اسبها سبز شده اند
بالها همه افراشته
یالها همه شانه زده
غنچه ها همه پروازهای چاک شده
زمان یورش نزدیک است
و فرش شدن زمین
با گلپره ها و قاصدک هائی
که دست پیش گرفته بودند بین آسمان و باد و خمپاره ی زمین
.....
در گذرگاه تأمل و تأویل
عابری به زمین تکیه داده نُک چتر بسته را
گام بر می دارد شمرده شمرده
چند وجب راه مانده
تا خورشید گاه ِاتمی ؟
.....
به صحرا شدم و جنگ روئیده بود
از هر غنچه دهانه ی مسلسلی نشانه رفته
و پایم چنان در لباس نظامی فرو میرفت
که گوئی هرگز آواز دسته جمعی چمنی
به گوش زمین تلفظ نشده بود
.....
به صحرا شدم
و پاره نانی نواختم
پرندگان، گرسنگی برگزیده بر سر شاخ
انکار کردند خویِ نشستن را
......
به صحرا شدم
و بوی باروت
به سروکول عطر گلها
حمله ور بود
از سایه ی کرکس های مدال دار
کشتزار منقلب
ودانه های ترس قحطی را
مورچگان به لانه می کشاندند
خاشاک، عصاره تولید نوشابه ها میشد
....
به صحرا رفتم
و همه جا سرباز روئیده بود
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد