logo





پلنگ زخمی

شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۳۰ آپريل ۲۰۲۲

رسول کمال

new/rasoul-kamal1.jpg
روایتِ نقره داغ است
وُ
خون
بر پیکرِ بی جانِ عشق
و
آخرین ترانه
که
بوسیدن را بوییدنِ
تکه پاره تن پوشی کرد
در هیئتِ زمان
و اکنون
که ترس
این چنین پَر پَر می زند
بر حجمِ مرمرینِ اتاقتان
با
واژه هایی بی رنگ
که
غش می کنند
در تالابِ گلویتان
با شما سخن می گویم
ای
وارثانِ هرچه رذالت
میدانم
که
می دانید
سبکبال وُ رها
دارد می رسد از راه
با شیپورِ آوازش
آن پلنگِ زخمی
که
کوهِ غرورش را
تلی از خاک
و
جنگلِ سبزش را
ویرانه ای
دارد از راه می رسد
و
شما همچنان
با خنجری
کشتنش را در انتظار
آه
اگر می دانستید
که
خورشیدش
همه آوازِ جاودانگی
و
سُنبلِ فریادش
هر مُردن را
آغازی دوباره
در پهن دشتِ گُل ها
تا
فردایِ رهائی

رسول کمال

این شعر را با صدای شاعر گوش کنید



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد