به هر دلیلی سالهاست روسی نمی خوانیم اما "روسیه" را هم نخوانیم؟ آگاهی عمومی ما از فرهنگ روس و سیاست کرملین به گونه حیرت آوری کم است. بی تعارف، ما در روس شناسی فقیریم و بضاعت ما اندک است.
بی گمان روسیه "پوشکین" همان روسیه "پوتین" نیست. روسیه پوشکین شاعر شوریده روس سرشار از ذوق و زیبایی است حال آنکه روسیه پوتین همان روسیه "دوگین" است؛ روسیه گرفتار در منجلاب نفرت و انزجار و عقده از غرب بویژه آمریکا. هر چه الکساندر پوشکین بشارت عشق و دوستی می دهد، الکساندر دوگین اما بر فراز کرملین ندای شوم جنگ و بوی خون می دهد.
الکساندر دوگین که در ایران چهره ای آشناست، آنقدر آشنا که برخی از روسوفیل های وطنی حتی او را فیلسوف فیلسوفان و دانشمند و نابغه دهر خطاب می کنند؛ در غرب اما این پیامبر و صوفی کرملین را چنین نمی شناسند و ارج نمی نهند. آنجا او را یک فاشیست سوداگر و یک تئوریسین متوهم افراطی جنبش سیاسی "اوراسیا" می شناسند. دوگین سالها به هنگام دیدار از ایران کوشیده است تا در نگاه به شرق بویژه کرملین سهمی داشته باشد.
هشت سال پیش این تئوریسین دکترین "اوراسیا" در حالی که آر. پی. جی بر دوش می کشید فریاد جنگ با اوکراین سر می داد. رجزخوانی او چنان بالا گرفت که کرملین مجبور گشت وی را از دانشگاه مسکو اخراج کند و بی صدا به تهران بفرستد تا آنجا به عنوان استاد مدعو به تبیین دکترین اوراسیایی بپردازد و در ضمن جایزه هم بگیرد!
این سرنوشت حماسی اما تراژیک که امروز اوکراین به آن دچار گشته در واقع نتیجه سالها تلاش الکساندر دوگین و حلقه یاران او در اتاق فکر مسکو مشهور به "دهلیز کرملین" و یا نفوذ یاران او در مجلس شورای ملی روسیه (دوما) است. بی سبب نیست که اکثر مقامات روسی که اتحادیه اروپا و امریکا آنها را تحریم کردند همه از دوستان و عاشقان الکساندر دوگین هستند؛ همان یارانی که سالها همنشین پوتین و یار غار و شکار او به شمار می روند.
نظرات جنجالی دوگین علیه غرب بویژه امریکا چنان در نهادهای امنیتی و نظامی و نیز اتاق فکرهای رنگارنگ روسیه نفوذ کرده است که به باورم نباید حیرت کنیم که چرا تانک های روسی به بهانه مبارزه با "فاشیسم" و به زعم کرملین در یک عملیات ویژه(!) وارد اوکراین شدند بلکه حیرت کنیم چرا هشت سال پیش چنین نکردند که امروز می کنند. مگر کرملین با کاپیتالیسم روسی می تواند به جنگ کاپیتالیسم غربی برود؟ آیا "حقیقت" نخستین قربانی جنگ نیست؟ جنگ روسیه با اوکراین آیا جنگ حق علیه حق است یا جنگ باطل علیه باطل یا هیچکدام؟
در سالهای گذشته بسیار به نظرات خطرناک و نفوذ الکساندر دوگین در کرملین و خارج از مرزهای روسیه هشدار داده و نوشتم که این تئوریسین جنجالی به بهانه روایت "ناتو" به دنبال خلق یک "روایت" روسی و کرملین پسند است تا "ناقوس" جنگ را از بام کرملین به صدا درآورد.
پیداست تجاوز خونین به اوکراین نباید بهانه شود تا فرصت طلب شوم و با قلم قلیایی علیه روسوفیل های وطنی بنویسم، بویژه علیه آنها که این سالها نان "برلین" می خورند و منت کرملین می کشند. کتاب ها و مقالاتم نشان می دهند که در بیست سال گذشته همواره روسیه و پوتین و دوگین را می خوانم و البته علیه فراکسیونی از حزب توده هم که هر هفته از مسکو یک "جیره خشکه" دریافت می کند تا به نام نقد و تفسیر هفتگی در ارگان حزب منعکس کند نیز نقدهایی نوشته و اهانت ها شنیده ام.
مدتی ست رفقای حزب توده به برخی منتقدان که گاهی نقدی نسبت به مواضع حزب دارند بجای پاسخ اما حمله و اهانت می کنند که ملالی نیست بجز دوری دیالوگ!
با این حال رفقا همچنان چشم انتظار مسکو هستند که جیره خشکه هفتگی را این بار چگونه ترجمه کنند تا در تبیین سیاست مسکو همه روسوفیل ها از چپ و راست خشنود شوند. گویی رفقا در خلسه نوستالژیک فرو رفته اند و بر قامت پوتین "شنل" استالین انداخته اند تا ارتش رهایی بخش سرخ را به جبهه جنگ علیه "فاشیسم" اوکراینی بفرستد و "زلنسکی" کلیمی هم پنداری هیتلر زمانه شده است!
شاید هم این شاخه از حزب توده با حزب کمونیست روسیه قرارداد "کاپیتولاسیون" امضا کرده است؛ مگر نه اینکه این رفقا در چند سال گذشته به بهانه همبستگی با حزب چپ روسیه اما از ساورنتی و استقلال حزب ایرانی بسیار دور شده اند. کاپیتولاسیون روسی چنان گریبان گرفته رفقا را گرفته است که گویی این حزب "تحت الحمایه" کرملین گشته و منافع کرملین برتر از منافع برلین است!
بعید به نظر می رسد رفقا روزی تحت لوای "انترناسیونال" یا جهان وطنی بخواهند حتی نقدی "نرم" و نمکین از بلندپروازی یاران و شاگردان الکساندر دوگین در اوکراین داشته باشند. البته کادر مرکزی برلین نشین تمایل ندارد اعلام کند برخی مطالب ترجمه شده و انتشار یافته در ارگان حزبی را همان دست آموزان دوگین در مسکو می نویسند و به برلین می فرستند تا در سایت حزب توده ایران منعکس شود. امروز چندان حیرت انگیز نیست که ائتلاف شوم مشهور به "نعل اسب" از کرملین تا برلین گسترده است.
هزار سال پیش که "ولادیمیر" شاهزاده روسی برای یافتن و انتخاب یک دین و جهانبینی جدید به یونان سفر کرد و از امپراتوری بیزانس با کوله باری از سخت افزار و نرم افزار فرقه ارتدوکسی (صلیب و انجیل و تمثال و …) به کشور بازگشت، زیبنده بود آن زمان عنایتی هم به میراث آتن و ارسطو و افلاطون و سقراط می داشت.
شایسته بود ولادیمیر "دیالوگ" را نیز به دوش می کشید و همراه کشیشان ارتدوکسی نیز چند مستشار یونانی هم به روسیه می آورد تا اندک اندک دولت و ملت را با سازوکار دیالوگ آشنا کند تا امروز جهان شاهد چنین ریشخند و نیشخند دوگین و پوتین به دیالوگ نباشد. دوگین به سبب کرونا به ایران سفر نمی کند اما از طریق ویدئو کنفرانس همچنان فعال است؛ یاران و شاگردان وی هم تفسیرها و نقدهای بسیاری را هفتگی در اختیار حزب قرار می دهند. زنهار که به کوشش پیدا و پنهان رفقای حزب روزی کرملین کعبه ایران نشود. امید که سقراط آن "زنده جاوید" با کوله باری از دیالوگ و دیالکتیک از راه روسیه به ایران بیاید تا فلسفه را از سیاست جدا سازد که دیگر بیش از این شاهد فقر دیالوگ و دیالکتیک در فرهنگ و سنت ایرانی نباشیم. امید که روسوفیل های وطنی هم اندکی "درنگ" دیالکتیکی در خویش و از خویش کنند تا از این پس شاهد تحت الحمایگی این حزب دیرین اما "سرگشته" ایرانی نباشیم.
استکهلم، زمستان ۲۰۲۲
نیچه و زرتشت (
pouranblog.blogspot.com)