سده پرآشوب هفدهم در فرانسه، دوران گذار از تضادها و نیز روزگار تنوع اندیشههاست و از این رو، ادبیات این دوره، از حیث اندیشه چند وجهی است. ادبیات، آنگاه که درگیر خصومت و جنگهای مذهبی میشود، اغلب آهنگ جدل دارد و صدای خشونت آن بلند است و این اغراق از ویژگی سبک باروک است. اما آنگاه که ادبیات رنگ فلسفی میگیرد، ادبیات تعقلی و میانهرو میشود که از هنر زندگی و حکمت میگوید.
انسان در آغاز سده هفدهم با شرایط و موقعیت درهمریخته، زیر و رو شده از دگرگونیهای پیدرپی رو به روست. این تکانهای دایمی است که اندیشه و قدرت تفکر را به او میبخشد: جهان در حال بازسازی خود است. هیچ چیز نهایی نیست. هیچ چیزی ثابت نیست. همه چیز بدون انقطاع در حال تغییر است. همه چیز دگرگون میشود. همه چیز در حال حرکت است. جنبش پادشاه است: و این جنبش در معماری "بِرنَن(۱)"(۱۶۸۰ – ۱۵۹۸)، در موسیقی "مونتوِردی(۲)" (۱۶۴۳- ۱۵۶۷) یا در نقشهای گوناگون عربی – اسلامی(۳) تبلور و تحقق مییابد.
این نظریه، طعم و سلیقه انسان عصر "باروک" را تعریف میکند. سلیقه انسانی که مانند تصویری از جریان آب روان است یا مانند آتش به اشکال عجیب شعله میکشد. انسانی که میخواهد چهرهاش را و جامهاش را عوض کند: تراژدی – کمدی این زمان پیوسته از این بازی تغییر چهره یا لباس بهره میگیرد.
مذهب، در این زمان و در ادبیات اندیشهها، جایگاه ویژهای دارد و در رابطه با مسائل مذهبی و ایمان در این دوره، سه جریان عمده حضور دارند. جانبداری مذهبی، گواه کشمکش دایمی میان نیروهای کاتولیک، پروتستان و اومانیسم مسیحی است که در جست و جوی دستیابی به مفاهیم جهانشمولی برای آشتی و مماشات مذهبیاند. در این میان، "لیبرتیناژ(۴)" (لیبرتینسم) یکی از این مقولههای تازهای است که خواهان حق آزادی اندیشه است و تفسیری از جهان را ارائه میدهد که از الگوهای مذهبی سنتی فراتر میرود.
هم زمان با این واکنشها و اندیشههای مذهبی، در تمام سده هفدهم تفکر لیبرتیناژ به گونه غیر قابل اغماض همه جا را فرا میگیرد. این اندیشه از فلسفه اپیکور (۳۴۱-۲۷۰ پیش از میلاد) فیلسوف یونانی میآید و یک مفهوم مادی از جهان را ارائه میدهد. اپیکور که خود تحت تأثیر فلسفه دموکریت است، فلسفهاش را در روزگاری دشوار و درهمریخته سامان داد و نظامی را آفرید که به مردم اجازه میداد دیگر در ترس نباشند، به ویژه ترس از خدا و مرگ.
هواداران این جریان، فلسفه خود را از اپیکور (۲۷۰ – ۳۴۱ پیش از میلاد) میگیرند که همه جهان را مادی میبیند. در این شرایط، عملکرد جهان بر اساس قانون ماده است. برای درک بیشتر جهان، انسان میباید از ابزار خرد خویش بهره گیرد و نیازی به توضیح خداوند ندارد. بنابراین، لیبرتنها اغلب بیخدا و آتهاند.
لیبرتیناژ و "لیبرتن(۵)"از کلمه لاتینلیبر تینوس(۶) به معنی بردهای است که آزاد میشود. اما این اصطلاح خیلی زود، با مفهوم دینگریزی ارتباط یافت و در واقع، در روزگار بِلِز پاسکال، در سده هفدهم، این واژه بیشتر تعیینکننده فردی بود که از تمام آموزههای دینی خود را رهانیده است. به عبارت دیگر، کسی که به آزادی اندیشه باور دارد.
"لیبرتیناژ" در قرن هجدهم مفهوم اخلاقی یافت و در بزرگترین دانشنامهای که دیدرو فیلسوف بزرگ فرانسوی تدوین کرد، این واژه معنای دیگری پیدا کرد و آن عبارت بود از: "تسلیم شدن به غریزهای که ما را به لذتهای حسی میرساند." در فرهنگ لغت امروزی، این واژه بار منفی دارد و به معنی هرزگی، بیادبی، الواطی و لوطیگری و عیاشی است، اما در گذشته مفهوم دیگری داشته است. مقوله مربوط به لیبرتیناژ در ادبیات، شامل دو موضوع است: در مرحله نخست به کسی اطلاق میشود که تعصب و دگم را زیر سئوال میبرد و از یک اندیشه آزاد دفاع میکند (یا آزادی روان) و در مرحله دوم، آنچه که امروز به ما رسیده است عبارت از آزادی از عادات و قراردادهاست و نظر به کسی دارد که خود را آزاد از هر حد و مرز و هر نوع اخلاق و مذهب میداند، نگاهش همراه با یک فلسفه به جهان است و آزادی توام با نوعی ظرافت فرهنگی و ادبی و هنری را میخواهد.
زیر سوال بردن تشکیلات سیاسی و اجتماعی
لیبرتنها همچنین جامعه و دستگاه سلطنت را به عنوان ستون دین زیر پرسش میبردند. آنها به امتیازاتی که بعضی انسانها از بدو تولد دارند، معترضاند و خواهان جامعهای هستند که شایستگی انسانها در آن قانون شود. رؤیاهایشان ایجاد یک توافق همگانی میان انسانهاست. بر این باورند که برای اداره امور جهان باید ارزشهای قراردادی، جایشان را به ارزشهای حقیقی و پایدار دهند. آرمان اینان برقراری آزادی و عدالت است.
فلسفه شادی و لذت
اخلاق و فلسفه سنتی مبتنی بر پارسایی مورد انتقاد لیبرتنهاست. آنها با انکار خدا، معتقدند که باید از هستای که به انسان اعطا شده است، یعنی هستی دنیوی سود برد. انسان با تلاش خود، میتواند خود را بر روی زمین خوشبخت سازد. در این شرایط، هدف آدمی و وظیفهاش باید جست و جوی شادی و لذت باشد، اما میان این شادی و لذت از جهان و عقل و خرد میباید تعادلی برقرار شود. لیبرتن همواره از جسم و روان خویش راضی است. ستایشگر زیباییهای طبیعت و هنر است.
جریان لیبرتن در تمام طول سده هفدهم در همه زمینهها حضور دارد. از نمایندگان برجسته این جریان میتوان از پییر گاسندی(۷) (۱۶۵۵ – ۱۵۹۲) ریاضیدان، فیلسوف، الهیاتشناس و ستارهشناس فرانسوی و نویسنده اثر "زندگی و مرگ اپیکور(۸)" (چاپ شده به سال ۱۶۴۷)، گابریل نوده(۹) (۱۶۵۳ – ۱۶۰۰) ، دانشمند و آزادیخواه، نظریهپرداز فرانسوی و مؤلف کتاب "ستایش از چهرههای بزرگ مظنون به سِحر و جادو(۱۰) " (انتشار در ۱۶۲۵)، لا موت لووایه(۱۱)(۱۶۷۲ -۱۵۸۸) فیلسوف و مورخ فرانسوی و صاحب کتاب "گفتمان، رسالهها و گفتوگوها(۱۲)"نام برد که در آن، زندگی و اعمال مذهبی به چالش کشیده میشود. واژه مدارا و تحمل، برجستهترین واژه اندیشمندان "عقلانی" این دوره است
از شاعرانی و رماننویسان این جریان میتوان از تئوفیل دو ویو، سنت– امان، تریستان لِرمیت یا سیرانو دو برژراک یاد کرد که اغلب از هزل – سلاح ادبیات اعتراضی سنتی - بهره میگیرند. همچنین از شاعران دیگر مانند دمیان میتون(۱۳) (۱۶۹۰ – ۱۶۱۸) شاعر ترانههای ضد سنتهای اجتماعی و مذهبی، بارون دو بلو(۱۴)( ۱۶۵۵ -۱۶۰۵).یا کلود لوپُتی(۱۵)(۱۶۶۲ – ۱۶۳۸) شاعر شعرهای «منافی عفت» را میتوان نام برد.
عوارض لیبرتیناژ
لیبرتن بودن، یعنی مذهب را به زیر سئوال بردن و نیز غالباً از دستگاه سلطنت انتقاد کردن است، کاری که در آن زمان خطرات زیادی به همراه داشت. در سده هفدهم مشکل نویسندگان نشر آثارشان است، همچنان که برای سیرانو دو برژراک این تجربه تلخ وجود داشت. گاه منجر به دستگیری، محاکمه و محکومیت میشود. زندان منتظر لیبرتنهاست و این کمترین مجازات است. تئوفیل دو ویو از محکومیت به مرگ میگریزد. در سال ۱۶۱۹ "وانی نی" فیلسوف ایتالیایی یکی از پایهگذاران این جنبش، در شهر تولوز به مرگ محکوم و سوزانده میشود. در فاصله سالهای ۱۶۱۰ تا ۱۶۹۸، پنج نویسنده به اتهام ارتداد به مرگ محکوم میشوند .
روحانیون نیز بیکار نیستند و کتابهای زیادی را در تقبیح و رد نظرات لیبرتنها منتشر میکنند. آنها تمام کوشش خود را به کار میبرند تا با بدنام و لکهدار کردن و زدن برچسبهایی مانند فاسد خواندن، عیاش و هرزه بودن به واژه لیبرتن، این جریان را از میان به در ببرند. به طور کلی ویژگیهای لیبرتیناژ را میتوان را به این شرح دانست:
* تمایل به آزادی اندیشه دارد.
* جنبش مهم در درون روشنفکران بورژوازی است. ( نخبگان صنعتی)
* هرنوع تعصب و دگم مذهبی را رد می کند.
* پیشداوری و ناآگاهی در باره دادههای تاریخی را قبول ندارد.
* آداب و زندگی خیلی ساده را میپذیرد.
* روحیه انتقادی دارد و به همه چیز شک میکند.
* لیبرتن. "آته " و بیدین است.
* شکگراست و تردید پایه جست و جویش است.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۲
_____________________________
1- Bernin
2- Monteverdi
3- Monteverdi
4- Libertinage
5- Libertin
6- Libertinus
7- Gassendi
8- De vita et moribus Epicuri(به لاتین)
9- Gabriel Naudé
10- Apologie pour les grands personnages soupçonnés de magie
11- La Mothe Le Vayer
12- Discours, Traités et Dialogues
13- Damien Miton
14- Baron de Blot
15- Claude Le Petit