هرچه باقی مانده اینجا ، میدهد بوی ترا
ابر، حتّی برف و باران ، میدهد بوی ترا
میروم بر جاده های بی غروب و بی سحر
میبرم با خود نگاه و چشم و ابروی ترا
جستجو کردم میان کوچه های تنگِ دل،
گم شدم شاید بیابم عاقبت کوی ترا
در خیالَم بود تا روزی به هنگام گُذَر
بلکه در دام آورم آن چشم ِ آهوی ترا
در هوایِ دیدنت آزرده ام چشمان خود
خوش به حال آنکه می بیند کنون روی ترا
روز را چندان نمی دارم گرامی چونکه شب
میرسد از راه و دارد رنگِ گیسوی ترا
واژه ی سخت شکستن را تلّفظ میکنم
بشکنم شاید مگر نیرنگیِ جادوی ترا.
*************
دوم مارس کُرنایی 2021
