logo





نگاهی به کتاب از گروه «ستاره» تا سازمان «وحدت کمونیستی»،

راهی به رهائی، بازاندیشی یک تجربه در درون جنبش مسلحانه

جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۸ فوريه ۲۰۲۲

ا. شیرازی

شماری از فعالان «گروه ستاره/اتحاد کمونیستی»: از گروه ستاره تا سازمان وحدت کمونیستی. راهی به رهائی. بازاندیشی یک تجربه در درون جنبش مسلحانه. کتاب رها، وین، دی ماه ۱۴۰۰، ۴۱۴ ص.

کتاب شرح نظرها و فعالیت های گروهی از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی در اروپا، آمریکا و سپس خاورمیانه در سال های میان ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۹ است که متأثر از جنبش های ضد امپریالیستی در ویتنام، الجزیر، کوبا، جنبش های دانشجوئی در اروپا و آمریکای دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی به مارکسیسم انقلابی گرائید. گروه که از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ به نام «ستاره» فعالیت می کرد نام خود را در بهار ۱۳۵۶ به سازمان «اتحاد کمونیستی» و یک سال بعد از آن به «وحدت کمونیستی» تغییر داد. فعالیت گروه که ابتدا در قالب کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج از کشور و مجموعه جبهه ملی در اروپا و آمریکا صورت می گرفت با شروع مبارزات چریکی در ایران به خاورمیانه انتقال یافت. در این جا بود که گروه با ورود به یک پروسه «ادغام» در سازمان چریک های فدائی خلق عهده دار «نقش اول» در روابط بین‌المللی آن سازمان شد. نویسندگان کتاب که خود عضو گروه ستاره و تشکل‌های ما‌بعد آن بودند، این رابطه را«پروسه تجانس» می نامند. این «پروسه» تا زمانی که تزهای احمد زاده و پویان بر سازمان غلبه داشت ادامه یافت. ولی با سیطره نظریات حمید مؤمنی و بیژن جزنی و گرایش سازمان به برقراری رابطه با شوروی و انتظار قبولیت و حمایت از آن قدرت تزلزل یافت و به انتها رسید. تبدیل نام گروه از ستاره به اتحاد و سپس وحدت کمونیستی اقدامی است که پس از پایان «پروسه تجانس» وقوع می یافت. گروه به رغم گرایش به مارکسیسم عنوان«جبهه ملی خاورمیانه» را تا خروج رسمی از آن جبهه در سال ۱۳۵۶ برای خود حفظ کرد.

کتاب از شش فصل و ۱۰ پیوست تشکیل شده

عنوان فصل اول عنوان «گروه ستاره و آغاز فعالیت در خاورمیانه» دارد. جالب‌ترین نکته در این فصل تحول گروه و اعضای آن از فعالان کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی و جبهه ملی نسبتاً لیبرال به معتقدان به سوسیالیسم دموکراتیک است، آن هم با تأکید بر این که منظور گروه سوسیال دموکراسی نیست، بلکه سوسیالیسم به معنی مارکسیستی و انقلابی آن است. در انطباق با این تحول است که گروه شعار «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ملی» را که تا اسفند ماه ۱۳۵۱ سرمشق فعالیت های خود قرار داده‌بود حذف و به جای آن شعار انقلاب سوسیا‌لیستی را انتخاب کرد، شعاری که به نظر گروه بنا بر تحول روابط تولیدی در ایران از فئودالیسم به سرمایه‌داری وابسته داشت. نویسندگان کتاب در همین فصل تأکید بر این نکته را لازم می بینند که گروه برخلاف دیگر جریان‌های چپ ایران به «سانترالیسم دموکراتیک» معمول سارمان‌های استالینیستی اعتقاد نداشت، بلکه روابط درونی خود را بر اساس «دموکراسی سانترالیستی» تنظیم کرده بود. یک معنای مشخص این اقدام قبول آزادی اندیشه و فراکسیونیسم در گروه بود. تفاوت دیگری که نویسندگان میان خود و دیگر گروه های چپ می دیدند «برداشت تائید‌آمیز از تز «شیوه تولید آسیائی» است. اما در کتاب معلوم نمی‌شود که گروه از این برداشت در کجا استفاده کرده‌است. از آن‌چه در فصل چهارم در باره فئودالی شدن روابط تولیدی در زمان قاجار می‌بینیم می‌توانیم حدس بزنیم که منظور نویسندگان «اعصار کهن» ایران بوده‌است. اگر دلیل نویسندگان برای این تحول کاهش اراضی خالصه در نیمه دوم قرن نوزدهم بوده‌باشد جای این سؤال باقی می‌ماند که ادامه وجود نظام نسقداری، پِشک و مزارعه در سطح روستا و رابطه میان ارباب و رعیت چگونه می‌توانست با فئودالیسم مورد نظر نویسندگان سازگار باشد. مطالب دیگر در این فصل یکی مربوط به انتشار دور چهارم روزنامه باختر امروز (شهریور ۱۳۴۹ تا دی ۱۳۵۵ در ۷۷ شماره) است و دیگری به شروع فعالیت های آغازین گروه در عراق.

در فصل دوم می‌خوانیم که چگونه گروه ستاره پس از ورود به عراق با گروه فلسطین، سازمان مجاهدین خلق، گروه‌های قومی، منفردها و روحانی‌ها تماس برقرار کرد و با آن‌ها دست به صورت های مختلف همکاری زد. «باختر امروز»، ارگان گروه در شماره ۱۴، تیرماه ۱۳۵۰ در مقاله کوتاهی ضمن درج کامل یکی از اطلاعیه های آیت‌الله خمینی مقاله ای کوتاه منتشر کرد که در آن از وجود یک «روحانیت مترقی» در اطراف نامبرده سخن می‌رود. «خانه رفقای گروه ستاره در بغداد تبدیل به مکانی شده بود که روحانیون نزدیک به خمینی برای رفت و آمد خود به بغداد از آن استفاده می‌کردند» (ص۴۳). انتقاد بعدی «برخی از فعالان جبهه ملی و گروه اتحاد کمونیستی [...] از این همکاری ها و نوشته‌ها» یکی از موارد نادری است که در این کتاب به این گونه از فعالیت‌ها می‌شود (ص ۴۴).

فصل سوم با عنوان «سیاهکل و آغاز مبارزه مسلحانه» از «نخستین تماس [گروه] با جمعی که بعد ها به گروه احمد زاده- پویان معروف» شد خبر می‌دهد. گروه از این تماس استقبال کرد و قرار تماس‌های بعدی در خاورمیانه را گذاشت. «آغاز جنبش سیاهکل و انتشار نوشته‌های رفقا پویان و احمد زاده و نزدیکی نظری آن‌ها با نظریات گروه راه همکاری و «تجانس» بین دو جریان را فراهم کرد» (ص ۷۰). موضوع دیگر این فصل اطلاعات در باره اقدامات گروه در زمینه راه‌اندازی سه برنامه رادیوئی در بغداد است که همه به طور مشترک توسط گروه و «رفقای فدائی» و دیگران اداره می‌شدند. تماس با الفتح، دریافت تعلیمات و کمک های نظامی از این سازمان، تماس با ارتش آزادیبخش خلق ترکیه، تماس با دولت یمن و شرکت در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ دولت های عربی با اسرائیل مطالب دیگری در باره فعالیت‌های گروه هستند که در این فصل توضیح می‌یابند. مشاهده تأکید ابوجهاد، فرمانده کمپ آموزشی فلسظینی ها بر لزوم کشتن «نفس اماره» در«روح خرده بورژوائی» داوطلبان جنگ گروه را رفته رفته آگاه به فاصله نه چندانی کرد که می‌توانست میان کشتن «نفس اماره» و «قتل نفس» به طور کلی به‌وجود آید. گروه به تدریج دریافت که چگونه مبارزه مسلحانه می‌تواند «رهروان تک بعدی خطرناکی بیابد» و چه عواقب نامطلوبی بر مبارزه مخفی استوار است. نویسندگان توضیح نمی‌دهند که آیا این دریافت تغییری در موضع آن‌ها نسبت به مبارزه مسلحانه یاران چریک آن‌ها در ایران به وجود آورد؟

بخش اول از فصل چهارم اختصاص به شرح نظریات تئوریک اولیه گروه ستاره و گفتگو با فدائیان در باره آن‌ها دارد. گروه در پیروی از اعتقاد به حاکمیت سرمایه در ایران نظر به یک انقلاب سوسیالیستی داشت، ولی در عین حال معتقد بود که آن انقلاب « به دلیل وجود اقشار وسیع میانی در روستا و شهر» و ذهنیت نا همساز آن‌ها با این شیوه تولیدی می‌بایست از مرحله‌ای دموکراتیک که «در واقع پله‌ای برای به مبارزه در زمینه مبارزه طبقاتی، شرایط ذهنی، پروسه ایجاد حزب، تدارک انقلاب بود، بگذرد،. موضوع دیگر این فصل شرح و نقد نقدی است که حمید مؤمنی، این «اولین معمار انحرافات تئوریک فدائیان» (ص ۷۹) نوشته‌بود. از جمله این نقد که نامبرده در چنبره تفکر مائوئیستی و استالینیستی گرفتار مانده بود. نقص دیگر نظریه مؤمنی نپرداختن به بحث مرحله انقلاب بود. در این جا است که نویسندگان بار دیگر تأکید بر تمایزِ نه همیشه درست گروه نسبت به دیگر جریان‌ها و سازمان‌های چپ ایران می‌کنند و آن را «تنها جریانی در اپوزیسیون ایران» می‌خوانند که «تز مرحله دموکراتیک انقلاب سوسیالیستی را مطرح کرده بود». نقد در چند صفحه بعد ادامه می‌یابد و از جمله متوجه «دید مکانیکی» مؤمنی و پرستش شخصیت در نگاه او می‌شود. به نظر گروه با این نوع افکار بود که مؤمنی، در نقش نظریه پرداز با پیوستن به فدائیان، آن‌ها را به سوی «چاه ویل مائوئیسم و استالینیسم» سوق داد. در این‌جا نویسندگان پاسخ به این سؤال را لازم می‌بینند که چرا گروه به رغم این انحراف نه تنها به فعالیت مشترک خود بافدائیان ادامه داد، بلکه دست به گسترش دامنه آن زد. پاسخ نویسندگان آشکار شدن تدریجی اختلافات و امید به رفع آن‌ها بود. اما امید واهی بود. با ضربه‌هائی که در بهار و تابستان ۱۳۵۵ به چریک‌های فدائی خلق وارد شد و با شروع «کژتابی» نمایندگان آن‌ها در خارج از کشور پروسه «تجانس» به انتها رسید. با وجود این نویسندگان از یک «عصر طلائی» همکاری دو جریا‌ن در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ سخن می‌گویند: دوره رشد چشم‌گیر سازمان چریک‌های فدائی خلق که «در آن فعالیت‌های متنوع گروه ستاره نیز سهم قابل ملاحظه‌ای داشت» (ص ۹۵). بخش دوم این فصل حاوی توضیحاتی در باره انقلاب در منطقه و شرکت گروه به صورت‌های گوناگون در آن نیز هست.

فصل پنجم ابتدا پایان یافتن پروسه «تجانس» و علل آن را توضیح می‌دهد، پایانی که خود طی یک پروسه صورت گرفت. علت اصلی پروسه جدائی تحولی بود که در داخل سازمان با غلبه تز بیژن جزنی و حمید مؤمنی به جانب ترک مبارزه مسلحانه در سوئی و نزدیکی به شوروی در سوی دیگر به وجود آمده‌بود. حاصل این که سازمان دیگر مایل به ادامهٌ «پروسه تجانس» با گروه نبود. سازمان در دی ماه ۱۳۵۵ نماینده دیگری به اروپا فرستاده بود و نمایندگان قدیم نیز به رغم همکاری خوبی که تا فروردین ۱۳۵۶ با گروه داشتند تغییر جهت دادند و از سویه جدید سازمان پیروی کردند.

گروه نه تنها نظر خوبی به این تحول نداشت، بلکه از نظر آن موارد اختلاف دیگری هم وجود داشتند که موجب خلل در «پروسه تجانس» می‌شدند. گروه از اعدام‌های داخلی سازمان بهت‌زده شده‌بود و آن را مغایر با آزادی فکر و عمل انسان و غیر قابل قبول می‌دانست. تماس‌های مخفیانه سازمان با مقامات شوروی در خارج از نظر گروه «نه تنها از دیدگاه ایدئولوژیک غیر مجاز و دورویانه بود»، بلکه هم برای سازمان و هم برای جنبش چپ ایران ایران، به طور کلی مایه ننگ بود. این اقدام، در عین حال نشانی از کم بضاعتی فکری طراحان و مجریان آن سازمان داشت (۴۲ صص). گرایش به شوروی از نظر گروه این ضرر را هم داشت که موجب اشتقاق در سازمان شد و انشعاب هواداران شوروی از آن را موجب گردید. علت مخالفت گروه با گرایش سازمان به سوی شوروی در یک طرف سابقه بد روابط سیاسی آن کشور با ایران بود و در طرف دیگر مخالفت اصولی گروه با استالینیسم و رویزیونیسم (ص ۱۶۸). علت سوم عقیده سازمان به محوری دانستن خود و تبلیغ مبارزه مسلحانه در جنبش سیاسی ایران بود. گروه مایل به پذیرفتن این رویکرد نبود (ص ۱۵۶). با این همه هیچ یک از این عوامل نارضایتی و اختلاف موجب جدائی گروه از سازمان نشدند. نویسندگان خود نیز از این پایداری اظهار تعجب می کنند: «تعجب آور است که چه طور توانستیم با این همه تفاوت این مدت دوام بیاوریم» (ص ۲۰۸ ص). گروه آن قدر تعلل کرد تا سازمان «پروسه تجانس» را به انتها رساند.

فصل پنجم اشاره ای کوتاه به کتابچه ای با عنوان چه نباید کرد دارد که حاوی «تحلیل و نقد گروه» نسبت به خود آن است. این کتابچه در بهمن ۱۳۵۶ منتشر شد. کتاب به محتوای آن نقد اشاره ای تنها کوتاه دارد. موارد نادر دیگر انتقاد از خود نیز در یکی دو جای کتاب همین طور کوتاه و گذرا هستند. گویا در نشستی که به منظور تحلیل و نقد مذکور برگزار شد گروه تصمیم گرفت رابطه شانزده ساله خود با جبهه ملی را قطع کند؛ رابطه‌ای که بسیاری از رفقا در آن سهم داشتند و در دهه آخر عمده بار فعالیت های آن را به دوش می‌کشیدند. جدائی در جلسه وسیع اعضا و هواداران سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور در پائیز ۱۳۵۶ رسما اعلام شد. گروه تصمیم به جدائی از جبهه ملی را «نشان عزم راسخ» خود برای ایجاد یک تشکل مستقیم مارکسیستی و تعهد عملی و اخلاقی به آرمان آن می‌دانست (ص ۲۱۱ص).

در فصل ششم نویسندگان بازهم می کوشند تمایز مثبت گروه نسبت به دیگر گروه بندی‌های سیاسی چپ ایرانی را برجسته سازند. شرح تمایزات در ضمن توضیح تغییر نام گروه از ستاره به اتحاد کمونیستی و سپس به وحدت کمونیستی و کوشش برای ایجاد تشکیلاتی مستقل انجام می‌گیرد. شکل بیرونی این گذار پایان انتشار نشریه «باختر امروز» و آغاز انتشار نشریه «رهائی» در اردیبهشت ۱۳۵۷ است. ایجاد تشکیلات مستقل با اعزام چند «رفیق» به ایران آغاز شد. گروه اولین خانه تیمی خود را در تیر ماه ۱۳۵۷ در تهران مستقر کرد. به موازات کاهش کنترل‌های امنیتی توسط رژیم شاه تعداد بیشتری از اعضا راهی ایران شدند. فعالیت آن‌ها هرچه بود و با هر وزنی، با ورود ضربه‌های شدید نیروهای امنیتی حکومت اسلامی و دستگیری گسترده اعضا و هواداران متوقف شد. در صفحه ۲۲۰ کتاب باز هم نشانی کوچک، ولی پر معنا از انتقاد گروه به خود دیده می‌شود؛ آن هم با اشاره به این که این گروه هم «همانند دیگر گروه‌بندی‌های چپ آن دوره در ایران در تنگنای آن‌چه می‌توان "ایدئولوژی گرائی" نامید گرفتار بود و همانند آنان تا حدی زبان و بسیاری از مفاهیم ایدئولوژیک رایج در آن دوره را به کار می‌گرفت» (ص ۲۲۰). شباهت‌ها تمایزات نسبت به دیگر گروه‌های چپ را از بین نبرده‌بودند. گروه آن‌ها را در سه دفتر که در سال ۱۳۵۶ انتشار یافتند، زیر سه عنوان متفاوت جمع‌بندی کرد: «دفتر مرحله تدارک انقلابی جهانی»، «رساله انقلاب سوسیالیستی یا دموکراتیک» و «پلاتفرمی برای شرکت در تدارک انقلاب و ارائه آلترناتیو چپ». در دفتر اول نویسندگان به این نتیجه می‌رسند که «امروز سرمایه داری به طور کامل سیستم حاکم در جهان است» و«انقلاب سوسیالیستی» مضمون انقلاب در این سطح می‌باشد. این که نویسندگان با وجود چنینن حکمی باز هم از «تدارک» انقلاب سخن می‌گویند «‌به علت فقدان شرایط ذهنی و عینی انقلاب [در ایران] است». (ص ۲۳۰). رساله دوم اختصاص به نقد استالینیسم و مائوئیسم دارد، گرایش‌هائی که در جنبش چپ، از جمله به صورت مطلق گرفتن و پذیرفتن تحریفات استالین، کیش شخصیت و نقش قدرت در مخدوش کردن حقیقت در آمده‌بود. بخش دیگر فصل اختصاص به شرح نظریات گروه در آستانه انقلاب سال ۱۳۵۷ دارد. این کار با تأکید بر لزوم دفاع از یک گفتمان سیاسی مستقل شروع می‌شود و با تشخیص فقدان پایه مادی برای بورژوازی ملی و بررسی شرایط ایران به مثابه یک کشور سرمایه داری وابسته به امپریالیسم ادامه پیدا می‌کند. یکی از شاخص‌های این وضعیت قطبی شدن جامعه و به راست رانده شدن بورژوازی ملی و بخشی از خرده بورژوازی است. «ایدئولوژی بورژوازی ملی که اکنون انتزاعی و مذهب‌وار شده‌است زمینه بسیار مساعدی در تشیع یافته است» (ص ۳۵۸). آن‌چه گروه در این وضعیت توصیه می‌کند «دخالت در سیاست کلان از طریق ایجاد آلترناتیو چپ است» (ص ۲۵۹). نویسندگان کتاب باز هم با قدری اغراق در این اعتقاد می‌نویسند که گروه «به احتمال بسیار زیاد تنها تشکل چپ ایران بود که پیش از انقلاب نیز رسماً با قدرت گیری روحانیون و حکومت اسلامی مخالفت کرد، تجربه و شناخت نسبتاً دقیق از تاریخ ایران داشت و نشان می‌داد که چگونه دیکتاتوری جدیدی می‌تواند در راه باشد و چرا باید بر خلاف جریان شنا کرد» (ص ۲۶۲).

کتاب دارای ده «پیوست» است که تقریباً یک چهارم صفحات کل آن را پر می کنند. پیوست اول شرحی کوتاه در باره تشکل سازمان وحدت کمونیستی و اصول مرامی آن است. پیوست دوم شرح مختصر زندگی‌نامه سیاسی ۲۸ نفر از درگذشتگان سازمان است. در پیوست های سوم و چهارم نظریات گروه در باره «جنگ انقلابی خلق‌های منطقه» و «مبارزات انقلابی رزمندگان معرفی می‌شود. در پیوسط پنجم با «پلاتفرم مشترک گروه ستاره و نمایندگان سازمان چریک های فدائی خلق» آشنا می‌شویم. در پیوست ششم سازمان وحدت کمونیستی به چند ادعای حسن ماسالی، عضو تک روی سازمان در باره علل بحران چپ پاسخ می‌دهد. پیوست هفتم حاوی تذکراتی در باره یک «طرح تحقیقاتی» در باره بورژوازی ملی است که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد. نویسندگان در این طرح دو تعریف متفاوت کشوری و ضد امپریالیستی از واژه nation ارائه می دهند و مدعی آن می‌شوند که بورژوازی ایران در آن مرحله عمدتاً ملی، ولی تنها به معنی کشوری، ولی نه ضد امپریالیستی آن بود. پیوست هشتم دربرگیرنده پلاتفرمی برای شرکت در تدارک انقلاب و ارائه آلترناتیو چپ مستقل است. که در آذرماه سال ۱۳۵۶ منتشر شد. آلترناتیو شامل بر هشت «خواست» بود. از جمله تأسیس سندیکای کارگری، تشکیل اتحادیه های دهقانی، به رسمیت شناخته‌شدن حقوق ملیت‌های ایران و آزادی زنان. پیوست نهم که در شهریور ۱۳۵۷ منتشر شد با این قصد نوشته شده‌بود که نزدیکی تزهای بیژن جزنی با نظریات حزب توده را نشان بدهد. «بیهوده نیست که جزنی دقیقاٌ به همان نتایج دهشتناکی می‌رسد که حزب توده رسیده‌بود» (ص ۳۹۰). پیوست دهم فهرست ۱۲۵ عنوان گاهنامه‌ها، دفترها و کتاب هائی است که گروه در طی سال های فعالیت منتشر کرده‌بود. از آن‌ها ۳۶ عنوان به ترجمه متون کلاسیک و مدرن مارکسیستی و ۱۳ عنوان به گاهنامه های باختر امروز، عصر عمل، اندیشه رهائی و غیره تعلق دارد.

کتاب توسط اعضای سابق گروه با لحنی بیشتر خودپسندانه در باره نظریات و فعالیت‌های گروه در دهه‌های پنجاه و شصت شمسی نوشته شده شده‌است. بنابر این اگر کسی مایل به دانستن نگاه امروزی نویسندگان کتاب به گذشته خود باشد جز به اشاراتی کوتاه در چندجای کتاب چیز دیگری پبدا نخواهد کرد. نویسندگان کتاب می‌توانند این عذر را بیاورند که قصد آن‌ها نه انتقاد به کارهای گذشته، بلکه تنها شرح آن‌ها بوده‌است. به نظر می‌رسد که آن‌چه در کتاب به عنوان «پروسه تجانس» آمده‌است چندان با واقعیت انطباق نداشته باشد. واقعی تر پروسه نزدیکی گروه به سازمان فدائیان و همکاری با آن‌ها در بخش مناسبات خارج کشوری آن‌ها بود. سازمان از این همکاری تا آن‌جا که آن را سودآور می‌دید استفاده کرد و با پایان این دوره دست به قطع «پروسه تجانس» زد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد