logo





داداشی در نقشی از پلیس جمهوری اسلامی

چهار شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۴ اوت ۲۰۲۱

س. حمیدی

پلیس جمهوری اسلامی سال‌های سال است که سفره‌اش را از بالادست‌یهای حکومت جدا کرده است. چون آن طور که باید و شاید به سهم خود از دزدی حکومت دست نمی‌یابد. درنتیجه در الگویی از کارگزاران جمهوری اسلامی "آتش به اختیار" عمل می‌کنند تا به سهم خود از سفره‌ی فساد این حکومت دست بیابد. هم‌چنان که از فروشندگی مواد مخدر و فروش موتورهای توقیفی مردم هم رویگردان نیست. بیدلیل نیست که جمهوری اسلامی هر روزی نوع جدیدی از پلیس را راهی جامعه م‌یکند. چون انوع قبلی آن همگی از حکومت بریده‌اند و در این راه، فقط به منافع شخصی خود می‌اندیشند. منافعی که چه‌بسا با منافع بالادستی‌های حکومت نیز در تضاد قرار می‌گیرند. اما پلیسی که زیر دست و پای حکومت بزرگ می‌شود، به طبع رفتار نامردمی و غیر انسانی آن را هم الگو قرار می‌دهد. چون ازل ایه‌های هزارتوی فساد جمهوری اسلامی، چیزی فساد نمی‌زاید.
پارک لاله به عنوان خوابگاهی تابستانی برای بیخانمان‌های تهرانی درآمده است. حکومت نیز بر چنین موضوعی گردن می‌گذارد. چون رها شدن این همه بی‌خانما‌ن‌های شهری در سطح معابر تهران، آسیب‌هایی را نیز با خود به همراه خواهد آورد. حتا بسیاری از سربازان شهرستانی نیز شبها را مرخصی می‌گیرند تا شب خود را آزادانه در همین پارک به سر آورند. از سویی نزدیکی پارک لاله به پادگان جمشیدآباد هم شرایطی را برمی‌انگیزند تا سربازان بیشتری شب خود را در همین پارک بیتوته کنند. در ضمن مدیران سربازخانه هم از چنین رویکردی چندان بدشان نمی‌آید. چون با همین حقه جیره‌ی شام سربازان را هم بالا می‌کشند.

خوابیدن در پارک را تا ساعت شش صبح آزاد کرده‌اند. پس از آن نگهبان‌ها می‌آیند و همه را از خواب بیدار می‌کنند. اما افرادی هم هستند که از شدت غصه و فلاکت هرگز خوابشان نمی‌برد. آنوقت پلیس جمهوری اسلامی از موقعیت این بی‌خانمان‌ها سود می‌برد تا شب‌ها ایشان را سرکیسه نماید.

جوانکی را پلیس از خواب بیدار می‌کند تا جیب‌هایش را بگردد. چون پلیس از قبل می‌داند که در این جیب‌های او چه خبر است. به مقصود خود هم دست می‌یابد، برای این‌که قدری تریاک از جیبش بیرون می‌کشد و آن را درجیب خودش فرو می‌برد. ولی جوانک ملتمسانه تو گوش پلیس زمزمه می‌کند: داداشی اونو ندیده بگیر، بدش من. اما پلیس ولکن ماجرا نیست و می‌گوید: بیا بریم. جوانک می‌پرسد: کجا؟ پلیس می‌گوید: بعداً می‌فهمی. دو تایی با هم راه می‌افتند. پلیس سپس جوانک را می‌کشاند کنار عابر بانک و می‌گوید: کارتتو فرو کن ببینم چقد موجودی داری. جوانک پاسخ می‌دهد: به خدا چیزی توش نیس، اینم کارت، بیا ببین.

پلیس ضمن بازجویی‌های سرپایی و خیابانیِ خود متوجه می‌شود که جوانک پیک موتوری است. موتورش را از او می‌گیرد و خودش را ول می‌کند. سپس به پیک موتوری یادآور می‌شود که او می‌تواند موتورش را از پارکینگ آزادگان پس بگیرد.

جوانک با خودش فکر می‌کند که اگر دنبال پس گرفتن موتورش راه بیفتد، پول می‌خواهد که او ندارد. تازه، هم پول پارکینگ می‌خواهد و هم پول جریمه‌هایی که نداده. چند روز بعد هم به پارکینگ آزادگان سر می‌زند اما از موتور خود هیچ اثری نمی‌یابد. پلیس جمهوری اسلامی نه فقط نصف لول تریاک او را بالا کشیده، بلکه در الگویی از خود حکومت موتورش را هم به نفع خودش مصادره کرده‌است.

در تهران موتور سیکلت‌ها را بدون سند هم به همدیگر می‌فروشند. بنا بر این پلیس در فروش یا اوراق کردن آن با هیچ مشکلی مواجه نخواهد شد. جدای از این، پلیس هرچه باشد خریدار یا مالخر و اوراقچی را بهتر ازمردم عادی می‌شناسد. تریاک را هم به اهلش خواهد فروخت. درآمدزایی بهتر از این نمی‌شود. چون او در الگویی از همه‌ی مدیران جمهوری اسلامی "آتش به اختیار" عمل می‌کند یا بنا به اجتهاد مجتهدان دولتی زمانه، اجتهاد شخصی خودش را در این راه به پیش می‌برد.

اعتیاد یا فروشندگی مواد مخدر را جرم می‌شمارند. اما از کارگزاران بالادستی حکومت هرگز کسی از خودش نمی‌پرسد که این همه معتاد و فروشنده از کجا آمده‌اند. در ضمن، جمهوری اسلامی اکنون حدود دویست و چهل هزار نفر را در زندان‌هایش به بند کشانده است که قریب یک سوم آنان را فروشندگان یا مصرف کنندگان مواد مخدر تشکیل می‌دهند. ولی دولت مثل همیشه به مبارزه‌ی با معلول‌ها روی می‌آورد. چون علت تمامی آسیب‌هایی از این دست، به خود حکومت و ناکارآمدی و بی‌کفایتی آن برم‌یگردد.

حدود پنجاه هزار نفر پیک موتوری در تهران به کار مسافرکشی و باربری اشتغال دارند. ولی پیک موتوری‌ها از هیچ ضابطه‌ای تمکین نمی‌کنند. میتوانند از هر چراغ قرمزی بگذرند، در جهت مخالف مسیرِ قانونی برانند و پیاده‌روها را نیز به مسیری ویژه برای خود بدل کنند. اما پیک موتوری‌ها مسافران خود را خیلی زود به مقصد می‌رسانند و در جابه‌جایی سریع کالا و بار هم حرف نخست را میزنند. هرچند گروههایی از افراد پیک موتوری در شبکه‌های اینترنتی متشکل شده‌اند، اما هستند اشخاصی که مشتریان خود را به شکل سنتی پیدا می‌کنند.

ناگفته نماند موتورهایی که از سوی پلیس راهور توقیف می‌گردند، همگی به پارکینگ آزادگان انتقال می‌یابند. آنوقت مالکان نیز می‌توانند جریمه‌ی موتور و پول پارکینگ آن را بپردازند تا موتورشان از توقیف دربیاورند. اما عوامل دولتی از پلیس گرفته تا نگهبان پارکینگ، قطعات بسیاری از این موتورهای توقیفی را به سرقت می‌برند و فقط اسکلتی از آن را برای مالکش بر جای می‌گذارند. سرآخر هم طبق قانون، موتورهای توقیفی به "ستاد اجرایی فرمان امام خمینی ره" واگذار می‌گردد. آن‌وقت ستاد اجرایی فرمان امام نیز پلاک این موتورها را عوض می‌کند و سپس به مزایده می‌گذارد تا پولش را خیلی خودمانی بالا بکشند. با همین رویکرد است که پلیس جمهوری اسلامی هم در نمونه‌ای از رفتارهای حکومت عمل می‌کند تا ضمن برگزاری مزایده‌ای پنهانی، پول موتور مردم را بالا بکشد. موادفروشی پلیس جمهوری اسلامی هم به حتم از چنین نگاهی سود می‌برد.

قریب نیمی از افراد پیک موتوری، از شهرهای حاشیه‌ای تهران برای کار به این‌جا می‌آیند. آنان برای صرفه‌جویی در هزینه‌های خود شب‌ها را نیز در پارک‌های عمومی شهر به سر می‌آورند. اما زمستان‌ها این موضوع تغییر می‌کند. چون همگی مجبور می‌شوند که در خوابگاه‌های عمومی بخوابند یا برای فصل سرما هم که شده، از کارشان صرف نظر نمایند. چون هزینه‌ی این خوابگاه‌ها نیمی از درآمد روزانه‌ی ایشان را می‌بلعد. از سویی، مواد فروشی نیز بین افرادی از پیک موتوری رواج دارد. بدون تردید، آنان به دلیل کار و حرفه‌ی خود به راحتی به موادمخدر دست می‌یابند و به راحتی نیز می‌توانند آن را در هر گوشه‌ای از شهر که بگویی و بخواهی به فروش برسانند.

سرنوشت افراد پیک موتوری در تهران با نمونه‌هایی روشن از حاشیه‌نشینی پیوند می‌خورد. بسیاری از آسیب‌های حاشیه‌نشینی شهر تهران را می‌توان در زندگی و گذران افراد پیک موتوری مشاهده کرد. دولت تا قبل آبان ماه سال هشتاد و هشت تلاش میکرد تا به عوامی‌گری ایشان دامن بزند و آنان را با نمونه‌هایی از یارانه‌های دولتی و انواع و اقسام وام‌های بانکی بفریبد. اما چنین سیاستی اکنون جواب نمی‌دهد. در عین حال دولت ابراهیم رئیسی از نو می‌کوشد تا همان سیاست‌های دولت خس و خاشاک محمود احمد‌ی‌نژاد را در این راه به کار بگیرد. ولی حاشیه‌نشینان تهران نیز همانند گروه‌های اجتماعی دیگر، سال‌های سال است از حکومت برید‌هاند. چنانکه دامنه‌ی اعتراضات بین حاشیه‌نشینان هر روز شتاب بیشتری می‌گیرد. حاشیه‌نشینان نه فقط وضع موجود را برنمی‌تابند بلکه دست حکومت هم به روشنی برای ایشان رو شده است. در عین حال، طی چند سال اخیر گروه‌های پرشماری از طبقات متوسط شهری نیز در سامانه‌ی بیسامان همین حاشیه‌نشینان تحلیل رفته‌اند.

پلیس جمهوری اسلامی سال‌های سال است که سفره‌اش را از بالادست‌یهای حکومت جدا کرده است. چون آن طور که باید و شاید به سهم خود از دزدی حکومت دست نمی‌یابد. درنتیجه در الگویی از کارگزاران جمهوری اسلامی "آتش به اختیار" عمل می‌کنند تا به سهم خود از سفره‌ی فساد این حکومت دست بیابد. هم‌چنان که از فروشندگی مواد مخدر و فروش موتورهای توقیفی مردم هم رویگردان نیست. بیدلیل نیست که جمهوری اسلامی هر روزی نوع جدیدی از پلیس را راهی جامعه م‌یکند. چون انوع قبلی آن همگی از حکومت بریده‌اند و در این راه، فقط به منافع شخصی خود می‌اندیشند. منافعی که چه‌بسا با منافع بالادستی‌های حکومت نیز در تضاد قرار می‌گیرند. اما پلیسی که زیر دست و پای حکومت بزرگ می‌شود، به طبع رفتار نامردمی و غیر انسانی آن را هم الگو قرار می‌دهد. چون ازل ایه‌های هزارتوی فساد جمهوری اسلامی، چیزی فساد نمی‌زاید.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد