logo





عجایب خلقتی دیدم در این دشت... فدایی در پی عباس می گشت

شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۷ مه ۲۰۲۲

رضا اسدی

reza-asadi-s.jpg
در ساحل رودخانه منتهی به یکی از بزرگترین بنادر دنیا ایستاده بودم. در دوردست یک کشتی با پرچم ایران دیدم. توجهم را جلب نمود. از سر زمینی امده بود که در ان متولد شده و بسی خاطرات تلخ و شیرین همراه داشتم. اولین بار بود که یک نفتکش ایرانی در آنجا می دیدم.

روز دیگر کنجکاوانه به آن محل رفتم. سارا خانم و همسرش را دیدم. از آنها شنیدم:" مدتی است این کشتی در این بندر زمین گیر شده و منتظر رسیدن کمک از ایران هستند. بعضی از کارکنانش با همسران و فرزندانشان به این ماموریت آمده اند. اینها را ما از خودشان شنیدیم . یکبار هم آنها را دعوت نمودیم تا در "سفره حضرت ابوالفضل" که ترتیب داده بودیم مهمان ما باشند".

در اینکه سارا خانم هموطنانش را به صرف غذا دعوت نموده بوده جای قدردانی داشت. و اینکه برای آنها "سفره حضرت ابوالفضل العباس" پهن نموده بودند، برایم تعجب انگیز بود. تعجبم از این بابت که سارا خانم و همسرش را از سال ها قبل می شناختم. آنها تا عمق استخوانشان مارکسیست و از طرفداران "سازمان فداییان خلق بودند. وقتی همسر سارا خانم در مهمانی های جمعی عنان صحبت را به دست می گرفت کسی جلودارش نبود. او کاپیتال مارکس را از ابتدا تا انتها حفظ بود و سعی میکرد برای حاضرین توضیح داده و مباحث مختلف آن را تفهیم نماید. این کتاب همانقدر برای آنها مهم و قابل احترام بود که قرآن برای مسلمانان است.

سارا خانم و همسرش تنها افرادی نیستند که با دریافت پناهندگی سیاسی از کشورهای اروپایی به نوعی برای رژیم اسلامی دم تکان می دهند. روزانه در اخبار می خوانیم و می بینیم که اینها در همین کشورها با مخالفین واقغی جمهوری اسلامی درگیری لفظی و فیزیکی پیدا میکنند.

به نظر میاد که در قرن بیست و یکم، برای بسیاری، نه تنها خرد و خردمندی جایگزین تخیلات و توهمات نگردیده، بلکه با شدت بیشتری رواج پیدا نموده. وقتی مارکسیست برای مسلمان سفره ابوالفضل پهن میکند، از مسلمان نمی شود انتظار داشت که در سلروز مرگ او گریبان چاک نکند.

زمانی که همسرم فوت نمود، مادرش بازماندگان را دلداری می داد. او میگفت: نباید غصه خورد چرا که"خداوند خودش داده و خودش گرفته است". همین مادر و بسیاری دیگر از ایرانیان در مرگ اعرابی مویه میکنند که در هزار و چهارصد سال پیش بطور وحشیانه به ایران حمله کردند، مردم ما را کشتند و آثار تاریخی را به آتش کشیدند. آیا آنها را خدا نداده و خودش نگرفته بوده؟ و عجیب است که در دنیای نسبتا مدرن و متمدن امروزی، مردم ایران برای شفای مریض هایشان به پیامبران، امامان صدر اسلام، آخوند ها و دعانویسان متوسل می شوند. آنها هنوز به آن میزان از آگاهی نرسیدند تا بفهمند که این اعراب عصر وحشت، توان حفظ خودشان را هم نداشتند. آیا این نا آگاهی ها و بی توجهی ها باعث سلب مسئولیت از خویش و درجا زدن در عالم توهمات نیست؟ در قرن ارتباطات که چوپان ها "با یک تلفن همراه" در کوهستان، به هر آن چه در این جهان اتفاق می افتد دسترسی دارند عجیب است که چرا بسیاری از هموطنان ما در قید و بند مهملات و خرافات باقی مانده اند؟

عیسی، محمد و اعوان و انصارشان، خوب و یا بد، متعلق به هزاران سال قبل در صحرای عربستان بودند. در حال حاضر هستند افرادی در این جهان، که بسیار بهتر، داناتر از آنها می باشند. چرا ما به کنار خودمان نمی نگریم. پیشرفت های علمی را نمی بینیم و از بیگانگان عصر حجری عافیت می طلبیم؟ به نظر می رسد که علت واپسگرایی های دین باوران نتیجه ی توهمات و تخیلات آنها است.

دیدم آن پیر دانا، این جمله را که "انسان یا باید عقل داشته باشد و یا دین" با آب طلا نوشته بود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد