logo





راه ناکجاآباد...

يکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۰ مارس ۲۰۲۲

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
همه ی روزهای هفته آشپزخودم هستم. شنبه هاآشپزخانه تعطیل است.
حول حوش یک بعدازظهر بیرون زدم. از اول وقت، باز حالم گرفته بود، از درون می جوشیدم، پراکنده بودم و خیال می بافتم و سر جای خودم نبودم. حوصله ی جاهای دور رفتن را نداشتم.
بعد از زمستان سرد و همیشه سیاه و ابرآلود و اغلب همراه با ریزش برف و باران، از یکی دو هفته پیش هوا و فضا دگرگون شده بود. آسمان زلال و آفتاب تمام قد، حالت بهاری کامل به امروز داده بود. بعد از باران نم نم دیشب، همه چیزوهمه جا زیر آفتاب طلائی برق میزد.
از خانه بیرون زدم، درمیان نسیم ملایم و پرتو دلنواز خورشید، پیاده رو تمام آفتابی را به طرف نزدیک ترین ایستگاه مترو، زیرقدم گرفتم. زیرلب پچه پچه کردم:
: یه ربع که قدم بزنم، این کج خلقی و خیالبافی، مثل همیشه، دست ازسرم بر میداره، حالم میاد سرجاش...»
غافل ازاین که هوای امروز بیشتر از خود بیخود و هوائیم می کند. باز در خود گفتم:
« ایرادی نیست، هر طور شده، باید امروز خودم رو از شراین مالیخولیا بافی خلاص کنم .توجماعت رستوران باشم ونهار که بخورم، شرش رو میکنه و میره دنبال کارش. »
بعد از ده پانزده دقیقه پیاده روی، تو زیرزمین سوار مترو ایستگاه بعد پیاده شدم، پانزده دقیقه ی دیگر راهپیمائی کردم، وارد رستورانی شدم که هشت ده سالیست هرازگاه نهارم را آنجا میخورم. خوراک ماهی لاخس به زبان آلمانی و سالمون درزبان انگلسی، یک آبجوی تازه ی اردینگرو یک پیش دستی سالاد مخلوط برداشتم، کاپوچینو رو گذاشتم تا بعد از صرف غذا بردارم، نیم ساعتی مزمزه وب اهاش مغازله و وقت کشی کنم...
خوراک راتمام کردم، قهوه رامزمزه می کردم وبامبایل ورمیرفتم که تلفن کرد، بعدازخوش وبش وحال های اولیه، گفت:
« انگارپاک یادت رفته!آدم سالای آزگارازهمه کس وهمه چی دورکه باشه، اینجوری گرفتاری فراموشی میش...»
« بازخوش وبش نکرده، رفتی رومنبرموعظه که!یه دقیقه مهلت بده تاببینم ازچی شده که بازاین همه توپت پره! »
« مگه نیمه شعبون سالگردازدواجمون نیست؟ »
« کوهنوزشهریور، ماه آخرتابستون، بازقاطی کردی؟»
« به من میگه قاطی کردی، امروزنیمه شعبونه، واسه همین تلفن زدم که به خاطرت بیارم. »
« چی میگی!الان آخراسفنده، شیش ماه مونده تاشهریوروسالگردازدواج! »
« نخیر، ماهای عربی، ازجمله ماشعبون، سال به سال حرکت میکنه، زمان مراسم عروسی، شعبون توشهریوربود، سالی یه کم حرکت کرده وحالارسیده به آخراسفند.»
« مراسم عروسی توشهریوربوده وهست، من عرب وماه شعبون نیستم و ماحرکت نکردیم. »
« یعنی میفرمائی مادرحرکت نکردیم وتموم وقت درجازدیم؟ »
« نه، ماماه شعبون حرکت نکردیم ومن عرب وماه عربی نیستم. »
« اگه حرکت نکردیم، چیجوری اون یه جفت جوون شاخه شمشادی، حالا زهوارشون دررفته وبه اهن وتلپ افتادن! »
« ماکه حرکت وزندگی نکردیم، هنوزچشم هم نزده، زمان مثل برق وبادگذشته، همین. »
« کی به اندازه ی جنابعالی حرکت وزندگی کرده، ناشکرروزگار! »
« چیجوری حرکت وزندگی کرده م که خودم حالیم نشده ؟ »
« چندی نیشابورزیرپاهای بچگیهات بوده، تهران وتموم عظمتش، جولونگاه جوونیات بوده، برکلی، سانفرانسیسکو وشمال کالیفرنیادرخدمت میانه سالیت بوده، حالام که ده پانزده ساله اروپا، لس انجلس وسانتامونیکاوتموم کالیفرنیای جنوبی، شده محل پرسه زدنای ناتمومت، بیشترازاین اززندگی چی میخوای، آدم سیری ناپذیر! کم دائم نق بزن وازعالم وآدم طلبکارباش، آدم ناحسابی! »
« تموم این جاهائی که رفته م وزیرپاگذاشته م، اجباری بوده، من درتموم عمرم درحال رفتن بوده م، هنوزیه جانفس تازه نکرده، بایدباروبندیل می بستم وراهی دیاری دیگری می شدم. من زندگی نکرده م، دائم درحال نقل مکان بوده م، تموم عمرم روتوفراروگریزگذرونده م، هیچی اززندگی نفهمیده م. مادربرزگم تموم عمریه جاموند، توباغ ومزرعه وکاریزوآب وهمراه گاووگوسفندوخانواده وایل وطایفه ش موند، ازتموم عصاره ی زندگی استفاده کردولذت برد، سرزنده موندوصدوبیست سال آزگارزندگی کرد. به اون میگن زندگی، نه اینهمه دربه دری وآوارگی من...»
«به من میگه رفتی رومنبرموعظه،گوشموبااین همه نق نق وگله وشکایت بردی!»
« بگذریم، این رشته سری درازداره، من مراسم عروسی ماه شعبون شهریور آخر تابستون روقبول دارم، نه ماه شعبون اسفندرو، پس حواس توپرته، نه من ...»
« خیلی خب، جوش نزن، سال چهارهزاروشصت، ماه شعبون ومراسم عروسی، دوباره میافته توشهریور، ماه آخرتابستون...»
انگار یک ضربه ی تبررومغزم فروکوفته شد، باحسرت گفتم:
« تااونوقت که باهفت هزارسالگان هم سفریم!... »
گرهی راه گلویم راکیپ کرد، ازرستوران بیرون زدم ومالیخولیائی ترازصبح، راه ناکجاآبادرازیرقدم گرفتم ورفتم...



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد