اصلاحطلبان بهمثابه نمایندگان جناح چپ و عدالتخواه تفکرات خط امامی انقلاب ایران و به عنوان یک فرماسیون و اردوگاه سیاسی در درون حاکمیت ایران پس از نیمۀ دوم ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی در تمامی حوزههای سیاست از دیدگاه دگماتیک، ایدئولوژیک و «اماممرکز» خود آهسته آهسته فاصله گرفتند. این فرآیند امّا هنوز به پایان نرسیده و در مورد افراد و لایههای مختلف جنبش اصلاحطلبی با توجه به مباحث نظری و عملی با سرعت و شدت متفاوت هنوز ادامه دارد.
در مورد سیاستخارجی نیز اصلاحطلبان از صدور انقلاب و چپرویهای خام و رمانتیک جهانسومی دهۀ نخست انقلاب فاصله گرفته و حالا دیگر بخش عمدهای از تصورات و میراث ملیّون و استقلالیون ایرانی با سیاست "توازن" و "فاصله برابر از کانونهای قدرتهای فرامنطقهای" تنشزدایی و نفی تسلط میدان بر دیپلماسی یعنی نفی نظامیگری در حوزه سیاست را قطعاً به عنوان انگارههای مرکزی و مصداقهای عینی یک برنامه سیاست خارجی خود پذیرفتهاند.
به قول محسن امینزاده "زیستن در میان ۱۵ همسایه و در مرکز بحرانخیزترین منطقه جهان، سیاست خارجی ایران را در حد یک قدرت بزرگ، حسّاس، پیچیده و پرمشغله کرده است. این وضعیت ایجاب میکند که وزارت امور خارجه ایران با قویترین و با کفایتترین نیروهای ملی و با اختیار و قدرت کافی، مدیریت همهجانبه مناسبات جهانی ایران را راهبری کند".
این تغییر و تحول برای نخستین بار با انتخاب محمدخاتمی در دولت اصلاحات به گونهای محور سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. و توانست دستاوردهای نیکویی نیز بههمراه داشته باشد. ایران در این دوره کمتنشترین مناسبات با آمریکا را داشت و از طرفی توانست صاحب تکنولوژی غنیسازی هستهای شود.
امّا مشخصاً در مورد اسرائیل با پیروزی انقلاب ایران شاهد یک دگرگونی بهویژه در جهتگیری کلی در سياست خارجي ايران در مورد این رژیم بودهايم؛ به گونهای که روابط ايران با اسرائيل از يک اتحاد تقریباً راهبردی بین حکومت شاه و رژیم اسرائیل به يکباره به تنفر، تخاصم و ضديت با موجوديت طرف مقابل تبديل شد.
موضعگیری در خصوص عملکرد اسرائیل و نوع تعامل با آن همچنان پیچیدگی و مشکلات خاص خود را داشته و دارد. اینکه که به اشاره قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به خاطر ظلم و ستمی که بر یهودیان در اروپا و نه در خاورمیانه توسط یک حکومت اروپایی رفته است و حالا قدرتهای پیروز در این جنگ در سازمان ملل دست ساخته خود رأی به تشکیل حکومتی بدهند برای این کار رژیم صهیونیستی سرزمینهایی را اشغال و مردم را بیرون کرده و حکومت و دولت تشکیل بدهد و از دنیا توقع داشته باشد که این حکومت را به مشروعیت بشناسند. این یک اصل غیراخلاقی، غیرانسانی و غیرقانونی است.
مساله فلسطین به عنوان یکی از قدیمیترین نزاعهای حل نشده جهان همچنان وجدان بشریت امروزی را آزار میدهد. دولتهای اسرائیل بر خلاف قطعنامههای متعدد شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به اشغالگری پیشرونده و ضمیمه کردن اراضی فلسطینی ادامه میدهند. ملت فلسطین با بیش از پنج میلیون نفر در بدترین شرایط سخت آوارگی در میهن اشغالی خود و در سرتاسر منطقه و جهان زندگی میکند. اسرائیل بیش از دو و نیم میلیون فلسطینی را در کرانه باختری به صورت نقاطی که با جهان خارج ارتباط ندارند، رها کرده است. در غزه نیز رژیم اسرائیل برای بیش از دو میلیون ساکنین آن این باریکه را عملاً به زندانی باز تبدیل کرده که ۱۴ سال است در شرایط حصر دریایی، هوایی و زمینی نگاهداری میشوند.
نحوه تعامل با این رژیم اسراییل بر سر این موضوع و دیگر مسائل منطقه به ابرمعضل جهان، منطقه و سیاست خارجی ایران پس از انقلاب تبدیل گردیده است. به طوری که به باور بسیاری از ناظرین ایران شاید نخواهد توانست به یک سطح از تنشزدایی و تعامل مثبت در رابطۀ خود با ایالات متحده امریکا موفق بگردد مادامی که حداقل به یک موضع بیتفاوت در نگرش منطقهای خود در مقابل اسرائیل نرسیده باشد.
در این خصوص مواضع سیاسی ایران و جریانهای سیاسی دارای دو مرکز ثقل میباشد:
۱- ایران و منافع ملی ایرانیان،
۲- مسائل منطقه و مشخصاً نبود صلح و آرامش و همچنین معضل مرکزی اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط رژیم اسرائیل و برقراری شرایط آپارتایدگونه در سرزمینهای اشغالی.
سیاست خارجی و منافع ملّی ایران از یکسو و دیدگاههای جریانهای سیاسی همانند اصلاحطلبان به علت درهمتنیدگی این دو حوزۀ نفوذ و این دو مرکزثقل و خوانش و نگرش ایدئولوژیک آنها عملاً از ابتدای انقلاب، آزادی عمل و سطح تعاملات دیپلماتیک، ایران به گروگان این تنها معضل تبدیل گردیده است، در حالیکه بهخوبی میدانیم که سیاست تخاصم و مقابله مستقیم با رژیم اسرائیل هيچگاه در دستور کار ایرانیان نبوده است. امّا شوربختانه سیاستهای واکنشی و تبلیغاتی بیحاصل و غیرسازنده مبتنی بر خطدهی غیرمستقیم (reverse psychology) در مورد موجودیت این رژیم و شعارهای جنگطلبانه ناشیانه فقط موجب انزوای سیاسی بیشتر ایران گردیده است در حالیکه در آن سوی منازعه این حکومت اسرائیل بوده که از ابتدای تشکیل خود در ۱۴ مه ۱۹۴۸، چند ساعت پیش از پایان حاکمیت انگلیس بر فلسطین، رویکرد سیاست خارجی و امنیتی خود را بسیار ماهرانه و زیرکانه بر
* مظلومنمایی و بهرهبرداری از هولوکاست به مثابه یک چماق جهت خفهکردن هر صدا و نغمه مخالف در سطح منطقه و جهان و همچنین بر
* آموزههای تحریفشده ایدئولوژیک (ارض موعود از بحر تا نهر)،
* استراتژی گسترش غیرقانونی سرزمین از طریق الحاق سرزمینهای اشغالی و شهرکسازی،
* دستیابی به عمق استراتژیک، فائق آمدن بر چالشها و شکافهای درونی و در نهایت رسیدن به آرمان اسرائیل بزرگ به عنوان تمهیدی جهت تحقق وعدههای توراتی و خوانش صهیونیستی آن، بنا نهاده است.
اینکه آیا اصلاحطلبان ایرانی اسرائیل را یه رسمیت میشناسند و یا باید اینکار را انجام دهند پرسشی انحرافی است زیرا که اسرائیل هماکنون به صورت دوفاکتو یک واقعیت غیرقابل انکار از جغرافیای منطقه ماست. قبل از پذیرش حقوقی (دو ژوره) موجودیت اسرائیل و داشتن روابط دیپلماتیک امّا مادامی که رژیم اسرائيل با ایجاد جو کاذب ترس از سلطهطلبی ایران و بزرگنمایی دروغین پتانسیلهای فزاینده آن بهعنوان یک قدرت تهاجمی منطقهای درصدد شیطنتهای سیاسی، نفرتپراکنی و سیاستهای خصمانه و تشنجآفرین و تفرقهافکنانه تاکنونی خود بین ایرانیان و اعراب باشد امکان روابط سیاسی منظم از جانب هیچیک از جناحهای سیاسی در درون حاکمیت متصور نمیباشد.
ایران و جناحهای مختلف سیاسی در درون حاکمیت ایران بارها گفتهاند با اسرائیل دشمنی ندارند. جو تنفر دوسویه و چندلایه(مذهبی، ایدئولوژیک و سلطهطلبانه) موجود بین دو کشور است که بسیار ماهرانه توسط رژیم اسرائیل کارگردانی شده و مورد بهرهبرداری حسابشده قرارگرفته است. فراتر از این امّا اسرائیل به عنوان شریک راهبردی امریکا از هم اکنون به عنوان جانشین و رکابدار سلطۀ جهانی در منطقه عمل میکند. تنها برطبق یک قرارداد در سپتامبر ۲۰۱۶ اسرائیل در یک بازه زمانی دهساله ۳۸ میلیارد دلار کمک نظامی دریافت خواهد کرد. در این زمینه کشور ما امّا حتماً نیاز به یکطرح جامع تنشزدایی نظری و پیاده کردن عملی آن دارد.
ایران به گواه تاریخ در قریب ۴۰۰ سال گذشته آغازگر هیچ تخاصم نظامی برعلیه همسایگان خود نبوده است. امّا به استثنای آخرین جنگ تحمیلی که دست سلطهگر امپریالیسم از درون آستین عراق آغازگر جنگی دیگر بر علیه کشور ما گردید، ایران همیشه در جنگها و مخاصمات نظامی تحمیل شده توسط همسایگان و نیروهای فرامنطقهای مغبون گردیده بهطوری که در طول این سالها بیش از ۳۰ درصد از مساحت سرزمینی خود را از دست داده است. در مقابل این پیشزمینۀ تاریخی است که ایرانیان این را حق خود و هر کشور دیگر در منطقه ما به عنوان گهواره فرهنگ و تمدن بشری میدانند که
- باید قادر باشند از وحدت سرزمینی خود در برابر تهاجمات خارجی دفاع کنند و
- باید بتوانند همانند دیگر کشورهای منطقه با ابزار صلحآمیز جهت عینیت بخشیدن به انگارههای سیاسی خود در راستای بسط صلح و رفاه و حسن همجواری فعالیت کنند.
تنها در سایۀ یک صلح و آرامش پایدار است که اسیای غربی و شمال افریقا قادر به رشد و توسعه خواهد بود. در راستای عینیت بخشیدن به این آرزو ایرانیان دست خود را به سوی همه دولتها و ملّتهای منطقه برای عملی ساختن شعار "خاورمیانه عاری از سلاحهای کشتار جمعی" دراز میکند. صلح تنها خاموشی سلاحها نیست بلکه مقابله با آغاز غریدن دوبارۀ آنهاست. تاریخ هفتاد و چند سالۀ منطقۀ ما گواه آن است که اسرائیل امّا قصد یک زندگی آرام و مسالمتآمیز با همسایگان خود را ندارد.
در مقابل این پیشزمینه تاریخی با توجه به منافع ملّی خود و آنچه به ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشورها و ملّتهای این منطقه مربوط میشود بهترین کار و حرکت از جانب اسرائیل برای نشان دادن حسننیّت و صداقت و خود در حسن همجواری ادعایی تبعیت از فرمان الهی در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان "شمشیرهای خود را به گاوآهن و نیزههای خویش را به داس تبدیل کنید و اقوام دیگر در فکر جنگ نخواهند بود " (یشعیا باب ۲ آیه ۴) و از بین بردن جنگافزارهای اتمیاش میباشد. در مورد دیگر قضایا نیز ملت بزرگ ایران حاضر به گفتگو و ادای سهم خود در شکلدهی و ایجاد مناسبات صلحآمیز برای تمامی مردم منطقه اعم از یهودی، مسیحی و مسلمان میباشد. با وجود توازن نامتقارن تسلیحاتی کنونی به نفع رژیم اسرائیل چه در زمینۀ جنگافزارهای متعارف و چه در خصوص سلاحهای اتمی صلح و آرامش این ادیان و ملتها در کنار هم غیرقابل تصور میباشد. اسرائیل نیز به جای فرافکنی اگر میخواهد در کنار کشورهای همسایه در صلح و آرامش زندگی کند باید آمادگی خود را جهت مشارکت در مذاکرات دامنهدار خلع و محدودسازی تسلیحاتی از نوع «سالت» برای خاورمیانه نشان دهد.
بر اصلاحطلبان ایرانی یک فرض واجب و یک ضرورت انکارناپذیر است که از شرایط بوجود آمده در بیرون از حوزههای مسوولیتی سیاست عملی و نداشتن تنگناهای رفتاری حاکمیتی استفاده کرده و یک طرح نو در سیاست بهویژه سیاست خارجی منطقهای و جهانی دراندازند. تاریخ میهن ما لااقل در ۲۰۰ سال گذشته گواهی بر این مدعاست که تغییرات آن زمانی ممکن گردیدهاند که طرحها و گفتمانهای سیاسی توانستها انسانها را به وجد بیاورند.
* تنشزدایی از سیاستخارجی ایران و منطقه و رهایی آن از بندهای مذهبی، ایدئولوژیک و سلطهطلبانه ،
* منع نظامیگری و بازگرداندن نظامیان به پادگانها و خروج از چرخههای تحمیلی رقابت تسلیحاتی،
اصلاحطلبان باید قادر باشند دیوار بیاعتمادی و تنفر(Ressentiment) دوسویه کنونی بین ایران و منطقه به طور عام و ایران و اسرائیل به طور خاص را به فضای که آهنگ حرکت به سوی دوستی و تعامل دارد بدل سازند.
در مورد پذیرش موجودیت اسرائیل نیز بایستی موضع ایران ذیل موضع طرفین اصلی تخاصم یعنی قلسطین و اسرائیل تعریف گردد زیرا که ما آنگاه میتوانیم روابط دوستی و حسنه با یک عضو جدید در منطقه خود داشته باشیم که مراتب حسن همجواری توسط این همسایه با دیگر همسایگان رعایت شود. اینهمه قطعاً بدون حلشدن مسأله ملّت مظلوم فلسطین میسر نخواهد بود. وضعیت آپارتایدگونه کنونی نمیتواند پاسخ آخر باشد.
تحوّل در سیاست خارجی و توانمندی آن در از بینبردن دیوارهای بیاعتمادی در رابطه با همسایگان و در منطقه یقیناً خیابان یکطرفه نیست. حرکت هردو طرف بهسوی یکدیگر از نخستین مقدمات اولیّه تنشزدایی و آشتی در منطقه میباشد. ایران و منطقه ازجمله رژیم اسرائیل به یک تغییر گفتمان در سیاست خارجی منطقهای خود نیاز دارند. اصلاحطلبان باید این چالش را بپذیرند اگر میخواهند در سیاست ایران هنوز هم قادر به ایفای نقش باشند.
اصلاحطلبان در داخل و خارج حاکمیت و در داخل و خارج ایران باید دوباره با بازتعریف آرمانها و آماجهای خود در سیاست خارجی منطقهای و جهانیاشان نشان بدهند که در این حوزه از یکسو دارای دانش، تخصص، تجربه، بینش و خرد راهبردی، شجاعت هماوردی در مذاکره و از جانب دیگر بهرهمند از توان چانهزنی دیپلماتیک، اعتماد به نفس و قدرت تاثیرگذاری، اقناعسازی و خلاقیت در مذاکره هستند..
اصلاحطلبان آنگاه میتوانند دوباره برای اجرای طرحهای سیاسی خود ایرانیان را با خود همراه کنند که قبلاً آنها را با درستی و انسجام منطقی انگارههای خود به وجد آورده باشند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد