logo





شعر فردا

شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۹ مارس ۲۰۲۲

عباس خاكسار



روزی
شاید هم
همین فردا
آن گل بوته های سرخ جامه
از جای جای این خاک
چون سبزه های بهاری
رُسته در دشت و کنارجو
یا مثل ِ بنفشه های خندان
رقصان در آفتاب ِبهاران
برکشند از خاک سر
برای تماشا
ایران ما
دربهار ِروشن فردا .
روزی
شاید هم
همین فردا
این دُخت و پورهای مزدک وبابک
با حلاج «انالحق» گو
همراه ِخیل ِسربداران
شانه های زخمی ِصوراسرافیل
نای خونی عشقی
آن دوخته دهان، فرخی
با ارانی پای به زنجیر
در دخمه وسیاه چال ها
وسینه به آتش ِ تیردادگان
در میدان های تیرباران
برکشند از خاک سر
برای تماشا
ایران ما
در بهار ِروشن فردا.
روزی
شاید هم
همین فردا
این نداوسهراب وپویان
غسلِ تمعید یافته
در خون بیژن وپویان ومجید
وکاظم و حنیف وصادق
وآن سرخ گل
وکرامتِ نغمه خوانِ بهاران
با آن سعیدِ شاعر حنجره در خون
همراه خیل بدارشدگان
دردهه شصت
و آن نجابت پرچم شده
در قتل های زنجیره ای
مختاری وپوینده
با آن پرسش درنگاه ِ
و پروانه وفروهر
با آن زخم ِوشکاف دشنه
هنوز مانده برتن ِخونین
برکشند از خاک سر
برای تماشا
ایران ما
در بهار روشن فردا.
روزی
شاید هم
همین فردا
آن دختران ِگیسو به باد داده
و آن پسران ِدل به طوفان سپرده
همپا وهمدوش عاشق ترین ها
آن عاشقان ایران وآزادی
جان داده به راه وطن در جنگ
بر کشند از خاک سر
برای تماشا
دیدن ایران
در رنگارنگی زبان وجامه
آذری وکُرد وعرب
لُرُ وبلوچ وفارس
ترکمّن وگیلک
دست در دست هم
رقصان
زیر پرچم ِسرخ وسفید وسبز
برافراشته
برکهن درخت ِسبز تناور
ایران
ایران ِماندگار
دربهار ِروشن فردا.
روزی
شاید هم
همین فردا.













نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد