به من بگو کجای جهان بیداد نیست
سخن از پول و اسلحه ولی فریاد نیست
به من بگو آنجا چه می گویند نادرست
این آدمیان عطر زده اند و دلشاد نیست
هیچ کس نیست هر چه که تو داد زنی
نگاه کن به این جهان درست نهاد نیست
هر روز تیره بخت تر می شوداین جهان
جهانی که من می شناسم دیگریاد نیست
جهان ما در سایهء سلاح می زید آری
جهان آنان به عطر و گل آزاد نیست
نگاهم را هر جا میدهم جنایت و فقر
خسته ام از این صدا صدای داد نیست
به تو می گویم که از جهان سرد باخبری
راست می گویند که سوسن شمشاد نیست
ایران ما گم شد در غبار این جهان
باید که وزش باد بگیرد وگرنه باد نیست
جهان شادی داشت خوب و محکم
انسان هر چه بالا می رود بنیاد نیست
هر کجا رفتم مردمی دیدم پر از اشک
اسلحه را می چکانند بسویش راد نیست
من کوچک چه دارم جز یک قلم
غبار جهان را سوراخ می کنم پاکزاد نیست .
2016 11 06
شهاب طاهرزداه
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد