آن مرد آمد
آن مرد با داس آمد
و دانه ها را پیش از آن که جوانه بزنند
از خاک بیرون کشید و در بادها رها کرد
و آن ها که جوانه زده بودند را، درو کرد
آن مرد با هیچ آمد
اما مثل هیولایی دهان گشاد همه چیز را بلعید
او از دوردست های دور آمده بود
از آن دوردست های تاریک
که هزاران سالِ نوری با روشنایی فاصله دارند
و با هرچه اکنونی، بیگانه بود
آن مرد با وعده های بسیار آمد
آغاز حرکت اش از گورستان بود
و وعده ی زندگی می داد
به جای نفت و آب و نان و برقِ مجانی
جانِ آدمی را مجانی کرد
او انقلاب کرد
و همه چیز را جابجا کرد
نه فقط جای فعل و فاعل را
بلکه زندگی را حرام
و مرگ را حلال کرد
بهشت را از آسمان به زمین کوبید
وجهنم را،
از بایگانی خدا که داشت فراموش می شد،
بیرون کشید
آزادگی را هرزگی معنا کرد
و هرزگی را آزاد کرد
او آمد
و با سابقه ای که داشت
خدا شیطان را از کار اخراج کرد
آن مرد آمد
و جای خدا را گرفت
او خدا و شیطان،
هر دو را در استخدام خود درآورد
آن مرد آمد
آن مرد با داس آمد
درو کرد
شخم زد
و بذر تباهی پاشید
و با زهر آبیاری کرد و رفت.
شهریار حاتمی
استکهلم ۹ بهمن ۱۴۰۰
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد