در نوشته با عنوان "عملکرد بیماری عفونی در این دوره چرخش!" (١) نوشته بودم: "حزب چپ ایران(فدائیان خلق) که مدام بر نیاز ایران به مناسباتی متوازن با غرب و شرق بر پایه مناسبات سازنده متقابل تاکید دارد... با صدور اعلامیهای خاطر نشان کرده است که نباید به بازیچه شدن کشور در دست روسیه تن داد. این هشدار اما، آمریکا ستیزان را خوش نیامد و برآشفته کرد." ولی اکنون و در ادامه همان "هشدار"، میباید که از برآشفتهتر شدنها نوشت. ابتدا باید از "راه توده" تشکر بکنم که هم مورد مخاطب بودنش را دریافت و هم با بازتاب دادن روانشناسی برآشفتگی در سرمقاله ٨٢١ خود زیر تیتر « به اسم "چپ" در جبهه "راست" علیه گردش به شرق در ایران» (٢) باز بیشتر از خویشاوندان هم کیش خود به دفاع تمام قد از سیاست سنتیاش برخاست. سیاستی که در همین سرمقاله، عصارهوار این چنین باز تبیین شده است: "باید به جبهه شرق پیوست".
در نوشته حاضر بر سه نکته انگشت مینهم.
خود خواسته را چه جای شکوه؟
سرمقاله "راه توده" در استناد به نوشتهای از شماره " ٤٦٧ – مرداد ١٣٩٣" خود و البته ضمن ابراز لطف نسبت به مشکل "حافظه" من، گلایه میکند که چرا به آن نسبت "پشتیبانی" از "چرخش به شرق" جمهوری اسلامی داده شده است، حال آنکه این جریان "از سیاست و نظر و توصیه خود پشتیبانی میکند" که سالها هم است آن را پیمیگیرد. از بازی کردن با کلمات و به بیان عامیانه، چه حسن کچل و چه کچل حسن که بگذریم باید گفت این شکوه زمانی جا داشت که در نوشته من ولو بطور غیر مستقیم سخنی از الحاق "راه توده" به مشی جمهوری اسلامی به میان آمده بود. در حالیکه این نگارنده در آن نوشته فقط از انطباق مواضع گفته بود و اکنون هم همان را تکرار میکند. نکتهای که مورد تایید خود "راه توده" هم است. خواننده علاقمند میتواند با مراجعه به آن نوشته ببیند که در پاراگراف مربوط به این جریان، به صراحت بر مشی دیرینه و «مجموع نوشتههای سایت "راه توده" و از جمله مقاله اخیر آن..» در زمینه "چرخش به شرق" تاکید شده بود.
پس چرا "راه توده" این چنین متوسل به نعل وارونه زدن میشود و اتهام میزند؟ به این دلیل که، حرفهاش استفاده از شگردهای ژورنالیستی است و اشتهارش به بهرهگیری از شیوههایی که از آن "رسانهای با معروف بودن به جنجال آفرینیها" به نمایش گذاشته است. اما در اینجا کمی بیشتر از "نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعتش اینست" عمل میکند و در واقع به قصد ارایه چهره اصطلاحاً آوانگارد از "راه توده" در لزوم "چرخش به شرق". این زرنگ بازی هم در حالی که، کسی در این مورد شک نداشته و ندارد و من نیز در همان نوشته بر "خصلت نما" بودن جریان "راه توده" در این زمینه و قرار داشتناش «زیر علم و کتل همان مشی معروف "که بر که؟" به سود واپسگراترینهای حکومت اسلامی» تاکید کرده بودم. پس موضوع مورد تصریح من، نه تنها کپی کردن "راه توده" از جمهوری اسلامی نبوده است، بلکه مشخصا اشاره به همان تاج افتخاری بود که خود آن از موفقیت خویش در "شکسته شدن بن بست" جمهوری اسلامی در راستای مشی "راه توده" بر سر نهاده و به آن فخر میفروشد.
اما حالا که بنا به فحوای کلام سرمقاله، گردانندگان "راه توده" از این که نوشته بودم "حسن" این جریان به احتراز از "جویده جویده" حرف زدن در موضع "مرگ بر آمریکا" است چنین به وجد آمدهاند، لازم میآید آن را اول با افزودن یک حلاوت دیگر برایشان شیرینتر کنم و سپس با یادآوری ناگزیر یک تلخنا و از سر دلسوزی نیز، با تلخکامی پایان ببرم. شیرینی اینکه "راه توده" واقعاً هم در اتخاذ مشی "رو به شرق" نسبت به جمهوری اسلامی حق تقدم دارد و میتواند دو چندان به خود ببالد، و تلخی اما یادآوری این عبرت و صرفاً هم بخاطر تعهد به اصل روشنگری، که خالق اصلی عناصر پنچگانه "خط امام" چه تقلاهایی تا دم مرگ نکرد تا به خود و دیگران بقبولاند که این آسلامیها بودند دوان دنبال حزب و نه که حزب دنباله رو آنان! بیان این تلخی فقط بدون تصریح یک تفاوت نابجا خواهد ماند و آن اینکه: اگر کیانوری در آن زمان با مالیخولیای "ضد امپریالیسم" امام ستیزنده با هر غیر خود و بر متن پرستش "شوروی سوسیالیستی" ملودی درام ساخت، "راه توده" و مشابههایاش ولی در پس "آفتاب آمد دلیل آفتاب" چهل ساله، شیپور کمدی شیفتگی به روسیه پوتین و کینه ضد آمریکایی را از سر گشاد آن مینوازند.
چرا خواب ماندن در ته دره؟
سرمقاله، سخن خود را با آوردن جمله قصاری از مائو شروع میکند تا موهوم بودن پندار تماشاگری نشسته بر بالای کوه را نشان دهد که سرمستانه گمان میبرد اوست فاتح نهائی جنگ دو ببر در دره؛ و آئینه عبرت داستان نیز اینکه، پایان حکایت چیزی جز هضم جناب خوش خیال در شکم ببر درندهتر نبود. همین مثال اما کافیست تا معلوم کند که نوع نگاه "راه توده" و مشابههای آن به صحنه جهانی چیست و چرا اغراق نیست اگر این فکر را منجمد در قرن گذشته بنامیم. گزارهای از خود سرمقاله در توضیح کشاکشهای جهان کنونی از نظر "راه توده" را میآورم تا بتوان از منشور آن، چند و چون این نگرش را بهتر و بیشتر رصد کرد. مینویسد: "سرنوشت نبرد صرفنظر از انگیزه و گمان و حتی خواست شرکتکنندگان در آن، همان است: مبارزه برای آزاد شدن جهان از تسلط امپریالیسم و سرمایه داری".
توجه کنیم که گوینده این جمله، سخن از "سرنوشت" مبارزه برای آزاد شدن جهان از تسلط نظام "سرمایه داری" میراند و آن را هم در گرو "نبرد" میان آمریکای سرمایه داری و سرمایهداریهای چین و روسیه میداند. سرمقاله البته حرف درستی به میان آورده بود اگر در این میماند که رقابت میان چند ابر قدرت سلطه طلب، شرایط نفس کشیدن برای کشورهای دیگر ایجاد میکند تا بتوانند از سلطه طلبی امپریالیستی قسماً در امان بمانند. همانی که نوشته من نیز اساساً با همین شروع شده بود که دریابیم جهان امروز، جهانی چند قطبی است و همین خود، یک امکان تاریخی برای کشورهایی چون ما که بتوانند با سیاستی "متوازن" از این وضع بهره ملی برگیرند. اما تز "راه توده" ناظر بر رهایی از سرمایهداری است که ریشهاش را هم فقط در سمپاتی سنتی این تفکر به روسیه و جدیداً به چین از منظر "آمریکا ستیزی" هیستریک باید جست.
برای این نگاه چنین تقلیل گرایانه، چپ در آمریکا ستیزی خلاصه میشود. وگرنه، اینکه آمریکا از سلطه بیفتد واقعاً هم بجای خود و در حد خود آرزوی خیلی خوبی است و تلاش در راه برانداختن آمریکا و هر سلطه طلب دیگر از سلطه را هم باید که یک وظیفه تلقی کرد. گیر کار "راه توده" مانندها اما در اینست که از زمان عقب هستند و هنوز هم افتادن طشت رسوایی آمریکا از بام سلطه انحصاری را درنیافتهاند. "راه توده" اگر این را در مییافت نمینوشت: "فشار آمریکا برای حفظ جهان تک قطبی". در واقع هنوز نمیداند که ممه جهان تک قطبی را مدتی است که لولو برده است. امروز اگر بخواهیم برای آمریکای حاضر استراتژی تعریف کنیم این همانا زور زدن آنست برای بردن سهم برتر و شیر در واقعیت جهانی است چند قطبی که بر او تحمیل شده است. تحمیل واقعیت چندگانگی قدرت بر آن که خود نیز معترف و پذیرایاش است. اگر "راه توده" تصور درستی از جهان میداشت و جهان را کنام نه تک هیولا بلکه انواع شیر و ببرها میدید آنگاه نسخه استراتژیک مشعشع را اینگونه نمیپیچید که: "یا در کنار استراتژی آمریکا و یا در کنار استراتژی جلوگیری از رهبری نظامی و اقتصادی آمریکا بر جهان"!
آیا کنار هم چیدن این چند گزاره، خبر از خواب رفتهای نمیدهد که فرو رفتهای است در ته درهای زیر سیلاب و دارد دست و پای بیهوده میزند؟ "راه توده" را چه نیاز به مثال آوردن از شعر مائو نشسته بر بالای کوه؟ همین که بکوشد خود را از ته دره نجات دهد کلی هنر کرده و کلی هم ما را خوشحال خواهد کرد.
و اما اصل مسئله
به تکرار باید گفت که اختلاف ما نه بر سر برقراری رابطه با "شرق" یعنی روسیه و چین که نحوه برخورد مشخص با این نیاز کشور است. البته این هست که هم جبهه راست با نکوهش نفس این رابطه علیه آن جارو جنجال راه میاندازد و هم از سوی دیگر آمریکا ستیزها بخاطر تحکیم این وصلت، از شادی در پوست خود نمی گنجند. حال آنکه تاکید بر ایجاد و تحکیم رابطه همزمان هم با شرق و هم با غرب یک رویکرد ملی است که جای مناقشه ندارد و نباید هم سر برقراری چنین رابطهای اختلاف تراشید. دادن این درس به دیگران هم احتیاج نیست که مثلاً برقراری توازن، نه در خلاء بلکه در همین مختصات موجود ناظر بر بلوک بندیها و صف آراییهایی موجود در جهان صورت گرفتنی است. همانگونه که نیازی هم به طرح رشته سئوالات در مورد سلطه طلبیهای آمریکا و غرب و تست گرفتن ناقص نبود تا در آنها دم خروس آنجایی بیرون بزند که هیچ پرسشی در مورد روسیه و چین دیده نمیشود. آخر چه جای این سئوال که زود باش بگو آیا با موجودیت پیمان ناتو موافق هستی یا نه؟! بله ما هم از فروپاشی پیمان ورشو خرسندیم و هم علیه بقای ناتو هستیم. "راه توده"ها چی؟
این واقعیتی است محرز و نیز بی هیچ جای کمترین شک، که ما با جهانی مواجهیم همچنان با پیمودن مسیری پر آشوب و درگیر صف آراییهای مدام در حال تغییر و لذا رابطه با هم شرق و هم غرب نیز موضوع همین دنیای واقعی است و نه در کره مریخ. بعلاوه صحبت این هم نیست که همه چیز بعد از جمهوری اسلامی؛ خیر، هر تعیین موضع سیاسی از جایگاه منافع ملی مردم ایران در قبال سیاست خارجی کشور میباید که در همین واقعیت کنونی سلطه جمهوری اسلامی بر کشور صورت گیرد. مسئله، دقیقاً مسئله همین امروز است و به اعتباری، حتی جبران دیروز سوخته. پس بحث را در جایگاه درست آن باید متمرکز کرد که نیست مگر نحوه ورود به قضیه برقراری رابطه کشور با "شرق".
بحث این است: رابطه با روسیه و چین، با در نظر داشت منافع ملی یا که از جایگاه ایدئولوژیک آمریکا ستیزی؟ "راه توده" در همین سرمقاله اخیر خود نشان میدهد که مسئله برایش تماماً همین دومی است و امر ملی در نگاه آن، عملاً در پیوستن به یک طرف بخاطر ستیز و ادامه ستیز با طرف دیگر. چنین نگاهی وقتی دم از مناسبات متوازن میزند فقط تعارف شاه عبدالعظیمی را تداعی میکند. بله بحث سر اینست که آیا گذر جمهوری اسلامی از "نه شرقی و نه غربی" چند دههای استقلالی هستی سوز به "رو به شرق" بودن یکسویه امروزین، "بن بست شکنی" است که "راه توده" پرچم ظفرنمون آن را باد میدهد یا ادامه دادن است به بن بست هستی سوز دیگر؟ حزب ما بر رابطه متوازن هم با غرب و هم با شرق تاکید دارد و چه در اینسو و چه در آنسو از این روابط، خود را موظف میداند که هشدارهایش را بدهد و خواهد داد؛ تشویق یکسویگی اما از آن "راه توده"ها.
همه حرف ما اینست که چرا همین سیاست خارجی ویتنام را در نظر نگیریم که هم در مناسبات بسیار گسترده با غرب است و هم رابطه دیرینه با شرق دارد؟ مگر ایران تخم دو زرده است یا که جمهوری اسلامی تحفهای بی بدیل در مبارزه با "آمریکا"؟ پس این "راه توده"ها هستند که باید تعیین تکلیف کنند و نه حزب چپ ایران که "راه توده" برایش "انشعاب قطعی" پیش بینی و در واقع آرزو دارد. ایران با روسیهای نیرومند هم مرز است، در راه "جاده ابریشم" چین و "جاده ادویه" آسیای جنوبی قرار دارد، و به عنوان کشور واصل آسیای میانه با خاورمیانه شناخته میشود و نیز کشوری است چسبیده به اروآسیا. بنابراین از نظر ژئو پلنیک هم که باشد کشور ما بیش از بسیاری از کشورهای دیگر نیازمند داشتن مناسبات متوازن با همگان است. اما "راه توده"ها چه معترف باشند و چه پنهان کاری پیشه کنند، در عمل مشوق جمهوری اسلامی برای ستیز با آمریکا هستند و هم از اینرو مسئول در قبال این گزینه خود. تفاوت ما با همدیگر در اینست.
اما پشت این تفاوت، اختلاف اصلی نهفته است که از نظر تقویمی لااقل قدمتی به عمر جمهوری اسلامی دارد و آن انتخاب بین "دموکراسی" و "آمریکا ستیزی" است! اینکه اولویت ملی ما آیا "امریکا ستیزی" زیر عنوان "ضد امپریالیسم" است یا که مبارزه برای برقراری دموکراسی؟ اتفاقاً این درست همانجایی است که "راه توده"ها بر خلاف میدان عمل که رفتارشان مشخص است، در لفظ دچار جویده جویده حرف زدن میشوند. در زیرکانهترین بیان میگویند هر دو همزمان و به یک اندازه، ناشیهایش اما میگویند از کجا معلوم که مبارزه برای دموکراسی سر از "لیبرال دموکراسی" در نیاورد و "راه توده" مانندی هم رسیدن به دموکراسی را به ناکجا اباد اول تعیین تکلیف با آمریکا حواله میدهد. این رویکردها نیز نه که چیزهایی تازه، بلکه دوامدار از همان صحنههای نخستین سالهای اول انقلاباند.
بازنگری در رفتار چپ آن زمان ما در امروز ایران نه صرفاً یک موضوع بررسی تاریخی که دارای اهمیت کلان سیاسی برای همین حالا است. با کنفرانس گوادولوپ که غرب در برابر موج نیرومند انقلاب ناگزیر شد شاه را به عنوان پایگاه سیاسی مهم امپریالیسم آمریکا در منطقه با اسلامیهای شوروی ستیز تاق بزند و بعدش هم در مواجه شدن با نیروی باز بیشتر انقلاب ایران بیرون بردن چهل هزار مستشار نظامی را متحمل گردید، ما چپها باید از خود بپرسیم که چه چیزی را در اشکال مختلف عمده کردیم و چرا؟ جز این بود که در نبود حضور مستقیم آمریکا، لیبرالها را به عنوان پایگاه تازه نفس آن نشانه رفتیم تا به "آمریکا ستیزی" خود همچون ایدئولوژی ادامه دهیم؟ و مابه ازاء سیاسی چنین تحلیلی از وضع در عمل چه بود و سودش را چه کسی برد؟ آیا چپ ما که در برخورد با خمینی شقه شد در برخورد با لیبرالها هم موضع نماند و باز چرا؟ جز اینکه برای کل چپ، دموکراسی فرع بر "مبارزه ضد امپریالیستی" و یا "مبارزه طبقاتی" قرار داشت، حال انکه زمینه عمل نافذ برای هر دو عرصه، مبارزه برای استقرار دموکراسی بوده و همچنان است؟ مگر قرار گرفتن "راه توده"ها کنار جمهوری اسلامی تصادفی است؟
بله، این حکومت مستقر دین بنیاد استبدادی بود که هم از چپ بهره برد و هم آن را از بنیان زد و قتل عام کرد تا به امروز نیز. مسئله محوری اختلاف و اصل مسئله مورد مناقشه، همین است و بس: تمرکز بر مبارزه برای دموکراسی یا سیر در عالم "آمریکا ستیزی"؟ نیاز روزگار را که پاسخ ندادیم، دستکم از آن بیاموزیم تا در برابر نیاز روز قرار نگیریم.
بهزاد کریمی ١٤ بهمن ماه ١٤٠٠ برابر با ٣ فوریه ٢٠٢٢
_________________________
١) "عملکرد بیماری عفونی در این دوره چرخش"! مندرج در "به پیش" و "عصر نو
٢) سرمقاله راه توده ۸۲۱ « به اسم"چپ" درجبهه "راست" علیه گردش به شرق در ایران»
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد