logo





بی حوصلگی وپریشانی

چهار شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۲ اوت ۲۰۰۹

راشل زرگریان

rashel.jpg
بی حوصلگی یکی ازاحساسات اونیورسالی (جهانی) است که اکثراوقات مانند کرم زالو به انسان می چسبد ودست بردار نیست. تعریف مخصوصی برای این احساس بد ومنفی یافت نمیشود. عصبانیت, رنجش, مزاحمت, خشم, کینه. نفرت وبی حوصلگی همگی عوارضی هستند که درانسانها وجود دارند. اما یک نقطه مشترک بین این احساست منفی هست وآنهم احساس عصبانیت است. درواقع این عوامل منفی ازخانواده عصبانیت سرچشمه می گیرند. بی حوصلگی به دودوسته تقسیم میشود. اولی احساس مفعول بودن به این منظور که شخص تمایل دارد کارهایش را دیگران انجام دهند. منبع این عارضه سستی بدن, کمبود انرزی وشاید هم تنبلی است. باید متذکرشد که کمبود انرزی با تنبلی متفاوت است. درحالت تنبلی به احتمال زیاد شخص به اندازه کافی دارای انرزی است اما مایل نیست ازآن استفاده کند که این حالت کاهلی ازروی عمد نامیده میشود که ازنظر مذهب نیزخطا خوانده میشود. دراینروزها میتوان گفت کمترکسی است که به مذهب توجه کند. درحقیقت تنبلی ازنظر علمی نیز خطا نامیده شده است. تنبلی باعث بیزاری, عصبانیت, مالیخولیائی وسپس بی حوصلگی شدید میشود. بی حوصلگی زنگ رومانتیک واگزوتیک درقرن بیست ویکم می باشد. این حالت ازقرن نوزدهم درانسانها پیشرفت کرده وتا این زمان که ما درآن زندگی میکنیم بیشترشده وبه احتمال زیاد بدتر هم میشود. زیرا که هرچقدر تمدن وتکنولوزی درزندگی پیشرفت کند انسانها بطور دائم مجبورهستند یاد بگیرند ومتمرکزباشند واین حالت میتواند بسیار خسته کننده وبدنبال آن بیزار کننده وتبدیل به بی حوصلگی میشود. بی حوصلگی که بدنبال تنبلی وسستی می آید بیشتر باعث رنجش میشود که درعصرکنونی ما عصبانیت نامیده میشود. دو عامل اصلی میتوانند باعث این احساس شوند. یکی ازآنها احساس ناراضی بودن به این معنی که عوامل خارجی رضایت شخص را برآورده نکردند. دیگری احساس پوچی وتوخالی کردن. احساس اینکه شخص به اندازه کافی به خود وفادارنبوده وآنچنان که لازم وضروری است به خود بها نداده وبدون اینکه حتی مطلع باشد گاهی اوقات باعث رنجش خود شده که باعث میشود بطوردائم شخص ازتو خود خوری کند.

انسان درمقابل احساساتی مانند بیهودگی وپوچی (وقت تلف کردن) میتواند ازهرطریقی که مناسب افکاراو وسازنده با درجه پتانسیل اوباشد برای خود سرگرمیهائی تهیه کند. البته احساس بیهودگی درهرانسانی فرق میکند زیرا که مکانیزم (ترکیب عوامل مکانیکی) بدن متفاوت است. چنانچه سطح بی حوصلگی خیلی بالا برود این احساس به دلتنگی وپریشانی مبدل میشود که باعث رنجش بیش ازحد شخص میشود. ناگفته نماند این حالت نیز مطابق با مکانیزم بدن درهرشخصی قرق میکند. تازمانیکه بی حوصلگی تبدیل به دلتنگی وپریشانی نشود میتواند انسان را وادار به انجام کار مفیدی کند که حتی باعث افتخاراوشود. درترس وافسردگی مکانیزمها ضد هم هستند. ترس فقط زنگ خطرهست درمقابل با زیست. اما احساس پریشانی احساسی است بسیار شبیه به افسردگی شدید. خود زندگی معمولا به ما احساس خوبی نمیدهد الا اینکه خود ما لحظه های خوب را بیافرینیم. اما بمحض اینکه به معیارهای شخصی شک وتردید راه دهیم یعنی تئوری نگرانی را دروجود خود می پرورانیم که میتواند تهدید آمیزباشد. اینروزها میشه گفت که نگرانی بین اشخاص مد شده که بدنبال آن ترس بوجود می آید. اما ترس مارا درزندگی تهدید نمیکند بلکه باعث میشود که زندگی معنی اش را ازدست بدهد وزندگی انسان شبیه به مورچه میشود که غیرازکاروکار وبازهم کار هیچ چیزدیگری معنی نمیدهد. اینجاست که انسان یک راه دارد که به فکر لحظه های خوبی بیافتد که بین آنهمه کارداشته است وهمچنین به فکراینکه لحظه های قشنگ برای هرشخصی بنوعی پس انداز شده است که بطورتعجب انگیز هنگامی ظاهرمیشوند که اصلا انتظار آنرا نداشتیم.

هنگامیکه شخص مجبوراست که بطوردائم تلاش کند دیگرنباید وقتی برای احساس نگران بودن درخود بپروراند. زیراکه درزندگی به اندازه کافی وقت نیست. هرروزفرداست وهرفردا بازهم فردا وآخرهفته وآخرماه وخیلی فوری آخرسال است. درحقیقت هرلحظه سال جدید است. به این منظورکه زندگی با یک اشاره تمام میشود. پس نگرانی معنی خود را ازدست میدهد. بی حوصلگی یعنی ناآرامی اما پریشانی یعنی تسلیم شدن. برای دورکردن این احساس منفی باید افکارخود را آزاد کرد. دومین قدم این است که حزیان را ازافکارخارج کرد. چنانچه انسان قادر وعلاقمند به مطالعه باشد درحقیقت قدرت بی نهایتی درمبارزه با بی حوصلگی دارد. مثلا هنگام خواندن یک داستان کوتاه ویا یک کتاب مورد علاقه مطابق موضوع ومتن نوشته, خود را وفق میدهد واحساس خودرا بطور قابل ملاحظه ای برای دقایقی وشاید ساعتها ئی بخوبی می گراید. روش دیگر پناه بردن به دامن طبیعت زیبا که هرقدم آن دنیا ورویائی است ویا تماس با شخص مورد علاقه. همه اینها درطول زندگی خاطراتی خواهند شد که باید آنها را حفظ کرد. درواقع همه زندگی دفترچه ای ازخاطرات خوب ویابرعکس آنست که مثبتها را باید حفط کرد وبدها را فراموش. درهرحالت زندگی می گذرد اما چگونه وبا چه کیفیتی سبری میشود اهمیت بسزائی دارد. چنانچه بد هم بگذر د به هرحال می گذرد.

1.02.2008

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد