logo





رامش خواننده پاپ ایرانی درگذشت

حکایت ترانه‌ٔ «تو بارونی، تو آفتابی» رامش

دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۳۰ نوامبر ۲۰۲۰



بی‌بی‌سی: آذر محبی تهرانی که با نام هنری "رامش" شهرت داشت در ۷۴ سالگی درگذشت. او پس از انقلاب، ایران را ترک کرد و در خارج از ایران فعالیت زیادی نداشت و در این مدت فقط یک آلبوم مستقل منتشر کرده است.

آذر محبی در ۲۲ آبان ۱۳۲۵ در تهران متولد شد.

اولین ترانه خود را با عنوان "پرستو جان" در ۱۲ فروردین سال ۱۳۴۴ در برنامه گل‌ها (یک شاخه گل) رادیو ایران اجرا کرد.

این ترانه که از سروده‌های لعبت والا بود، با صدای رامش با استقبال رو به رو شد.

رامش همچنین در طول دوران فعالیتهای هنری خود، ترانه‌های دوصدایی با عارف، منوچهر سخایی، ضیا آتابای ، فریدون فرخ‌زاد و ویگن اجرا کرده و برای فیلم های زیادی ترانه خوانده است.

از آخرین کارهای رامش، آلبوم دو صدایی با داریوش و فرامرز اصلانی با عنوان "معشوق همینجاست" که اشعار مولوی است با آهنگسازی فرزین فرهادی به بازار عرضه شد.



ترانه "غربت" هم از آخرین کارهای او بود که خارج از ایران ساخته و در چند کنسرت از جمله در کاباره تهران لس آنجلس اجرا کرد.

او در سال های پیش از انقلاب در ایران بیش از ۶۰۰ ترانه خوانده است و با آهنگسازان مطرحی چون عماد رام، عطاالله خرم، بابک افشار، پرویز مقصدی، ناصر چشم آذر، فرید زلاند و آرمیک و ده‌ها آهنگساز دیگر ایرانی همکاری داشت.

رامش در برنامه‌های مختلف تلویزیونی قبل از انقلاب مانند چشمک، رنگارنگ، ميخک نقره‌ای (شوی فریدون فرخزاد) و ... نیز اجراهای بسیاری داشت.

رودخونه‌ها نام تک‌آهنگی از رامش، است که ترانه آن توسط محمدعلی بهمنی سروده شد و صادق نوجوکی آهنگسازی و با تنظیم ناصر چشم‌آذر منتشر شد.

محمدعلی بهمنی این ترانه را بر اساس داستان ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی سروده است.



آخرین مصاحبه؟

در سال ۲۰۱۵ رامش در گفتگویی با مجله "جوانان لس آنجلس" به مطالب مختلفی از جمله سفرش به بریتانیا بعد از انقلاب و ازدواج در آنجا، و هچنین علت ادامه ندادن کار خوانندگی پرداخت.

به نظر می رسد این آخرین مصاحبه رامش با یک رسانه بوده باشد.

در این گفتگو، رامش اشاره می کند که خوانندگی را در واقع از چهار سالگی با خواندن ترانه های پوران شروع کرد بود: "البته من می خواستم جراح بشوم و درسم هم خیلی خوب بود. ولی بعد از گرفتن دیپلم کار خوانندگی (حرفه‌ای) را شروع کردم".

او گفت که در ایران ۱۰ سال به کار خوانندگی مشغول بوده و در ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ از ایران خارج شد و به لندن رفت. او گفت که فکر می‌کرده بعد از یک ماه به ایران باز خواهد گشت. "بلیت بازگشتم به ایران را هنوز نگهداشته‌ام." او سپس به آمریکا مهاجرت کرد.

رامش در این مصاحبه گفت که نخواندن برای او "اعتراضی بود به صدای قدغن زنان در ایران". او می گوید وقتی که زنان بتوانند دوباره در ایران آزادانه آواز بخوانند "من هم سرود آزادی سرخواهم داد حتی اگر ۸۰ سالم شده باشد."

او سال ها پیش در آخرین کنسرت خود در خارج از ایران به همراه داریوش اقبالی، ترانه هایی با اشعار مولانا و همچنین ترانه‌ای با موضوع سنگسار اجرا کرد.

او درپاسخ این پرسش که "آیا تابحال ازدواج کرده‌ای؟" می گوید "بله یک بار در لندن." و در جای دیگری از مصاحبه می‌گوید که همسرش یک "غیرایرانی"‌ بود ولی توضیح بیشتری نمی‌دهد.

او گفت که در اوقات فراغتش به موسیقی گوش می‌دهد و سریال‌های ایرانی را تماشا می‌کند.

********


حکایت ترانه‌ٔ «تو بارونی، تو آفتابی» رامش


ترانۀ «تو بارونی، تو آفتابی» اولین کار مشترک «اسفندیار منفردزاده و مینا اسدی» است که در سال ۱۳۵۱ با صدای «رامش» اجرا شد و در شکل صفحه، توسط کمپانی «آهنگ روز» به بازار آمد. «مینا اسدی»، در بارۀ این ترانه نوشته است:

« . . . این ترانه فقط یک‌بار با صدای «رامش» در برنامه‌ی «ما و شما» صبح جمعه رادیو پخش شد و اجازه‌ نیافت که در برنامه‌ی «چشمک» عصر همان‌روز از تلویزیون پخش شود.

من این شعر را بدون آن‌که چیز زیادی از «چریک‌های فدایی خلق» بدانم برای «عباس مفتاحی» و «اسدالله مفتاحی» سرودم، دو برادری که رژیم شاه در آن‌زمان برای سرشان صد‌هزار تومان جایزه تعیین کرده بود. آنان ساروی [اهل ساری] و همشهری من بودند و همبازی و همکلاس برادرانم و همین برای من انگیزه‌ای شد تا این شعر را بنویسم. . . »

تو بارونی، تو بارونی ـ ببار که باغم بکُنی
تو آفتابی، تو آفتابی ـ بتاب که داغم بکُنی

تو می‌تونی با یک نگاه، دلها رو بی‌تاب بکُنی
هزار هزار ستاره رو از خجالت آب بکُنی
کویر خشک و تشنه رو سیراب سیراب بکُنی

روز و شب زنجیری‌ها آفتاب و مهتاب نداره
چشمۀ چشما به‌خدا خشکیده و آب نداره
دلی که منتظر باشه خواب نداره، خواب نداره

تو می‌تونی کلید باشی قفل درها رو وا کُنی
پاهای پینه‌بسته رو از زنجیرها جدا کُنی
تو می‌تونی برکه‌ها رو دریا کُنی، دریا کُنی

تو می‌تونی اگه بخوای قیامتی برپا کُنی
کبوترای خسته رو از قفسا رها کُنی
تو می‌تونی دیو شب‌و رسوا کُنی رسوا کُنی

تو بارونی، تو بارونی ـ ببار که باغم بکُنی
تو آفتابی، تو آفتابی ـ بتاب که داغم بکُنی

( این نوشته در ترانه‌ و خاطره‌ها،حکایت سروده‌ها با برچسب اسفندیار منفردزاده،رامش،مینا اسدی در ۱۳۸۹/۱۱/۲۷ توسط منتشر شده است. )

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد