![]() |
|
مولانا پس از بیان مقام والای عشق، حکایت را ادامه داده ،از زبان پادشاه به شهزادگان هشدار می دهد:
این سخن پایان ندارد ای گروه "هین،نگه دارید از آن قلعه وجوه 21 هین؛مبادا که هوَس تان ره زند که فُتید اندر شَقاوت* تا ابد ..22 ازخطر؛پرهیز آمد مُفتَرَض* بشنوید از من حدیث ِ بی غرض..23 در فرَج جویی،خرد سرتیز به از کمینگاه ِ بلا پرهیز به" 24 (تفسیر اجمالی ابیات) ب21: ای گروه سالکان![ای مخاطبان مثنوی] این سخن را [در اکسیر عشق و قدرت تبدیل آن] پایانی نیست {شاه به پسران هشدار داد؛ حتی صورت خود را هم به جانب آن قلعه مگردانید، دیگر نرفتن که چای خود} ب22: شقاوت؛بدبختی بهوش باشید؛مبادا گرفتار هوس خود شوید و به آن جانب میل کنید، که تا ابد بدبخت خواهیدشد! ب23: مفترَض؛ واجب شده پرهیز از خطربر هرکسی واجب شده است.به سخن صادقانۀ من توجه کنید ! ب24: بهتر است که سر خرد را تیز کرده {هشیاری بکار برده} راه نجاتی پیدا کنند و از دام بلا دور شوند. پس از آن مولانا به بیان ِ کردار شهزادگان می پردازد که چگونه بر اثر نهی پدر،مشتاق ِ دیدار دژ شدند : گر نمی گفت این سخن را آن پدر ور نمی فرمود زآن قلعه حذر 25 خود بدآن قلعه نمی شد خَیل شان خود نمی افتاد آن سو مَیل شان 26 کآن نبد معروف؛ بس مهجور بود از قِلاع* و از مَناهِج*، دور بود ..27 چون بکرد آن منع،دل شان ز آن مَقال در هوس افتاد و در کوی خَیال..28 رَغبتی زاین منع؛ در دل شان برُست که بباید سِرِّ آن را باز جست 29 کیست کز ممنوع گردد مُمتَنِع؟* چونکه الانسان، حریصُ ما مُنِع 30 نهی، بر اهل ِ تُقی* ، تبغیض* شد ؛ نهی، بر اهل ِ هوا تحریض* شد 31 پس، از این؛ یُغوی* بِهِ قَوماٌ کثیر هم از این، یَهدی* بِهِ قلباٌ خبیر *32 کی رَمَد از نی، حَمام *ِ آشنا؟ بل،رمد زآن نی، حَمامات ِ هوا 33 ![]() (تفسیر اجمالی ابیات ) ب25:اگر آن پدر این سخنان را اظهار نمی کرد و فرزندان را از رفتن به آن قلعه نهی نمی کرد، ب26: خیل آنان {خیل، رمۀ اسبان و مجازاٌ به معنای اسب سواران .اینجا منظور شهزادگان } کاری به رفتن درون آن نداشتند و اصلا به آن جانب متمایل هم نمی شدند. ب27: [زیرا] قلعه ای مشهور نبود و دور از راه های ارتباطی {مناهج} قرار داشت. ب28: اما نهی پدر دلشان را چنان مشتاق آن موضوع کرد،که بدام انواع هوس ها و خیالات در افتادند. ب29:میلی از آن منع در دلهاشان پیدا شد که می بایست راز آن را کشف کرد ب30:*ممتنع؛ خویشتن دار ــ چه کسی می تواند در برابر آنچه از آن منع می شود، [بامیل و رغبت] خویشتن داری کند؟چون اساسا انسان به هر آنچه از آن پرهیز داده شود، گرایش پیدا می کند. {اشاره ای ست به خبری که باهمین معنی در جامع صغیر آمده است که:" انَّ ابنَ آدمَ لَحَریصٌ عَلَی ما مُنِع ( آدمی نسبت به آنچه منع کنند، حریص می شود) [ نک، احادیث مثنوی، ص 92 ] ب31 : *تقی؛پرعیزکاری ــ *تبغیض؛دشمنی ــ *تحریض؛ بر انگیختن . { پس از آن مولانا این بیان را از شمول همگانی بیرون آورده، پرهیزگاران را شامل آن نمی داند.}صالحان بر اثر نهی، از موضوع نهی بکلی دل می کنند و رغبتی نسبت به آن در خود نمی یابند، اما کسانی که در پی هوا و هوس اند،بر اثر نهی رغبت بیشتری به آن پیدا می کنند. [ زیرا آن منکَر را از قبل تجربه کرده، با لذت زودگذر آن آشنایی دارند.] ب32 :یقوی؛ گمراه می کند.ــ *یهدی، عدایت می کند ــ *خبیر،آگاه بنا بر این بر اثر نهی، چه بسیار مردم که گمراه می گردند ولی دل آگاهان هدایت می شوند. [ اشاره به بخشی از آیه 26 از سورۀ بقره :ان الله ....يُضِلُّ بِهِۦ كَثِيرًا وَيَهْدِى بِهِۦ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلْفَٰسِقِينَ ( همانا خداوند،بسیاری را با آن ،گمراه می کند و بسیاری را هدایت.و تنها بدکاران رابه گمراه می کند.) ب 33: کبوتر دست آموز، از نی که برای او بلند کرده در فضای پروازش می چرخانند، نمی رمد . بلکه به جانب آن نی می آید [و درآسمان معلق می زند] اما کبوتران نا آشنا، حرکت آن را تهدید می بینند و فرار می کنند. منظور آنکه بدکاران که منهیات را انجام داده اند چون کبوتران جلدی می شوند که چوب تهدید، آنان را حریص تر می کند. اما پرهیزکاران که با منهیات آشنا نیستند،با دیدن چوب نهی، از آنها گریزان می شوند و میلی هم در خود احساس نمی کنند {بعضی شارحان نی بلندی را که کبوتر بازان در لانۀ آنان تعبیه می کنند تا پرندگان برآن بنشینند، ــ که به آن اصطلاحا نی بندی لانه می گویند ــ با نی آلت موسیقی اشتباه گرفته، شرحی بسیار دور از ذهن داده اند . در شرح جامع مثنوی می خوانیم:" بعنوان مثال چگونه ممکن است کبوتر جلد و دست آموز از نوای نی بگریزد،بلکه کبوتران وحشی از آن می گریزند."ومی افزاید "در قدیم رسمی معمول بوده که برای رماندن کبوتران از مزارع، نی مخصوصی می نواخته اند چنانکه برای رماندن احشام وشتران از مزارع طبل و دهل می زدند . (3) از میان مفسران مثنوی،استاد همایی و پیش از وی، اسماعیل انقروی نیز منظور از نی را نواختن آن فرض کرده اند.نیکلسون و گلپینارلی شرحی دراین باره ندارند. ــ جملۀ معترضه ای هم بیاورم که یاد دارم، در زمان کودکی،حدود شصت سال پیش، همسایۀ کفترباز ما هر روز هنگام صبح و غروب کبوتران را درفضای بالای بام خانه ، بوسیلۀ چرخاندن نی بلندی از جنس آن نی درون لانۀ آنان به پرواز و پشتک و وارو زدن در آسمان وا می داشت و ما کودکان از دیدن آن صحنه لذت می بردیم. آنان به هوای نی آشنا چرخ می زدند و جلو می آمدند. ــ باری،... این تمثیل، نکته ای بس باریک را بیان می کند؛ که در اعماق معانی چند وجهی بیت،جلوه گری دارد ؛. از زبان خواجۀ شیراز بیان کنم که: مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند ما دل به عشوۀ که دهیم اختیار چیست؟ گویی کفتر باز تقدیر،با همان نی که معصومان را می راند، مغضوبان را می خواند تا بنیان هستی برای جاودان برقرار باشد. آن کبوترِ جلد است که پشتک و وارو می زند ، نه کفتر بیگانه با عشق ِ کفترباز ! "فرشته عشق نداند که چیست،قصهمخوان ! مولانا این معنی را بارها در مثنوی و دیوان کبیرآورده است که معصوم و گنه کار ،هر دو بر آمده از کارخانۀ صنع اند : یک طایفه را ای جان ،منشور ِ خطا دادی یک قافله را ناگه اصحاب ِ صفا کردی و دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُحمل ... (ادامه دارد) http://zibarooz.blogfa.com/post/338 کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژهوش ربا https://t.me/didarmasnavi/2319 نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|