بسیاری از رهبران و کادرهای سازمان های چریکی چپ، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، از بهترین، فداکارترین و باهوش ترین فرزندان این کشور بودند و اغلب جزء دانشجویان ممتاز دانشگاههای کشور بودند. باوجود این اکنون برای بسیاری از جمله خود آنها این سوال مطرح است که چگونه آنها در دهه های چهل و پنجاه راه رهایی را در «دیکتاتوری پرولتاریا» میجستند یا اینکه چه شد که علیرغم آن همه هوش و ذکاوت، ناشیانه ترین شیوه مبارزه، یعنی مبارزه مسلحانه را برگزیدند؟
اگر تعریف ضریب هوشی را در نظر بگیریم و فقط آن را مبنای ارزیابی قرار دهیم، پاسخ به این سوال چندان دشوار نخواهدبود. هوش یا ضریب هوشی تعدد و گوناگونی راه های حل یک مسئله را نشان میدهد. فردی با ضریب هوشی بالاتر راه حلهای مختلف و سریعتری را برای حل یک مسئله نسبت به فردی که ضریب هوشی پایین تری دارد، ارائه میدهد. یک دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران میتواند بالاترین نمره را در ریاضی و فیزیک کسب کند، اما همزمان ناشیانه ترین راه مبارزه برای رسیدن به اهداف یا آرمانهای سیاسی خود را برگزیند. یا اینکه اصولا اهداف سیاسی یا حتی آرمانهای او بسیار دور از واقعیات، طبیعت انسانها و محاسبات زندگی مردم باشد. در حیطه ها دیگر نیز همه ما به احتمال زیاد افرادی را دیدهایم که در یک حوزه خاص رشد کردهاند، گاه چندین مدرک دکترا از دانشگاه های معتبر دارند، اما مثلا در برقراری رابطه اجتماعی با همسایه و یا جنس مخالف بسیار ناشیانه عمل میکنند. به عبارت دیگر سری بزرگ و تنه ای کوچک دارند. اتفاقا آمار نشان میدهد افرادی که ضریب هوشی بالایی دارند زمینه جذب شدن و دست زدن به کارها و فعالیت های افراطی یا عجیب و غریب را دارند. به همین دلیل است که برای موفقیت در همه ابعاد زندگی اجتماعی از «هوش اجتماعی» یا «هوش سیاسی» در کنار ضریب هوش متعارف، نیز صحبت میشود.
یک دانشجوی تیز هوش دانشکده فنی یا پلی تکنیک هنگامی میتواند در کنار نمره بالای دروس دانشکده نمره بالای سیاستمداری را نیز در کارنامه خود داشتهباشد که در کنار دروس دانشگاهی، حدی از تاریخ، جامعه شناسی و اقتصاد را هم در ابعاد جهانی و هم در عرصه ملی بداند. هنگامی که حجاب ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم یا التقاطی از این ایدئولوژیک و اسلام بر ذهن چنین دانشجوی جوانی حاکم شده باشد، او به همه شاخههای علوم انسانی از زاویه تنگ ایدئولوژی نگاه میکند، خود و اندیشه و روش سازمان خود را حقیقت مطلق یا نوک پیکان تکامل میداند. او تاریخ، جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی خود را دارد. همه پیچیدگیهای سیاست، اقتصاد و جامعه شناسی را در چند جزوه و مانیفست کوچک جای میدهد. چنین فردی اصولا دیگر مطالعه دستآوردهای علوم انسانی در تاریخ، سیاست، جامعهشناسی و اقتصاد را بورژوایی یا لیبرالیستی، نالازم و وقت تلف کن ارزیابی میکند. انسانهایی که در حال طی کردن زندگی عادی خود هستند و مانند مردم بقیه دنیا در پی افزایش سطح رفاه خود و خانواده خود هستند را تحقیر میکند و «چوخ بختیار» مینامد. درنتیجه واضح است، کسی که به چنین دیدگاهی رسیده همه هوش خویش را برای جستجوگری راه حلهای مختلف تنها در زیر حجاب ایدئولوژیک خود دنبال میکند. چنین فردی اصولا اجازه جستجوگری در خارج از «حجاب تک خبری» را بخود نمیدهد. او البته حجاب ذهنی خود را به شکل پردهای میبیند که بر صورت دنیای واقعی افتاده و او و رفقایش رسالت برداشتن یا دریدن آن را دارند.
دام ایدئولوژی فقط در اذهان مهندسها که همیشه در پی ریختن طرحی نو هستند و گاه طبیعت بشر و جامعه را چون مومی میپندارند که میتوانند به آسانی به شکل دلخواه خود دربیاورند، گسترده نمیشود. حتی فیلسوفان و روشنفکران که طبیعتا باید بیش از مهندسان یا کادرهای سازمانی از افقهای فکری گوناگون و جستجوگری استقبال کنند نیز میتوانند زندانی نگاه ایدئولوژیک شوند. برای فیلسوفی مانند ژان پل سارتر ۲۰ سال پس سفر به شوروی طول کشید تا با دیدن تجربه دخالت شوروی در مجارستان و بهار پراگ، شیفتگی به کمونیسم را پشت سر بگذارد و اعلام کند درباره خوبیهای جامعه شوروی و دفاعی که از آن سیستم کرده بود، دروغ گفتهبود.
دستگاه پروپاگاندای قوی شوروی در دنیای پیش از اینترنت در قرن بیستم توانست چندین دهه جذبههای خود را برای مردم و بویژه جوانان انقلابی و برابری طلب در سرتاسر جهان حفظ کند. بدون شک تصویر و تصور زیبا و ظاهرا زمینیشده آرمانهای سوسیالیستی در اردوگاه سوسیالیسم، هرچند غیر واقعی بودند اما در پوشاندن حجاب ایدئولوژی بر اذهان این جوانان، جلب و جذب آنها به کمونیسم بهویژه نوع روسی آن و وقوع بسیاری انقلابها موثر بود. انقلابیون از جمله در ایران بخشا بهخاطر همین باورها بهجای اصلاح یا تعمیر آنچه خود داشتند یا نداشتند، راه نجات را در انقلاب و دولتی کردن همه یا حداقل بخش عمده اقتصاد میدیدند.
در تاریخ معاصر ایران هیج کدام از نیروی های سیاسی به اندازه چپها در مبارزات خود هزینه ندادهاند. باوجود اینکه آنها برخلاف سلطنت، روحانیت و ملی گراها هیچگاه در قدرت سیاسی [بجز چند وزیر از حزب توده در کابینه قوام در دهه ۲۰] حضور نداشتهاند، شیوههای مبارزاتی و اندیشه های سیاسی و اقتصادی آنها هم به مثابه یک نیروی داخلی هم به معنای چپ در بعد جهانی، در قبل و بهویژه بعد از انقلاب ۵۷ بر بخش مهمی از دیگر نیروهای سیاسی ایران و در اقتصاد سیاسی حاکم بر کشور تاثیر قابل توجهی داشته است. دولتی کردن اقتصاد ارمغان اندیشه اقتصادی چپ بود که نقش خود را در اقتصاد سیاسی حاکمیت برخاسته از انقلاب بر جای گذاشت.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد