به پرویز نویدی
غزل ها می گریند
برایِ تنِ زخمیِ غزال ها
و
چه شاد در رقص
قاصدانِ فریب
در عزایِ ضجه ها
پایانِ کوچه
همه بن بست وُ دیوار
نه
چراغی وُ نه نوری
ای دیرینه یار
ما بودیم وُ
خونِ نیشابور
و
آشوبِ قارقارِ کلاغهای مرگ
بر
سیمین تنِ تبریز
و
چشمانی که
چشمه ی اشک
بر خونِ شتک زده
هق هقی بود
از بی پناهی
در آن ینگه ی تنهایی
وُ
در این تالابِ فراموشی
هنوز
مانده ایم چرا
که
نمی پرسیم از خویش
کدامینِ از ما
بسته است
این راهِ رهائی را
30/12/2021
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر از اینجا بشنوید