوهش شده و آثار آنها را بوفور منتشر کرده اند. البته در این قسمت، بخش بزرگ گناه به گردن مترجم محترم یعنی آقای «کامران امین آوه» است! آیا او فکر می کند با چنین شیوه های غیر دوستانه و دشمن پسندانه ای می توان فرهنگ سازی کرد؟
واقعیت این ست که موریانه تاسیونالیسم کور آنگونه برخی از افراد را در برگرفته است که تقزیبا" امید نجات نمی توان داشت. بهمان گونه که شیوع یک بیماری آنقدر سهل است که در آنی می تواند جمعیتی را آلوده کند، مبارزه با ان همانگونه که می دانید، آنقدرها آسان نیست؛ این پدیده در عرصه فرهنگ و مسائل ملی و ادبی از دشواری بمراتب بیشتری برخوردارست. یر اهل علم، تحقیق و فرهنگ است که با افراطی های خودی به مبارزه و مجادله قلمی بپردازد. در بین تمام گروههای ملی چنین پدیده ای وجود دارد و نمی توان با چشم بسته به جنگ سیاهی ها رفت. حالا اگر چنین عزمی وجود داشته باشد! نمی توان هر چیز مزخرفی را بزعم اینکه شاید عده ای را خشنود کند، نوشت یا ترجمه کرد. تمام تلاش ناسیونالیسم افراطی در بین تمام ملتها، هرج و مرج، آشفتگی و از آب گل آلود ماهی گرفتن است. افزون بر این رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در پی آنست که همواره بین ملیتهای ساکن ایران اختلاف بیندازد، نباید هیزم خشک این روسیاهان تاریخ شد. ملیتهای ساکن ایران در اتحاد باهم هست که می توانند به حقوق ملی خود برسند. چنین مقالاتی همان هیزمهای خشکی هستند در برافروختن آتشی که جمهوری اسلامی از یک طرف و ناسیونالیسم افراطی راست از طرف دیگر می خواهند به راه بیندازند.