قدیسان
مستانه می غرند
و
بودنت را
در دلِ هر شهر
فریادِ خشمی
از زیبای ات
چه بگویم
آه
چه بگویم
تو آن نگینِ سپید وُ آبی عشقی وُ
خد را
نبود چاره ای
که
آیه ای کرد فریب را
برایِ نبودنت
آه
تو ای
هوایِ همه شادیها
کاش
آدم را
کمی عشق نذر میکردی
برایِ دوست داشتنت
کاش
ایکاش
22/11/2021
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر از این جا بشنوید