آنگونه که
بامداد گفت:*
- سمندر شدم وُ
برآتشِ مردم نشستم
دیگر
نه دل به دریایِ فریب وُ
نه اشکی بر مُرده هایتان
با من
و
در من آتشی ست
که
گرم وُ فروزان می کند
هستی ام را
هرجوانه ی شعله اش رقصی
از نشاط وُ شادی
و
جرقه های سوختنش
آوازی
که
پرنده های مهاجر را
کلبه ای می سازد
در سرایِ امیدِ فردایشان
من
آتش پرستم
آری
آتش پرست
و
نگاهم
همه عشق وُ روشنی
جهان را
به وسعتِ خنده
و
عشق را چون تکه نانی
برای آزمندان
به یک اندازه تقسیم
می کنم
تا
رذالت تاریکی مدفون شود
در سردیِ گورستان
آه
ای
شب زدگانِ مرگ
بنگرید
آری بنگرید
به رقصِ من وُ آتشِ
این چهارشنبه سوری
و
آوایی
که خاموش نشد....
در نظر بازی ما
بیخبران حیرانند*
28/02/2022
رسول کمال
#کارگروه_ملی_فراخوانها
* احمد شاملو
* حافظ
https://t.me/kargorouhemeliefarakhanha
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد