پهلویها و طرفدارانشان در طول مدت ۵۳ سال دوران زمامداریاشان هیچگاه از طرفداران پادشاهی مشروطه بر طبق اصول قانون اساسی و متمم آن نبودند. آنها حتی در دو برهۀ حساس نشان دادند که اصلاً به ارزشهایی به نام استقلال و دمکراسی در میهن ما باور ندارند. سلطنت ایرانی از رضاخان پالانی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت یک دیکتاتور تمام عیار ساخت که به هنگام ترک ایران با آن صندوقچه خاک وطن به گفته مورخین بیش از ۵۶۰۰ آبادی به صورت عدوانی به تصرف خود در آورده بود و از پسرش نیز که در ابتدا حتی برای حامیان انگلیسیاش برای این مسوولیت حائز جنم و وجاهت کافی نبود در طول ۳۷ سال سلطنت خودکامه خدایگان شاهنشاه آریامهر ساخته گردید.
هم شکلگیری و تاسیس، و هم تثبیت و ادامۀ حکومت پهلویها با کمک کودتاهای طراحی شده توسط بیگانگان بر مردم میهن ما تحمیل گردیده است. این اساسا یکی از کمدیهای تاریخ ماست که این روحانیت -مدرس و مراجع ثلاثه مهاجر(جمال اصفهانی، نائینی و حائری یزدی)- بودند که رضاخان را به سوی سلطنت سوق دادند و گرنه او به تبعیت از مدل مصطفی کمال آتاتورک در ترکیه طرفدار یک جمهوری اقتدارگرا بود.
و امّا شخص رضا پهلوی با همه محاسنی که میتواند به لحاظ فردی دارا باشد بهرحال وارث فساد و ناکارآمدی خاندانی منحوس میباشد. خاندانی که برای نخستین بار در طول تاریخ بیشاز ۳۰۰۰ ساله این سرزمین دفتر و نظام حکومتی آنها به دست مردم این سرزمین برچیده شد. انقلاب ایران «نه» به سلطنت بود در این امر از چپ و راست از مذهبی تا سکولار همه همدل و همنظر بودند
با این پیشزمینه تاریخی تنها میتوان دوباره تأکید کرد پهلویها فاقد مشروعیت قانونی و تاریخی برای ایفای نقش دوباره در میهن ما میباشد.
بیهوده نیست که رضا پهلوی تاکنون حاضر نشده است از این گناهان تاریخی دو سلف خود تبری بجوید زیراکه اگر اقتضا کند او نیز منعی ندارد و حاضر است با پول و کمک نظامی مستقیم و غیرمستقیم بیگانگان در ایران به قدرت برسد. اساساً اگر گذار به شکل دمکراتیک انجام پذیرد نماد و وارث یک حکومت وابسته و سرکوبگر شانسی برای عرضاندام نخواهد داشت.
رضا پهلوی تا کنون نتوانسته است با همۀ ادعاهای دروغین دمکراتمنشی و آزادیخواهیاش نسبت به مقبول و مشروع نبودن احراز قدرت به وسیله کمکهای مستقیم خارجیها به ویژه در شكلگیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به نفع پدربزرگ و پدرش اظهارنظری همسو با انگارههای دمکراتیک اکثریت مردم این سرزمین انجام بدهد.
گذار از حکومت استبدادی ولایت فقیه اگر قانونمند و دمکراتیک انجام گیرد که با ضرس قاطع میتوان گفت هیچگاه به سلطنت منتهی نخواهد شد و اگر غیردمکراتیک و با حربۀ زور سرنیزههای بیگانگان انجام پذیرد اساساً از ابتدا فاقد مشروعیت خواهد بود مستقل از اینکه سلطنت باشد و یا جمهوری.
در این هیاهوی مطرح شدن دوبارۀ نام رضا پهلوی متاسفانه هیچ دلیلی و هیچ پیشزمینهای جز خوابنماشدن یک سری عناصر «دکلاسه سیاسی» برای این موضوع دیده نمیشود، جز اینکه استدلال میشود رضا پهلوی تنها فردی است که میتوان بر روی او برای رهبری دوران گذار سرمایهگذاری کرد. به اینان باید گفت "این بابا اینکاره نیست". شما اگر دنبال یک رضا(خان)شاه دوم هستید بروید سراغ سردار گازانبری محمدباقر قالیباف! شاهان ایران فره ایزدیاشان را در میدان جنگ بدست میآوردند. این موهبت الهی از طرف قدرتهای استعمارگر فرامنطقهای به آنها اعطا نمیشد.
تضاد اصلی امروز جامعه ما حکومت دینی نیست، تضاد اصلی هنوز هم همانند گذشته نبود تؤامان آزادی و حاکمیت ملّی است. تمامی کسان و نیروهایی که در کارنامۀ سیاسی خود پایبندی به آزادی و استقلال ایران و همچنین باورمندی عملی و درازمدت به حاکمیت مردم را ندارند نمیتوانند در جایگاه رهبری دوران گذار از یک جامعه بسته ولایی به یک جامعه باز شهروندی ایفای نقش کنند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد