هوای ِ سرد و بارانی بدون چتر و بی پروا
منم راهی به تنهایی ، گهی اینجا، گهی آنجا
کسی از من نمیپرسد و من با کس نمی گویم
که هرگز مقصدی باشد از این راهی شدن آیا
نمی خواهم که همراهی کسی با من کنَد از این
رفیقانِ دروغینم، ازینرو میروم تنها
ترا آزاد می خواهم ز رنجوری و بیماری
مرا دلتنگ می خواهی ، نمیدانم چرا امّا؟
اگر در گیر ِ طوفانم به دور از خلوتِ ساحل
فراوان گفتگو باشد میان ساحل و دریا
مگو : سخت است دل کندن که من کَندَم و میدانم
ز آزادی گرامی تر نباشد هیچ در دنیا
سرِ سبز ِمن آباد از زبان ِ سُرخِ بی باکم
بدون گفتن از زشتی ، نگردد زندگی زیبا
به حُکم ِ آنکه میدانم، که میدانم، نمی دانم،
منم دانا ترین نادان، میان مردم دانا
*************************************************
ژانویه ی هنوز کُرُنایی 2022
