حال آیا نمی توان گفت که وجود همان محدودیت ها مردم را در فضای کوچک خانه ها به بند کشیده و از آنها محبوسینی ساخته که ناآگاهانه اما به اجبار تن به شکنجه مسوولان داده اند؟ آیا نمی توان گفت میلیونها زندانی، دربند چند هزار شکنجه گر سنگدل شده و از آزادی های شخصی شان محروم مانده اند؟ چه تفاوتی است میان آنها با کسانی که سوژه ی مطبوعات امروزی اند؟ | |
انتخابات ریاست جمهوری در ایران و اعتراضات و ناآرامی هایی که در پی آن رخ داده، موجب شده که این روزها اخبار زندان های ایران و زندانی های حوادث اخیر، سوژه ی ثابت بسیاری از رسانه های داخلی و خارجی باشد. اخباری که از آزار و شکنجه زندانیان دربند در زندان ها به گوش می رسد، به راستی متاثر کننده اند. با این وجود نمی توان انتظار داشت که این وقایع موجب تنش در جامعه و گسترش اعتراضات گردد. واقعیت این است که ایرانیان معاصر با واژه زندان، اسارت و شکنجه چندان هم بیگانه نیستند و حتی خودشان قربانیان اسارتگاهی هستند که جمهوری اسلامی برای آنها فراهم آورده است.
در تعریف زندان آمده: « مکانی است که در آن اشخاص از نظر فیزیکی محدود و توقیف و از آزادی های شخصی محروم می گردند». هرچند در این تعریف موقعیت فرد حاصل محکومیت در مراجع قضایی است، با این وجود آنچه که مستقیما شخص محکوم را دچار محدودیت و محرومیت می کند، نه فضای دادگاه که چهار دیواری زندان اوست. حال اگر بخواهیم واقعیات زندگی ایرانیان را بر مبنای وضع آزادی های مدنی آنها توضیح دهیم، خواهیم دید که تفاوت چندانی با تعریف بالا نخواهد داشت:
نزدیک به سه دهه است که زنان ما از بیم برخورد ماموران دولتی، دچار محدودیت های بسیار در وضع پوشش خود در جامعه هستند. آنها ناچارند که تنها در چهاردیواری منزل خود آن گونه باشند که می خواهند. و این موجب می شود که تا حد امکان در خانه بودن را به خروج از آن ترجیح دهند. جوانان، بی نصیب از امکانات تفریحی به خانه پناه برده، آنچه را که در خارج از منزل نمی یابند، در مصرف مواد مخدر جستجو می کنند. بسیاری از اندیشمندان در اثر بی اقبالی از سوی جامعه، کنج عزلت گزیده، خانه نشین شده اند. فضای ناامن جامعه که حاصل سوء مدیریت های مسوولان کشور است، موجب شده که بسیاری از خانواده ها برای حفظ فرزندان خود، آنها را با ترفندی در خانه ها محبوس کنند. درصد بیکاری بدون شک با درصد خانه نشینی ارتباط مستقیم دارد. بنابراین پرواضح است که در جامعه ی ما بخش قابل توجهی از جمعیت را خانه نشینان بیکار تشکیل می دهند. گرانی و تورم روزافزون، موجب فشار فزاینده بر اقشار ضعیف و متوسط جامعه شده تا جایی که بسیاری از خانواده ها از عهده بردن فرزندانشان به پارک و سینما بر نمی آیند و ترجیح می دهند که آخر هفته را در خانه بمانند . وسعت فضای سبز و تعداد مراکز تفریحی عمومی آن چنان نسبت به تعداد جمعیت ناچیز است که بسیاری از مردم خانه نشینی را به دردسرهای رفتن به چنین محیط هایی ترجیح می دهند. حتی آنهایی هم که در رفاه زندگی می کنند، ساعت های فراغت شان را در پناه دیوارهای بلند ویلا یا باغی شخصی شان می گذرانند. شادی و سرور تنها در محیط های دربسته مجاز اند اما عزا و سوگواری را بر هر کوی و بام می توان فریاد زد. آلودگی هوا در شهرهای بزرگ و اضطراب و فشارهای عصبی محیط، شهروندان را به داخل خانه هایشان هل می دهد و … . بالاخره این که به قول بزرگی: « این روزها در خانه ماندن بهترین تفریح است».
حال آیا نمی توان گفت که وجود همان محدودیت ها مردم را در فضای کوچک خانه ها به بند کشیده و از آنها محبوسینی ساخته که ناآگاهانه اما به اجبار تن به شکنجه مسوولان داده اند؟ آیا نمی توان گفت میلیونها زندانی، دربند چند هزار شکنجه گر سنگدل شده و از آزادی های شخصی شان محروم مانده اند؟ چه تفاوتی است میان آنها با کسانی که سوژه ی مطبوعات امروزی اند؟ جز اینکه توده ی مردم چند دهه است که در بند مانده اند و آن دیگران تنها چند ماه یا حداکثر چند سال؟ به غیر از اینکه این قشر عظیم ذوب شدن فرزندانشان را به چشم می بینند و آن دیگران تنها تهدید به آزار نزدیکان شان را؟ به جز اینکه محبوسان در اوین کسانی را دارند که در پس دیوارها در کنار سفره های افطاری به انتظارشان نشسته اند اما در آن سوی دیوار خانه های آن همه محبوس هیچ قلبی نیست که برایشان در سینه بتپد؟ چه تفاوتی به غیر از این که این زندانیان موقت بالاخره از زندان موقت خود رها می گردند و همچون قهرمانان مورد استقبال قرار می گیرند اما آن همه اسیر، همیشه در بند و زندانی اند و هیچ گاه سر خود را مغرورانه نخواهند افراشت؟ شاید بزرگ ترین تفاوت مردم با دسته ی دیگر در آن است که این توده عظیم «زندانیان اجباری» اند و آن عده قلیل «زندان اختیاری» که با علم به سرانجام کار، فریاد مخالفت سر داده اند. اما حتی پس از آزادی، باز هم در ماهیت «زندانی بودن» آنها تغییری به وجود نخواهد آمد.
حمید آراد
روزنامه نگار و منتقد
۱۳ شهریور ۱۳۸۸
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد