logo





نقش شیطان در ادبیات

يکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲ دسامبر ۲۰۲۱

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
"روز به پایان می‌رسد و تاریکیِ فضا اندک اندک خاک‌نشینان را از خستگی می‌رهاند
و من یکه و تنها خود را آمادۀ آن می‌کردم که هم با درازی راه بستیزم و هم با حس ترحم، و اینک خاطرۀ خطاناپذیر زبان به وصف آن‌چه در این راه دیدم، خواهد گشود.
ای فرشتگانِ الهام‌بخش، ای نبوغ بلندپایه، اکنون به کمک من آیید؛ و تو ای خاطره که آن‌چه را که دیدم برصفحۀ کاغذ آوردی، وقت است که هنرنمایی کنی".

توماس مان این سه بند از سرودۀ دوم کتاب «دوزخ» (سه‌گانۀ کمدی الاهی) دانته را سرلوحۀ رمان خود «دکتر فاستوس» ساخته است.

(در این‌جا ترجمۀ شجاع‌الدین شفا از دانته را استفاده کرده‌ایم. گرچه ترجمۀ دیگری نیز از فریده مهدوی دامغانی در بازار هست. با اینحال نگارنده بر اساس تجربۀ مقایسه‌های پیشینی خود و به مصداق انتخاب میان بد و بدتر و نیز تا رسیدن ترجمه‌های انتقادی آتی از دانته، برگردان شفا را ترجیح می‌دهد. زیرا رویکرد نویسنده و منشی دربار پهلوی دوم، در هر حالت به گرایش ادبیات سکولار نزدیکتر است تا ترجمه¬های آن خانم مذهبی که دل در گرو الطاف نظام خلیفه‌گری اسلامی دارد. )

در هر صورت برای صحبت ما بایستی جهت تکمیل پروندۀ ماجرا و نیز بخاطر بازتاب بازیگران دیگر زندگانی در ادبیات، بند چهارم را هم بیفزاییم. بندی که دانته بقرار زیر ویرژیل را مورد خطاب قرار داده است:

"چنین آغاز کردم: ای شاعری که راهنمای منی، به توانایی من بنگر و پیش از آن‌که قدم در این راه دشوار نهاده باشم، ببین که آیا برای چنین کاری چنان‌که باید نیرومند هستم:"
منظوردانته از "راه دشوار" و نیز شاهدگرفتن شاعر رومی در بند بالا، توصیف فضای جهنمی- دوزخی است که طبق روایت‌های مذهبی و قدیمی قلمرو حکمرانی شیطان محسوب می‌شود.

در حالی که توماس مان، همانطور که ضمنی اشاره کردیم، نامی از شاعر بند چهارم و یا شاعران بعدی نمی¬برد. گرچه سرگذشتش نشان می¬دهد که یوهان ولفگانگ گوته(سراینده "فاوست") آن شاعر مورد خطابش می¬توانسته باشد. وقتی سراغ روایت میدانداری شیطان در اثر "دکتر فاستوس" می¬رفته است.

*

باری، صحبت این فصل از جُستار بلند "فرشتۀ فریب"( سهمی در شیطان‌شناسی معاصر) در بارۀ نقش شیطان در ادبیات است.

پیش از آن‌که نگارنده اینجا به موضعی چون حضور شیطان در ادبیات برسد، ادبیاتی که در یک تقسیم‌بندی کلی به ادبیات کلاسیک مذهب‌زده و ادبیات مدرن و سکولار و لائیک بخش می‌شود، از دورۀ نوجوانی و جوانی گفته است. زیرا در آن‌ "ایستگاه"‌های عمر بشر، شیطان هر بار نقشی خاص را ایفا کرده است. ما، در مسیر سرگذشت خود، بطور معمول از فضای خانۀ والدین، مدرسه و مسجد می‌گذریم.

البته با اقامت‌های متناوبی که در هرکدام از آن‌ها داریم، هر بار با سخنگویی متفاوت و واژگان خاصی آموزش می‌بینیم. چنان‌که در خانه، زیرِ سرپرستی والدین و رهنمودهای اجدادی، اسم شیطان را هنگام بازی و بازیگوشیِ بچگانه شنیده‌ایم. آنجا، شیطان اسم رمزی است که باید ما را از شیطنت، یعنی جست و خیز توام با سروصدا، باز دارد. اما در دورۀ مدرسه و مسجد رفتن، شیطان به صیادی در کمین نشسته بدل می‌گردد که می‌تواند ما را به دام گناه و جُرم بیندازد.

منتها با افزایش سن و سال و سپری گشتن دوران دبستان و دبیرستان، وقت سرگرمی با ادبیات می‌رسد. در این دوره، شیطان به یکی از فیگورهای ادبی بدل می‌شود که حضورش مدافعان و مخالفان خود را دارد. بنابراین در پیش از این فصل و در راستای مشغولیت با ادبیاتِ کلاسیکِ فارسی به سنت شعر عرفانی اشاره کردیم.

آنجا گفتیم برخی از عرفای شوریده و عاصی در سروده‌های خود با شیطان به همذات پنداری می‌رسند. زیرا لطف الاهی را به اندازه کافی شامل حال خود و شیطان نمی‌یابند. بنابراین آن دفاع ازشیطان به استعاره‌ای برای این کمبود بدل می¬شود. بواقع شعر عرفانی از اجحاف در حقِ شیطان همچون طلبِ شاعر و عارف از خدا شکایت می¬کند.

سپس در اشاره‌هایی که به ادبیات مدرن و شاعران و نویسندگان مربوطه‌اش داشتیم، هم از تاثیر گذشته بر حال گفتیم و هم از عدم تکامل تحولی که ادبیات جهانی به خود دیده است.

در واقع نگارنده بدین تلقی رسیده که ما بطور کامل لزوم گسست از برداشت مذهبی و سنتی از شیطان را درنیافته¬ایم. الزامی که به طبع بایستی در متون ادبیات مدرن به معنابخشی جدیدی منجر می¬شده است. دلیل و علت را ضمنی اشاره کرده¬ایم. این که شاعران پسانیمایی و داستان‌نویسان پساهدایتی، آن‌طور که باید، بدین روند متحول نپیوسته‌اند. روند معرفی شیطان در نقشی مثبت. زیرا در غالب آفرینش‌های خود هنوز تاثیرگرفته از الگوها و برداشت‌های قدیمی مانده و در شیطان فقط نمادی برای شرّ، ویرانگری و پلیدی دیده‌اند.

در خوانش ادبیات مدرن فارسی و از مجرای اشاره به شاعرانی چون نیما، نصرت رحمانی، نادر نادرپور و فروع فرخزاد (هم‌چون نمونه‌های برجسته) به تلقی رایج از شیطان پرداختیم. در این رابطه گفتیم که نزد ایشان کمتر با دفاع و بیشتر با نفی شیطان روبه‌رو هستیم. بعد از شاعران به سراغ هدایت رفتیم که در "داستان آفرینش" کل ماجرا را به ریشخند گرفته و فقط روایتی کمیک ارائه کرده است. بطوری که نمی‌شود گفت وی در جدل بر سر نقش شیطان جانبدار چه جنبه‌ای از حضور او در زندگی مردمان بوده است.

البته موضوع شیطان و برخورد به نقش او در میان داستان‌نویسانِ پس از هدایت زیاد محور روایتگری نبوده است. نمونه‌های اندکی داریم؛ مثل «یکلیا و تنهایی او» از تقی مدرسی و «ملکوت» بهرام صادقی.

این‌ آثار نیز یا اظهارنظر و بیاناتی در عرصۀ اساطیری و نمادهای مربوطه هستند یا باز دوباره شیطان را فقط به عنوان نماد شرّ و ویرانگری مورد استفاده قرار داده‌اند. از این رو در تقابل با چنین نگاه تقلیلگرانه¬ای نسبت به شیطان، یکی از امکانات راهگشا رجوع به روش ادبیات تطبیقی است و توجه به دستآوردهای زبان‌های دیگر در این رابطه.

چون در ارتباط با نقش‌های شیطان و رهایی از قالب خیروشرُی (همتاهای متضاد) ادبیات فارسی غالباً در چارچوبی پیشاروشنگرانه سیر کرده و سیر می‌کند. بطوری که با قبول اتهاماتی که رویکرد مذهبی به شیطان زده، فوقش در وهلۀ نهایی، به دفاع از مظلومیت آن «فرشتۀ فریب» و طرد شده بر‌آمده است.

در حالی که ادبیات آلمانی به برکت آثاری نظیر «فاوست» گوته، از قرن نوزده بدین سو، دیگر شیطان را به نقش فریبکار خلاصه نمی‌کند که در پی گمراهی مؤمنان است. در این چارچوب زبانی و آثار خلق‌شده‌اش، شیطان چه بطور مرئی یا نامرئی، از سوی انسان‌ها به یاری طلبیده می‌شود تا هدفی تحقق یابد. در این نقشِ یاوری شیطان، اختیار با آدمی است که در همدستی‌اش چه طرح و برنامه‌ای را بخواهد پیاده کند.

*

حال پیش از آن‌که از آثار شیطان‌نمای مدرن سراغی بگیریم که در آلمانی از اثر "فاوست" گوته شروع می‌شود و با شامیسو(مردی که سایه¬اش را فروخت)، هوفمان(تقطیر شیطان)، کلاوس مان(مفیستو) سرانجام به توماس مان با اثر "دکتر فاستوس" می‌رسد، از وضعیت کنونی «شیطان‌شناسی» بپرسیم.

در جوامع غربی (مثلا در نمونۀ آلمان) از رونق افتادن آموزه‌های نهاد دینی و کاهش جاذبۀ مربوطه، علت‌های مختلفی دارد. معروف‌ترین علت آن‌که در رسانه‌ها عنوان می‌شود، افشاگری علیه تعرض و سوءاستفادۀ جنسی در فضاهای مربوط به کار روحانیت است. پس‌زمینۀ اصلی این علت و پیامدهایش رشد آگاهی عمومی است که سوغات جنبش روشنگری و پیشرفت‌های علوم طبیعی در دون قرن اخیر است.

امروزه، در کنار آن جدل فلاسفۀ روشن‌اندیش با حرف‌های ایمانی که از چهار قرن پیش تداوم داشته، رشتۀ تحصیلی یزدان‌شناسی با این چالش روبه‌رو است که موجودیت خود را در نظام دانشگاهی توجیه کند. چرا که اساتید و دانش‌ورزانِ علوم دانشگاهی خواستار تفکیک و کنار گذاشتن تئولوژی (یزدان‌شناسی) از نظام آموزش علمی گشته‌اند.

هستۀ اصلی حرف اساتید دانشگاهی این است که یزدان‌شناسی مثل سایر علوم پیش‌زمینه و پیش‌شرط‌های وجودی خود را مورد شک و تردید قرار نمی‌دهد؛ کاری که سایر علوم مدام در آن مشغولند و از طریق بررسی انتقادی شرایط تصحیح باورها نادرست قبلی را مهیا می‌کنند.

در هر حالت، چه یزدان‌شناسی رشته و دیسیپلین دانشگاهی بماند و چه نه، ربطی به آن بی‌انصافی تاریخی ندارد که در مورد «شیطان‌شناسی» رخ داده و هیچ‌وقت قادر نشده دانشکدۀ خود را دایر کند.

شاید در این حالت که تعداد دانشجویان طالب تحصیل در رشتۀ یزدان‌شناسی در دهه‌های اخیر به طور مداوم کاهش یافته، به طوری که دانشکده‌های علوم دینی با کاهش بودجه روبه‌رو شده و دچار بحران گشته‌اند، تعدادی کنجکاو به سراغ تحصیل در دانشکدۀ شیطان‌شناسی می‌رفتند و در این راستا به کسب و اطلاعات و دانش مربوطه می‌پرداختند.

اما به رغم کمبود «دانشکدۀ شیطان‌شناسی» در کنار رشته‌های تحصیلی دانشگاهی، این رشد آگاهی تاریخی است که مانع می‌شود هرچیز پلشتی به حساب شیطان واریز شود. چون اگر رشد آگاهی در کار نمی‌بود، بعید نبود که نهادِ کلیسا و روحانیت اتهام و جرائم پرسنل خود را بکلی منکر شده و همه چیز را به شیطان نسبت دهد.

اما از آن‌جا که ما در عصر عدم توازن میان جوامع بشری زندگی می‌کنیم، افشاگری علیه پرسنل نهاد روحانیت یک پیامد مشابه ندارد. امروزه در جوامع اروپایی رسواسازی روحانیون تجاوزکار به عذرخواهی نهاد کلیسا و پاپ می‌انجامد. اما در جامعۀ ایرانی ماجرای آموزش قرآن توسط طوسی پدوفیل که شاکیان خصوصی چندی داشته، در عرصۀ دادگستری به دادگاه و اعلام جرم نمی‌رسد تا در وهلۀ نهایی نهادی را به عذرخواهی و عقب‌نشینی وادار کند.

همین وضعیت نابهنجار در بررسی اتهام و جرائم در جامعۀ ایرانی نشان می‌دهد که شیطان و ایفای نقشش از دیرباز یکی از موضوع‌های اصلی در تقابل‌های بشری بوده است. بطوری که در جدال خداباوران و کسانی که خدا را اصلاً هستومند نمی‌انگارند، شیطان یکی از محورهای مشاجره است. شیطانی که دسته‌ای او را شرّ مطلق می‌نامد، در حالی که دستۀ دیگر وقتی تحولات نظری را پشتوانۀ استدلال خود می‌سازد، کل داستان آفرینش ادیان ابراهیمی را افسانه می‌خواند و نه واقعیت.

با این حال، ادبیات مدرن در بستر بربالیدن خود، این «افسانه» را کنار نمی‌گذارد و مستقیم و غیرمستقیم بدان ارجاع می‌دهد. چون می‌داند افسانه‌ها قصه‌های ازلی و دیرینه در ناخودآگاه ما به زندگی خود ادامه می‌دهند و به دفعات متوالی بر رفتار ما موثر واقع می‌گردند.

*

"...اکنون/ در هر کارخانه/ در هر آزمایشگاه/ مرا چه کار با فاوست/ با خرامیدنش بر پارکت آسمان/ دست در دست مفیستو/ سوار بر موشک آتش‌بازی/ من/ میخ کفشم/ از هر تراژدی گوته/ دردناک‌تر است".

این گوشه‌ای از شعر بلند «ابر شلوارپوش» مایاکوفسکی (ترجمۀ م.کاشیگر) است. شعری که در سال ۱۹۱۸ برای نخستین بار بدون سانسور در روسیه چاپ شده است. اشاره به آفرینش گوته در رابطه با نقش شیطان برای فاوست آشکار است.

اما اشاره و تلقی از اثر گوته در ادبیات روسی تک و تنها نیست. میشائیل بولگاکف نیز در رمان خود «مرشد و مارگریتا» که شیطان را در مسکو سال‌های حاکمیتِ استالینی حضور و ظهوری می‌بخشد، عبارت‌هایی از «فاوست» گوته را سرلوحۀ خود قرار داده است. اثری که تازه در سال ۱۹۶۸ بدون سانسور در پاریس انتشار یافته است.

آن عبارت‌های گوته به قرار زیر هستند: "سرانجام باز گو کیستی/ ای قدرتی که به خدمتش کمر بسته‌ام/ قدرتی که همواره خواهان شرّ است/ اما همیشه عمل خیر می‌کند".

باز کردن این پرانتز و اشاره به دو نقل‌قول در میان آثار ادبی مدرن دلیل دارد. آن هم وقتی می‌خواهیم از نقش شیطان در ادبیات آلمانی بگوییم تا امکان قیاسی برای شناخت سطح رشد ادبیات فارسی در رابطه با شناخت شیطان داشته باشیم. دلیل این است که بگوییم ادبیات زبان‌های مختلف در مورد شیطان و شناخت او در دادوستد به سر برده‌اند.
یادتان هست؟ در شروع همین فصل از جُستار خود این گفتاورد را داشتیم که توماس مان از سرایش دانتۀ ایتالیایی برای سرلوحۀ رمان خود("دکتر فاستوس") بهره گرفته بود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد