|
هموطنان با غیرت، مردمان ملتهای قهرمان ایران، تا دیر نشده از این جنایتکاران بی عاطفه و بی شرم فاصله بگیرید. من هر روزی که یک خبر ناگوار از ایران به دستم می رسد و یا در روزنامه ها می خوانم، تنفرم نسبت به اینها و اسلامشان چندین برابر می شود. پریروز یک شنبه 16 اوت 2009 فیلم های "جنایت مقدس" به کار گردانی رضا علامه زاده را با دقت ملاحظه کردم. فیلم کوتاه مصاحبه با یک زن با شهامت و قهرمان کرد به نام مستعار خانم نینا اقدم (آذر آل کنعان نام اصلی) که نجابت و انسانیت از سر و صورتش می بارید را دیدم. هنگامی که او در پاسخ به پرسش آقای علامه زاده بی شرمی و بی عاطفگی یک موجود وحشی مسلمان را که این خانم نجیب در چنگال کثیف او اسیر بوده، شرح می داد، من به هیچ چیزی دیگر، جز انتقام از این بی مروتها، فکر نمی کردم. اگر چه من از انتقام بدم می آید و مخالف صد در صد اعدام هستم، اما واقعا نمی توانم چهره کریه این جانوران را زنده ببینم و نگاه کنم. خانم اقدم با چهره افسرده شرح می داد که چگونه در سنین 18 سالگی با یک بچه دو ماهه اورا با چشم بسته به باز جوئی می بردند و چگونه از او پرسجو می کردند، با شنیدن آنها، موهای بدن آدم سیخ می شد. او هنگامی که شرح می دهد که "بازجو" صندلی اش را روبروی من می گذاشت و به آن اندازه به من نزدیک می شد که درحال صحبت کردن ترشح آب دهان و تنفس کثیفش را روی صورت خود حس می کردم و من چندشم می گرفت. او هرچه به من نزدیک تر می شد و تا جائی که رانهایش به رانهای من می خوردند، من خودم را بیشتر جمع و جور می کردم و یک بار هم گفتم چرا داری اینقدر به من نزدیک می شوی؟ من که از همان جا، صدای شمارا خوب می شنوم. او گفت: وقتی آزاد بودی خیلی با غرور راه می رفتی و گردنت را بلند می گرفتی، اکنون من کاری بتو خواهم کرد که سرت برای همیشه پائین باشد! نینا می گوید بعد از باصطلاح بازجوئی مرا به سالن آورد و دستهایم را به شوفاژ کریدور بست و مشغول باز کردن دکمه بلوز و شلوارم شد که به من تجاوز کند، من فقط پاهایم آزاد بودند که ازخود دفاع کنم. اما آن هم بی فایده بود، زیرا غولی روی من دست و چشم بسته، پریده بود. نینا وقتی این صحنه را با آه توضیح می داد، به درستی احساس تنفر نسبت به هر مردی را در چشمان او در فیلم می شد، خواند. گویا یکی از هدفهای این جنایتکاران بی شرف، همین است که انسانها را به روزی بکشانند که از هم نفرت داشته باشند و بویژه زنان با احساس لطیف که دیگر نخواهند با مردی زندگی کنند. من به عنوان مشاور خانواده و تجربیات روز مره به این جنایتکاران بی عاطفه می گویم که کور خوانده اند. هر چیزی اگر چه سخت است، اما درانسان صاحب نظر و اعتقاد به آزادی بشریت قابل ترمیم. نینا اقدمها و رؤیا طلوعی ها و امثال دانسته در این راه گام بر داشته اند و خوب هم می دانستند اگر روزی به چنگ این حیوانها گرفتار آیند، باید حساب این جنایتها را در حق خود بکنند. کسی که در این راه گام بر می دارد، دیگر به دنبال زندگی شاد و خوش فقط برای خودش نیست بلکه این مبارزان و قهرمانان به آینده دور اما آزاد و شاد برای نبیره های خود می نگرند. بدون شک اینها بمرور زمان بر هر مشکل روانی دیگر غلبه خواهند کرد و اطمینان دارم این زنان بزرگ، این نامداران شریف و محترم هر مردی را با آن جانوران بی شرم و نامرد به ظاهر مسلمان همتا نمی دانند. نام این بزرگواران، زن و مرد، در صفحات زرین تاریخ جنبش خلقهای ایران به نیکی ثبت خواهد شد. من با دیدن این فیلم و مصاحبه این زن قهرمان، چون در این مکان دور افتاده، چیزی از دستم بر نمی آمد، فقط آه کشیدم و بر تنفرم نسبت به این جانیان و دیوانه های بی مروت چندین برابر شد. باز هم هنگامی که سر نوشت جوان هیجده ساله ای را که بجرم شرکت درتظاهرات صلح آمیز علیه تقلب درانتخابات اسلامی دستگیر شده بود و در زندان کهریزک چندین غول احمق به او تجاوز جنسی کرده و مقعد و روده او را پاره و عفونی نموده بودند، از پدر پیرش که برای یک روزنامه نگار تعریف کرده و من در سایت یاران پردیور و سایت بابک خواندم، مرا بیاد اسقف اعظم کانتربیری انگلستان در قرن چهاردهم میلادی انداخت که درجلسه ای دولتی که درآن تقاضا و درخواست شاه ایران از پادشاه انگلستان مبنی بر کمک نظامی برای جلو گیری از حمله مغول مطرح شده، گفته بود: "بگذارید این سگها همدیگر را پاره پاره کنند که ما بتوانیم بر ویرانی های سرزمین آنها کلیساهای کاتولیک را برپا کنیم" (نقل به معنی). او بدین ترتیب، پاسخ رد به نمایندگان ایران داده بود. زیرا این آقای اسقف نیز از برخورد غیر انسانی و بی عاطفگی و بی شرمی مسلمانان با اسیران غیر مسلمان متنفر بود و هم از وحشی گری مغول شنیده بود و می خواست که دوطرف نابود گردند. چه بسا اگر امروز، این آقا زنده می بود، بدون شک بر جنگهای صلیبی، برای نابودی جمهوری اسلامی ایران، صحه می گذاشت.
امروز صبح که وارد دفتر کارم شدم و روزنامه های اینترنتی را خواندم بخش دیگری از افشاء گریهای رؤیا طلوعی را درسایت یارسان ملاحظه کردم. من به شخص رؤیا طلوعی کرد اهل سنندج را تقریبا خوب می شناسم. او یک زن با عاطفه و محترم و فعال اجتماعی و حقوق انسانی است. تنها گناه رؤیا طلوعی در ایران، آن بود که در تظاهرات صلح آمیز برای درخواستهای منطقی کسب حقوق زنان که خود نیز یک زن دارای شوهر و فرزند است و این خواست حق مسلم اوست، شرکت می کرد. اما رژیم قرون وسطائی نمی تواند وجود زنانی مانند آذر آل کنعان، رؤیا طلوعی ونظیرآنان را تحمل کند. پس رژیم بهر بهانه و وسیله ای می خواست و می خواهد از هر کدام را که به چنگ می آورد، اعتراف بگیرد. اکنون نوبت به رؤیا رسیده بود و باید اورا متهم کنند که رهبری همه ی تظاهرات در آن شهر قهرمان پرور را او بر عهده داشته است. بویژه تظاهرات علیه قتل شوانه، جوان کرد را او سازماندهی کرده است! رؤیا طلوعی نخست بدرستی انکار می کرد و می گفت که او فقط در تظاهرات صلح آمیز شرکت کرده است. اما این چیزها بگوش این مأموران مغز پوک فرو نمی رفت و بهر بهانه ای اورا دستگیر و زندانی کردند و با تهدید فرزندانت جلو چشمانت را می سوزانیم، به او تجاوز کردند و از او اعتراف ساختگی و عمل ناکرده، گرفتند. رؤیا طلوعی آن زن آزادی خواهی است که همراه آن روزنامه نگار ارمنی الاصل ترکیه ای، هرانت دینک، (Hrant Dink) که توسط افراطیون مسلمان ترکیه ترور شد، برنده جایزه صلح در لاهه، هلند بودند. من با درخواست رؤیا و دعوت شهردار لاهه افتخار شرکت درآن مراسم اعطای جایزه به این دو مبارز صلح جو را داشتم و رؤیا را همانگونه که اشاره شد، نه فقط با خواندن سر گذشت تلخ او بلکه با مصاحبت با او آشنا شدم و مستقیم شنیدم که چگونه با او غیرانسانی و به شیوه ای وحشیانه رفتار کرده اند و چه اتفاقات نا گواری برایش بوجود آورده بودند. اگر چه امکان دارد نظر سیاسی من با رؤیا طلوعی فرق داشته باشد، اما ما یک هدف را دنبال می کنیم و آن پیاده کردن آزادی و دمکراسی در جامعه چند ملیتی ایران است. رؤیا طلوعی و آذر آل کنعان و نظیر آنان برای من، از زنان با شهامت و قهرمان خلق کرد هستند. اکنون که بخش دیگری از جنایت جمهوری اسلامی ایران در حق زنان کرد علنا درج می شود، ما و جنبش بر حق خلقهای ایران بیشتر خودرا مدیون زنان و مردان با شهامتی می دانیم که در افشاء گری مستند و غیر قابل انکار همه چیزرا رو می کنند وماهیت کثیف این رژیم به اصطلاح اسلامی را هرثانیه بیشتر برای اذهان عموی جهان روشن می نمایند و این خود به سر نگونی این رژیم یاری می رساند. همه زنان مبارز ایران و بویژه زنان غیور کرد خودرا در رنج و مصائب وارده به آذرها و رؤیاه سهیم می دانند و در ادامه مبارزه علیه جهل و نادانی پشت آنها را خالی نخواهند گذاشت. بنده و با اطمینان دیگر مردان ایران زمین و بویژه مردان کرد شرم داریم که همجنس و هم وطن این دیوانه های زنجیری به ظاهر مسلمان هستیم. ما خود را بجای این حیوانات ذکور در برابر آذرها و رؤیاها، زبون و شرمسار می بینیم. بدون شک اگر ما روزی پیروز شویم، هیچ کدام از این جانوران بسیجی و پاسدار را نخواهیم کشت، بلکه خواهیم کوشید آنها را زنده نگهداریم تا همانند هیزم تر، نه شمع، به آهسگی بسوزند و با دود خود چشمهای خودشان را کور کنند. چه بسا بعضی از آنها از جلد حیوان بیرون آیند و تعلیم و تربیت انسانی در آنها تأثیر مثبت بگذارد و این برای فرزندان بی گناه آنها سود مند خواهد بود. همانطور که دکتر فاطمه صادقی دختر جنایتکار ترین مرد تاریخ، صادق خلخالی، صدهشتاد درجه با پدر جانی خود فرق دارد، برخی از اینها هم بدون وعده های بهشت و ترس از آتش دوزخ، به راه انسانی هدایت شوند. هموطنان عزیز، گفتن این جملات آسان است، اما عمل به آن واقعا سخت است. بهر حال من به عنوان یک شهروند کرد ایرانی در برابر بزرگواری و شهامت آذر ها و رؤیاها و مهدی ها و امثال که تحمل آن همه شکنجه روحی و تحقیر را کرده اند و برای خدمت به آزادی و دمکراسی بسیاری از اعمال وحشیانه و غیر انسانی را اجبارا پذیرفته اند و همچنین در برابر خاک نداها و ترانه ها و کیانوش آساها که جان خود را در این راه از دست داده اند، سر تعظیم فرود می آورم. همین حالا که می خواستم این مطلب کوتاه را برای روزنامه ها بفرستم، بیانات تأیید آمیز کارگردان معروف سینما آقای مخملباف را، مبنی بر تجاوز در زندانهای جمهوری اسلامی ایران، خواندم. که گویا چندین نفر از زندانیان سابق می خواهند با ایشان در این خصوص مصاحبه کنند. بی تردید با این مصاحبه ها و افشاگریهای هرچه بیشتر و روکردن اسناد، در مورد جنایات رژیم اسلامی، به سرنگونی آن سرعت بخشیده می شود. من می خواهم قبل از ترک این جهان آن روز پیروزی خلقهای ایران را ببینم. هایدلبرگ 18 آگوست 2009 دکتر گلمراد مرادی Dr.GolmoradMoradi@t-online.de نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|