جهان ما در اوکراین، کشوری با مساحتی کمی بیش از یکسوم ایران و جمعیتی در حدود ۴۲ میلیون نفر در جنوبشرقی میانه اروپا و در کنار دریای سیاه، همانند قطاری مملو از دینامیت با سرعت تمام به سوی یک فاجعه در حال حرکت است.
دفاع از استقلال اوکراین در مقابل "خرس مهاجم و زیادهطلب روس" آنچنان که توسط آمریکاییها ادعا میشود، همانند بیشتر مواقع تنها بهانهای بیش نیست. اختلاف بین روسیه و امریکا در اوکراین که تا پیش از این حتی توسط خود آمریکاییها به مثابه حیات خلوت روسیه پذیرفته گردیده بود، دارای علل و عوامل متعدد است که کماهمیتترین آن همبستگی با مظلومیت مردم اوکراین است. مشکل اصلی که باید برای آن راهحلی پیدا کرد اما جلوگیری از شکلگیری یک مشارکت فراگیر اقتصادی بین روسیه و اروپاست، همکاری و مشارکتی که پتانسیل آن را دارد که به استقلال و جداشدن راه اروپا از امریکا منجر گردد. یکی از زمینههای عمده این مشارکت در نگاه نخست تأمین گاز اروپا توسط روسیه از طریق خط لوله در کف دریای بالتیک میباشد.
دقیقاً به همان دلیلی که روسیه تاکنون از ارسال گاز ایران به اروپا جلوگیری کرده است، آمریکا نیز هیچ علاقهای ندارد منابع و ذخایر عظیم کشور پهناور روسیه با دانش و فنآوری اروپای غربی پیوند پیدا کنند. این حرکت معنا و آهنگ آن دارد که رابطه و وابستگی نظامی - امنیتی یکوجهی اروپا با امریکا را تا آن اندازه میتوان تعدیل کرد که دیگر نیازی به حضور پررنگ سیاسی - نظامی امریکا به شکل تاکنونی آن در قارۀ سبز نباشد. برای امریکا از دست دادن این نقش هژمونیک و موقعیت انحصاری در اروپا برابر خواهد بود با از دست دادن پرستیژ و موقعیت بیبدیل خود در جهان به عنوان تنها ابرقدرت.
جهان تکقطبی پس از فروپاشی بلوک کمونیسم به مثابه ارض موعود امپریالیستها اکنون یک گام دیگر به پایان خود نزدیک میشود. شرکای آمریکا یکی پس از دیگری راههای جدیدی برای خود جستجو و تعریف میکنند و این اصلاً به مذاق آمریکا خوش نمیآید. اینطور که از شواهد برمیآید، برای جلوگیری از شکلگیری دوباره یک جهان چندوجهی با «اروپای مستقل از امریکا»، «روسیه دوباره بهروز شدۀ تحت رهبری تزار پوتین» و «اژدها دوباره بیدارشده چین» به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی در ۲۰ سال آینده و ... امریکا آنچنانکه در محافل و اتاقهای فکر استراتژیک استدلال میشود باید خطر جنگ دیگری را بپذیرد. جنگی که اینبار همانند دخالتهای آنها در خاورمیانه جنگی نابرابر نخواهد بود. اگر امریکا نتواند پروژه ارسال گاز در روزهای آخر به سرانجام رسیدن این پروژه جلوگیری کند. کارت بازی اروپا را دیگر در دست نخواهد داشت. سادهاندیشی خواهد بود که بپنداریم این پایان حضور امریکا در این قاره خواهدبود. در پرتو این تحول جدید جبههها و خطوط افتراق از نو نیاز به تعریف دوباره خواهند داشت، امری که احتمالاً به راحتی تنها در سر میز سبز مذاکره شکل نخواهد گرفت.
آمریکا یقیناً به تنهایی توان مقابله با چالشهای نظامی آینده در اروپا، خاور دور -با و بدون روسیه- را نخواهد داشت. حفظ و استقرار هیمنۀ جهانی در تمامی عرصههای نرم و سخت امّا آن بدون مشارکت راهبردی اروپا حتی برای کشوری همانند ایالات متحده امریکا نیز ممکن نمیباشد. اروپای ثروتمند با بازاری بیشاز ۴۴۷ میلیون نفر و با درآمد سرانهای نزدیک به ۴۰،۰۰۰ دلار به مانند عروسی است که امریکا اجازه نخواهد داد دیگری به وصال او برسد. حال باید نشست و دید که امریکا چقدر حاضر است برای این عروس هزینه کند.