جاری شدن سیلابها در فضای شهر تهران موضوعی همیشگی است و مدیران شهری همگی آن را امری عادی میپندارند. ولی کارگزاران شهرداری تهران هرگز برای چارهگری از آن، برنامهی اثرگذار و مصوبی نداشتهاند. در واقع این نوع از زندگی فلاکتبار را به شهروندان تهرانی تحمیل میکنند. این موضوع در حالی در فضای عمومی شهر تهران اتفاق میافتد که هواشناسی از پیش هوای بارندگی را برای شهر تهران پیشبینی کرده بود. ولی مدیران شهر تهران حاضر نمیشوند در جمعآوری زبالهها از خیابانها و جویهای روباز شهر حساسیت نشان بدهند. آنوقت این تنها سیل نیست که گسترهای وسیع از پهنهی شهر را در بر میگیرد، بلکه به همراه این سیل تودههایی از زباله نیز در فضای عمومی شهر به گردش درمیآیند تا ضمن طی فاصلهای سی کیلومتری، خود را به کشتزارها یا بیابانهای جنوب تهران برسانند. | |
هوای تهران پس از هفت ماه ابر گرفت و باران بارید. مردم توانستند با همین باران چند روزه، اندکی از هوای خوب لذت ببرند. اما آنچه که هوای آلوده به ترکیبات سربی بنزین بر سر شهروندان تهرانی میآورد، همواره مخفی باقی میماند. مدیران جمهوری اسلامی مرگهای ناشی از همین هوای مسموم و آلوده را در جایی به حساب نمیآورند. چون نیروگاههای دور و نزدیک شهر تهران همچنان برای تولید برق، مازوت میسوزانند. پالایشگاهها نیز از اینکه توانستهاند مازاد مازوت و گازوییل خود را در جایی به مصرف برسانند، راضی به نظر میرسند. در عین حال، چند سالی است که پالایشگاهها اعلام میکنند که تولید بنزین خود را به نمونههایی از بنزین یورو پنج و حتا یورو شش ارتقا دادهاند. ولی واقعیتهای موجود، نمای دیگری از هوای شهر تهران پیش روی انسان میگذارد. از سویی، مدیران شرکت نفت چنین پدیدهای از آلودگی هوا را به پای شرکتهای خودروسازی کشور مینویسند. اما شرکتهای خودروسازی در پهنهای از دور و تسلسل، از پذیرش تقصیر خود سر باز میزنند. در عین حال، از فزونی گرفتن شمار موتور سیکلتهای شهر هم نباید غافل ماند. موتور سیکلتهایی که آلودهسازی محیطی آنها، چیزی از بنزین و خودروهای نامرغوب و غیر استاندارد کم نمیآورد.
بارانهای هفتهی اخیر در پوششی از سیل، خیلی راحت به منزل بسیاری از شهرهای تهرانی نیز راه یافت. به طبع نبودِ زیرساختهای لازم برای جمعآوری آبهای سطحی شهر، در این مورد تسهیلگری به عمل میآورد. از آبرفتگی خانهها و بافت مسکونی شهر در خیابانهای پلیس و ده متری ارامنه هم خبرهای ناخوشآیندی به گوش رسید. چنین موضوعی در گسترهای از خیابان دماوند و پیروزی نیز ادامه یافت. در آن سوی شهر، هجوم سیل ساکنان سهراهآذری و یافتآباد را هم به ستوه آورد. این موضوع در حالی در بافتهای مسکونی شهر تهران اتفاق میافتاد که یورش بیامان سیل بخشهای وسیعی از بافتهای مسکونی و تجاری شهر کرج و شهرکهای حاشیهی آن را در نوردیده بود.
خبرهای ناخوشآیندی از سیل حتا به رسانههای دولتی نیز راه یافت. گفته شد که جمشید ملک پور نویسندهی پرآوازهی کتاب سه جلدی ادبیات نمایشی در ایران، اسناد منحصر به فرد خود را در خصوص تاریخ تئآتر معاصر ایران از دست داد. چون سیلابهای محلهی دربند از محیط کوچه به درون خانهای مخروبه در مجاورت خانهی جمشید ملک پور راه یافت و آنوقت از آنجا به محل اسنادی که نویسنده ادبیات نمایشی در ایران، دههها برای جمعآوری آنها تلاش کرده بود، نفوذ نمود. ناگفته نماند که او چنین موضوعی را بارها به شهرداری منطقه گزارش کرده بود. اما مدیران تحمیلی و خودانگیختهی شهرداری تهران دلشان هرگز به چنین آسیبهایی راه نمیبرد. به طور حتم نابودی همیشگی چنین اسناد منحصر به فردی، خوشحالی بالادستیهای حکومت را هم برخواهد انگیخت. چون جمهوری اسلامی در سامانهای از عملکرد ضد فرهنگی خود هرگز در ادبیات نمایشی ایران نقش مثبتی نخواهد داشت. با این همه، بازتاب چنین موضوعی محافل فرهنگی کشور را به خشم آورد تا آنجا که بابک احمدی مقالهای برای روشنگری از سهلانگاری و یا بهتر بگوییم ولانگاری کارگزاران حکومت نوشت.
جاری شدن سیلابها در فضای شهر تهران موضوعی همیشگی است و مدیران شهری همگی آن را امری عادی میپندارند. ولی کارگزاران شهرداری تهران هرگز برای چارهگری از آن، برنامهی اثرگذار و مصوبی نداشتهاند. در واقع این نوع از زندگی فلاکتبار را به شهروندان تهرانی تحمیل میکنند. این موضوع در حالی در فضای عمومی شهر تهران اتفاق میافتد که هواشناسی از پیش هوای بارندگی را برای شهر تهران پیشبینی کرده بود. ولی مدیران شهر تهران حاضر نمیشوند در جمعآوری زبالهها از خیابانها و جویهای روباز شهر حساسیت نشان بدهند. آنوقت این تنها سیل نیست که گسترهای وسیع از پهنهی شهر را در بر میگیرد، بلکه به همراه این سیل تودههایی از زباله نیز در فضای عمومی شهر به گردش درمیآیند تا ضمن طی فاصلهای سی کیلومتری، خود را به کشتزارها یا بیابانهای جنوب تهران برسانند.
در تهران رسم بر آن است که آبهای سطحی شهر را به جویهایی روباز هدایت کنند. اما فقط آبهای سطحی نیستند که در فضای این جوها جریان مییابند بلکه بخشهایی از فاضلابهای سمی و غیر بهداشتی کارگاههای شهر هم از همین راه دفع میگردند. اما مدیران تحمیلی جمهوری اسلامی مردم را به پذیرش این نوع از زندگی عادت دادهاند. متأسفانه بسیاری از شهروندان تهرانی چنان میپندارد که همهی شهرهای بزرگ و کوچک دنیا به همین شیوه اداره میشوند. انگار جویهای روباز، ابتکاری اساسی برای ادارهی شهرهای امروزی به حساب میآید. تازه جدای از فاضلابهایی که راهی این جوهای روباز میگردند، سیستم فاضلاب شهری تهران هم از اجرای وظیفهی ساختاری خود جا میماند. سپس کار تا آنجا بالا میگیرد که همین فاضلاب نیز از مجرای اصلی خود به خیابانهای اصلی شهر سرریز میکند. پیداست که چنین موضوعی فقط به زمان بارندگی و سیلگرفتگی شهر بستگی ندارد بلکه چهبسا در شرایط عادی نیز چنین موضوعی پیش میآید. در واقع ساختار کهنه و فرسودهی گذشته نمیتواند از عهدهی نیازهای امروزی شهر تهران برآید.
اما این فقط سیستم دفع فاضلاب شهر نیست که ناتوانی و فرسودگی خود در اجرای وظیفهای امروزی به فراموشی میسپارد. حتا بخشهای وسیعی از سامانههای خدماتی شهر نیز از فرسودگی و کهنگی خود رنج میبرند. تا آنجا که آب شرب تهران هم در همین لولههای کهنه و قدیمی است که به انواع و اقسام مواد غیر بهداشتی آلوده میگردد. موضوع به حدی بالا گرفته است که حتا مدیران سازمان آب نیز اقرار میکنند که بیش از سی در صد از آبهایی که به لولههای شهر پمپاز میشود، هدر میرود. لولههایی که همچنان پس نیم قرن دوام آوردهاند. ببینید، عزا چه عزایی است که حتا مردهشوی آن هم گریه میکند. تازه، قرار بود این لولهها پاسخگوی نیاز تهران پنج میلیون نفری باشند. اما از همان ظرفیتِ نخست آن، اکنون برای خدماترسانی به دوازده میلیون نفر بهره میگیرند. در واقع، بدون رویه به جعیت شهر میافزایند و از توان ضعیف، کهنه و قدیمی ساختار آن برای جمعیتی دو برابر و نیم گذشته سود میبرند.
جدای از این، همراه با بارندگی، در شبکهی مخابراتی، گازرسانی و برق شهر هم اختلال پیش میآید. سیلگرفتگی شهر و نفوذ بیرویهی باران به شبکههای یاد شده چنین آسیبی را تشدید میکند. چون تمامی شبکههای شهری از فرسودگی و کهنگی ساختاری خود رنج میبرند. حتا سیمها و علمکها همچنان در فضای عمومی شهر به امید خدا رها شدهاند، بدون آنکه از حضور آنها در گذرها و معابر جانمایی درست و دقیقی صورت پذیرد. دولت حتا هزینههایی را که از مردم برای آب، برق، تلفن و گاز میگیرد، در همین راه هزینه نمیکند. پولها از جایی دیگر سر برمیآورند و شهروندان تهرانی نیز در آسیبهای شهری خود بیپناه رها میشوند. کاستیهایی از این دست را به طبع باید به پای ناتوانی و بیانگیزگی مدیران خودمانی جمهوری اسلامی نوشت. چون آنان همگی هیچ انگیزهای برای خدمترسانی به مردم در خود سراغ ندارند. از بالادستیهای نظام چنان آموختهاند که فقط بلافند و تظاهر به دین دولتی را هدف بگذارند تا زمینههای کافی برای خورد و برد ایشان آماده گردد.
در عین حال، باید در نظر داشت که شهر تهران از نبود مدیریتی یکپارچه و همگون نیز در رنج به سر میبرد. تازه، مدیران گاز، آب، فاضلاب، تلفن، برق و شهرداری برای باجخواهی رسمی و به ظاهر قانونمندانه از بام تا شام به دعوایی خانگی با هم اشتغال دارند. چون عوارض و هزینههای خدماترسانی خود را برای اجرای بدون چون و چرای این دعوای خانگی پشتوانهای محکم گرفتهاند. به عبارتی روشن، برای همدیگر صورت حساب بالا میآورند. سپس از همین صورتهای ساختگی اما قانونی، علیه فشار بر همدیگر و درآمدزایی ناسالم برای خود سود میبرند. در واقع نمونههایی روشن از حکومتهای ملوکالطوایفی سابق در فضای اداری نهادهای دولتی تهران پا گرفته است که هزینههای مداوم آن را نیز شهروندان تهرانی میپردازند. شهروندانی که نه در ساختار حکومت و نه ساختار ادارهی شهر، هیچ جایگاهی برای ایشان در نظر نگرفتهاند. چنانکه اکنون نیز شورای شهر تهران و شهرداری آن را خیلی آشکار و علنی به گروههایی از بسیجیان نظام سپردهاند. مهدی چمران و علیرضا زاکانی هر دو از فرماندهان بسیج حکومت شمرده میشود که تیول شورای شهر را به نام اولی به ثبت رساندهاند، اما از کرسی ریاست شهرداری، دومی سهم میبرد. سایر اعضای شورای شهر تهران را نیز از بسیجیان برگزیدهاند. حتا اکثر کرسی شهرداران مناطق و نواحی شهر را هم به همان بسیجیان اندرونی خود میسپارند. گروههایی که تنها نمایندگانی برای بسیج شمرده میشوند بدون اینکه بخواهند یا بتوانند شهروندان تهرانی نمایندگی کنند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد