logo





شیارِ چروکِ یک حسرت

دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۸ فوريه ۲۰۲۱

رسول کمال

new/rasoul-kamal1.jpg
سری تکان داده
کلاه از سر بر گرفت
به رسمِ روزگارانی دور با لبخندی
اما
تلخ
از کنارم گذشت
سخن ها
در نگاه وُ سکوتش
شیارِ چروکی از حسرت
بر طاقِ پیشانی
شاید
از رواقِ سیاهِ سایه ها
یا
صفوفِ بی شمارِ تابوت ها
یا شاید
دهانِ کف آلودِ مرگ پرستان
هرچه بود
خنده اش تلخ
و
نگاهش قوسی از وحشت
روزگاری
می گفت:
قلبت را قایقی کن
تا شطِ آرزوها را
میانِ دو ابرویِ ماه وُ آفتاب
به زلالیِ عشق
آوازی کنی
صبح را به شب
و
شب را
تا خمیازه ی خورشید
پارو بزن
با او
کُرنشِ خدائی نبود
و
انسان وُ عشق
زمزمه ی آوازش
سری تکان داد وُ کلاه بر گرفت
به رسمِ روزگارانی دور
نه لبخندی
که قطره اشکی
بر گونه هایش جاری

02/02/2021

رسول کمال
این شعر را از این جا بشنوید

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد