logo





به کنگره ۱۴ راه کارگر

دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰ اوت ۲۰۰۹

محمد اعظمی

aazami.jpg
رفقای گرامی
از طریق دو اعلامیه "کمیته مرکزی" و "هیئت اجرائی" سازمان کارگران انقلابی ایران - راه کارگر، از انشعاب مطلع شدم. از این اتفاق عمیقا متاسفم. به خصوص اینکه تفاوت هایتان برای ما چندان روشن نبوده و نیست. هر چند دو طرف، به طور کلی صحبت از اختلاف تشکیلاتی کرده اید، اما به لحاظ سیاسی و نظری روشن نیست تفاوتها در چیست. آیا به دو مشی سیاسی کاملا متفاوت و متضاد رسیده اید و به تحول در جامعه متفاوت می نگرید؟ ظاهرا هر دو بخش این جدائی، اعلام کرده اید که برنامه و اساسنامه راه کارگر را می پذیرید. پس مشکل چیست. امروز با اختلافی بیش از اینها و در تمامی حوزه ها، انشعاب توجیه پذبر نیست، چگونه است که شما با اختلاف در حوزه تشکیلاتی، از هم گسسته اید. ما چپ ها و به ویژه اکثر تصمیم گیرندگان سازمان "راه کارگر" کمتر به فکر بزرگ شدن هستیم. می دانیم قدرت و نیرو برای یک جریان سیاسی که تغییر در اوضاع جامعه را فرا روی خود می نهد، بسیار مهم است، اما گویا راه کارگر نیرومند شدن را برنمی تابد. شاید فکر کرده اید شمارتان زیاد است که به فکر کوچک کردن خود افتاده اید. تاسف اینجاست که در همان زمینه که هر دو طرف انگشت روی آن گذاشته اید، اختلاف برجسته ای با یکدیگر ندارید و یا اگر دارید تا کنون بازتاب نداده اید. تنها تفاوتی که پس از انشعاب بروز داده اید، چگونگی انتشار اسناد سیاسی پیشنهادی کنگره ۱۴ (کمیته مرکزی) راه کارگر است، که سندی به نام اقلیت هم منتشر کرده است. البته از انصاف بدور است، اگر نگویم که این اقدام تقریبا در طول حیات سازمان راه کارگر بی سابقه بوده است. فراتر از این تفاوت، اختلاف دیگری اعلام نشده است. این حد تفاوت هم، برای انشعاب کافی نیست.
اما امروز این اقدام مثبت شما، در شکستن آن فضای بسته گذشته، مرا بر آن داشت که به کنگره تان این نامه را بنویسم و امیدوار باشم که با وجود اختلاف نظری مان، آن را منتشر و در دسترس اعضای کنگره خود قرار دهید. هدفم از این نامه پرداختن به موضوعی است که بهانه انشعاب شده است یعنی نگاه به مناسبات تشکیلاتی. در این زمینه نکته ای دارم که با شما در میان می گذارم، اما پیش از آن، پیرامون سند سیاسی پیشنهادی، با عنوان "اوضاع سیاسی و وظایف ما" سخنی به کوتاهی می گویم:
گزارش سیاسی اکثریت "کمیسیون.." کلیشه ای، اراده گرایانه، متناقض و با روح زمانه بیگانه است. باور کنید که در این اوضاع و احوال کمتر کسی حوصله خواندن آن را به خود می دهد. حرف های تکراری و ذهنی آن، خواننده را آزار می دهد. این مطلب سطح مبارزه واقعی مردم ایران یعنی شرکت کنندگان در انتخابات را، که از خیانت به رایشان برافروخته شده بودند، نادیده میگیرد و بر شعار اصلی آن یعنی ابطال انتخابات چشم می بندد. در حالی از "مبارزات انقلابی گسترده" و "نفی کامل نظام" و "ظرفیت در افتادن با حاکمیت سرمایه" سخن می گوید و ظرفیت جنبش را با واژه گانی چون "خروش انقلابی" توصیف می کند، که در کنار همین احکام اعلام می نماید که این جنبش مجبور است برای تداوم، به بخشی از حکومت پناه برد و آن را سپر دفاعی خود کند. دوستان عزیز! یا افرادی که سپر شده اند جزئی از جنبش انقلابی اند، که در این صورت مرزبندی های افراطی این سند با آن ها بی مورد است و یا سطح مبارزه مردم هنوز به یک جنبش انقلابی فرا نروئیده است، که اگر چنین است توصیف تان از جنبش مردم ذهنی و احکام شما متناقض است. این دو با هم و در کنار هم ناسازگارند. واقعیت این است که شرکت کنندگان در این جنبش رنگارنگ اند. هم در آن کسانی حضور دارند که از نفی کامل نظام فراتر می روند و هم کسانی که فقط این ولی فقیه را نمی خواهند و هم کسانی که نفی اصل ولایت فقیه را دنبال می کنند و مبارزه شان برای اصلاح نظام و احترام به رای شان است. اما این رنگارنگی مانع از این نیست که چهره و سطح مبارزه مردم مشخص نباشد. ثقل اصلی مبارزه و سمت حرکت مردم هنوز از چارچوب نظام فراتر نرفته است. طبیعی است در صورت ادامه مبارزه، این حکومت، ناتوانی ها و مشکلات خود را بیشتر می نمایاند و در نتیجه بر ثقل نیروئی که از آن عبور می کند، افزوده می شود.
افزون بر این، سند پیشنهادی اکثریت کمیسیون، در رابطه با سیاست راه کارگر در قبال انتخابات، حرفی نمی زند. نمی گوید که اگر مردم حرف مسئولان سازمان راه کارگر را می شنیدند و در این دور تحریم می کردند، چه می شد. آیا چنین خیزشی در این ابعاد قابل تصور بود؟ نمی گوید مردمی که در خیابانند فریاد می زدند رای من کو و حتی کمتر از این، شعار بخشی از مردم "موسوی رای مرا پس بگیر" بود. گوئی گوش ها بر این فریادها بسته مانده است و چنین اتفاقاتی رخ نداده است. اگر یک جریان سیاسی از تحلیل سیاسی بخواهد عمل و اقدامی را نتیجه گیرد، نگاه درست و یا خطای دیدش، به دو نتیجه کاملا متفاوت می انجامد. سطح مبارزه مردم را از فردای انتخابات، انقلابی دیدن و هدف آن را نفی کامل نظام فرض کردن، می تواند به تاکتیک های هلاکت باری بیانجامد. نمی شود اراده گرایانه و به میل خود حرف دهان مردم گذاشت. دوستان گرامی! بی خود سطح مبارزه مردم را با آرزویتان درهم نکنید و سخنانی را که سالهاست عموم ما تکرار می کنیم دوباره بر زبان نرانید. باور کنید خسته کننده است. نه اینکه روحیه تحول و دگرگونی و انقلاب از جامعه برای همیشه رخت بر بسته است. خیر، این روحیه در حکومت های استبدادی خشونت پیشه، همیشه بازتولید می شود. اما امروز در این نقطه قرار نداریم. و این ارزش مبارزه کنونی مردم را کم نمی کند. تزریق مصنوعی آرزوها در رگ جنبش مردم و بالا بردن ارادی سطح آن، آفتی است که به جان اعتبارتان می افتد و ارزش حرف تان را کم می کند. در پس نگاه این سند سیاسی، مبارزات مردم، در چارچوب این نظام، چندان ارزشی ندارد و چون رفقا آنقدر واقع بین هستند که این جنبش را نفی نکنند، برای دلپذیر کردن جنبش، پتانسیل آن را بالا نشان می دهند. احکامی چون انقلابی دانستن این جنبش و" ظرفیت درافتادن با حاکمیت سرمایه از همان ابتدا" ریشه در چنین نگاهی دارد. از شما تقاضا دارم پرس و جو کنید. ببینید در این مورد چند نفراز فعالان سیاسی اطرافتان، گزارش سیاسی شما را خوانده اند و چه می گویند.
بر خلاف مطلب اکثریت "کمیسیون"، نظر اقلیت آن، ( *)جاندار و واقعی است. به موضوع اصلی این جنبش توجه کرده و از همین نقطه وارد بحث شده است. سند پیشنهادی "اقلیت کمیسیون"، به سئوالات مشخص این جنبش نگاه کرده و تلاش دارد برایش راه جوئی کند. درست یا غلط، به سئوالاتی نزدیک شده که گره و مساله فعالان این جنبش است. طرز نگرش این رفقا به امر سیاست، تقریبا با نظرات سیاسی رفیق محمد رضا شالگونی، در یک چارچوب قرار دارد و جای تاسف است که این دو نظر از یکدیگر، صف جدا کرده اند.

اما در ارتباط با اختلاف تشکیلاتی

اعلامیه ای که توسط هر دو طرف پیرامون علت این جدائی صادر شده بود، به لحاظ روش تشکیلاتی تفاوت چندانی ندارد. هر دو از بیان دلایل مشخصی که به انشعاب انجامید، گریخته اید. تنها سخنی که گفته اید وجود اختلاف تشکیلاتی است. این در حالی است که هر دو طرف بر پذیرش اساسنامه راه کارگر، که بنیاد تشکیلات شما را می سازد، تاکید دارید. ظاهرا شما گفته اید که می خواهید تشکیلاتی بسته نداشته باشید. گردش آزادنظر و چند صدائی را می پسندید. ناگفته اما طرف مقابل را مدافعان تشکیلات بسته و حامیان تک صدائی قلمداد کرده اید. می دانیم یک تشکیلات باز، از نظر سیاسی و نظری شفاف و علنی است. حضور و همزیستی طولانی شما با هم، نشان از علائق مشترک تان به نوع خاصی از تشکیلات را می رساند. و از نگاه همسان تان به تنظیم مناسبات درون سازمانی حکایت می کند. تا کنون به جز این اواخر، تفاوتی را منعکس نمی کردید. نه تنها منعکس نمی کردید، بلکه در میزگردهای رادیوئی خودتان، شرکت کنندگان در آن، که همگی از اعضای راه کارگربودند، یک نظر را با لهجه ها و سلیقه های متفاوت بیان می کردند و چون تن واحد ظاهر می شدند. اعضای میز گرد در تائید سخنان یکدیگر گوی سبقت را از هم می ربودند. رفقای عزیزم حسن حسام و محمدرضا شالگونی- که هر کدام در یکسوی این جدائی قرار دارند- در همین زمینه تشکیلاتی و در رابطه با ضرورت بسته نگهداشتن آن، در تکمیل نظرات یکدیگر کم سخن نگفته اند.هیچ زاویه متفاوتی را بازتاب نمی دادند. حالا چه اتفاقی افتاده است و از چه زمانی درک تان در زمینه سازمانگری فرق کرده است که صف از هم جدا کرده اید. به روشنی بگوئید اختلاف نظری، سیاسی و تشکیلاتی شما چیست که یکدیگر را تاب نیاورده اید؟ البته امروز هم در سایت شما و در گفتار تلویزیون برابری، همچون دوره پیش، فقط راه کارگری ها در میزگرد حضور دارند. تنها تفاوت، حذف نیمی از اعضای راه کارگر در برنامه های این تلویزیون است.
در اساسنامه راه کارگر- که مورد تائید "کمیته مرکزی" و "هیئت اجرائی" است- آزادی نظر مشروط و در چارچوب مبانی برنامه پذیرفته شده است. یعنی آزادی بدون قید و شرط بیان، در راه کارگر پذیرفته شده نیست. در دفاع از این بند اساسنامه، اخیرأ دوست گرامی آرش کمانگر هم مطلبی نوشته است و از قطعنامه پیشنهادی "در باره ضوابط حاکم بر رسانه های سازمان" دفاع نموده است. ظاهرا مطلب در برخورد با نظر مخالفان که با نام "هیئت اجرائی" فعالیت می کنند نوشته شده است. او در دفاع از ضوابط پیشنهادی برای رسانه سازمان راه کارگر، بحث ها را در چارچوب مبانی برنامه ای راه کارگر، آزاد می بیند. یعنی بحث ها را در چارچوب مبانی زندانی می کند. فکر می کنم پذیرش "مبانی برنامه" برای بحث، چه با غلظت زیاد و چه آبکی آن، در دل خود، ممنوعیت گردش نظر را دارد. آزادی نظر بدون قید و شرط است. هیچ حوزه ممنوعه ای برای نظر وجود ندارد. حوزه ممنوعه، مقدس کردن و سنگ و جامد کردن یک ایده سیاسی و یا نظری است. این حوزه را چه کسی ممنوعه کرده است؟ چرا وارد شدن به آن گناه کبیره است؟ چرا شرایط و زمان در این حوزه بی تاثیر است؟ امروز حتی فرقه های مذهبی هم از دامنه عرصه های غیر قابل تغییرمی کاهند. کنگره 14 راه کارگر اگر می خواهد از یکی از تناقضات دیرینه خود رها شود، نیازمند است این زنجیر را بگسلد و این قید و بند را برای بیان نظر، از دست و پای اعضای خود بردارد و بگذارد اعضای راه کارگر هم از همان "آزادی بدون قید و شرط" که به مردم وعده می دهد، برخوردار شوند. در این باره با توجه به اهمیت آن، من نوشته خود را که 5 سال پیش در نقد درک تشکیلاتی رفقای راه کارگر نوشتم به ضمیمه همین مطلب می آورم. این مطلب درک و دریافت مرا از مناسبات درون تشکیلات و نگاه به دموکراسی و آزادی بیان در تشکیلات بازتاب می دهد. یعنی همان مساله ای که راه کارگر را به انشعاب کشانده است. این نوشته هر چند در برخورد با نظرات رفیق شهاب برهان یکی از اعضای رهبری آن زمان راه کارگر نوشته شده است اما چون به بنیان هائی پرداخته است که به موضوع کنگره شما در رابطه با مناسبات تشکیلاتی ارتباط دارد، آنرا با هدف دامن زدن به بحث های شما در این زمینه می آورم:

8/8/2009
17/5/1388

(*) سایت کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

آزادی بیان در حزب
در حاشیه بحث پیرامون اسناد کنگره دهم راه کارگر

سازمان ها و احزاب سیاسی بخشی از اقشار و طبقات اجتماعی جامعه اند که برای دستیابی به اهدافی شکل می گیرند. این اهداف با یک برنامه سیاسی می تواند اجرا شود. کارکرد عناصر سازنده این تشکل ها، وظایف و حقوق آنها توسط ضوابطی مشخص می شود که اساسنامه اش می نامیم. ضوابط هر اندازه بازتر و دموکراتیک تر باشد امکان تحرک و رشد خلاقیت ها افزون تر شده، کارائی آن بیشتر می شود. ضوابط تنگ و محدود کننده دست ها را می بندد و افراد را با کل تشکل به تعارض می کشد ودر تناقض گرفتار می نماید. گریز از تشکل و انفعال و دوگانگی که میدان بر دوروئی می گشاید، از نتایج چنین سیاستی است.
تشکل ها ابزار و وسیله اند برای مادیت بخشیدن به اهداف و برنامه ها. اساسنامه و برنامه احزاب ساخته اندیشه انسانها و پرورده فکر آنهاست. طبیعی است که این انسانها، هم حق دارند و هم می توانند آن ها را تصحیح، تکمیل و یا از بنیاد تغییر دهند. دگم کردن ضوابط و غیر قابل تغییر و ابدی فرض کردن برنامه ها، به کنده شدن پای احزاب از زمین و آویختن شان به آسمان می انجامد. برنامه ها، سیاست ها و ضوابط، مقدس نیستند، قابل تغییراند. اصول و پرنسیپ ها، احکام آسمانی نیستند که نتوانند دگرگون شوند. گرچه امروز در حرف کسی خلاف این نمی گوید، اما نظر واحدی پیرامون شیوه ها و مکانیزم ها برای این دگرگونی وجود ندارد.
یکی از معیارهای دموکراسی در درون یک تشکل، فراهم کردن امکان تغییر نظر برای همه اعضای آن به یکسان و در همه عرصه هاست. اگربپذیریم که احکام برنامه و اساسنامه آیه های مذهبی نیستند بنابراین، حق تغییر اسناد توسط اعضا از حقوق مسلم آنهاست. نقض این حق حتی توسط نظرو رای خوداعضا، غیر دموکراتیک است. اگر دموکراسی را بتوان حاکمیت اراده مردم معنی کرد، زمانیکه توسط ضابطه ای حق اعمال اراده از مردم سلب شود آن ضابطه غیر دموکراتیک و غیر قابل دفاع می شود. برای تغییر احکام و ضوابط، در گام نخست نیازمندیم حق زیر سئوال بردن و بحث پیرامون آنها را به رسمیت بشناسیم. این حق چه در جامعه و چه در سازمانها و احزاب سیاسی کارائی یکسانی دارد. نمی توان از آزادی بیان بدون قید وشرط مردم در جامعه دفاع کرد اما آزادی بیان و نظر همراه خود را در تشکیلات به بهانه واهی نپذیرفت. اگر اعضای تشکیلات بخشی از مردم جامعه اند که داوطلبانه برای اهداف و برنامه ای گرد هم آمده اند، حتما وظایفی بیش از مردم جامعه بر دوش دارند. دلیلی وجود ندارد که این بخش از مردم، در درون تشکل خود حقی کمتر از مردم جامعه داشته باشند و امکان پروازآزاد اندیشه و بیان برایشان نباشد. تفکری که از محدود کردن بیان عقیده در تشکیلات و مقید کردن آن به شروطی دفاع کند منطقا دلیلی برای دفاع از آزادی بی قید و شرط عقیده در جامعه ندارد. اگر این محدودیت در تشکیلات مفید است چرا باید در جامعه مضر باشد؟
" آزادی بحث در چارچوب برنامه و اساسنامه " که توسط احزاب سنتی چپ در گذشته طرح می شد و امروز برخی افراد و محافل متوقف شده در زمان از آن دفاع می کنند، ایده ای است منسوخ و غیر دموکراتیک. بر طبق این ایده برنامه و اساسنامه پس از تصویب مقدس شده غیر قابل تغییر می شوند. با الهام از این نظر است که حق بحث درخارج از چارچوب برنامه در احزاب رسما ممنوع شده است و عده ای حق پیدا کرده اند هم برای خود و هم برای آیندگان احکامی وضع کنند که خود نیز نمی توانند آن را تغییر دهند. از اینروتغییر چارچوب اسناد در این احزاب تنها از طریق اقدامات کودتائی میسر می شود. اندیشه ای که از آزادی بحث در چارچوب برنامه و اساسنامه دفاع می کند چه آگاهانه و چه ناآگاهانه در برابر تحول و پویائی قرار می گیرد و به ایستائی و تحجر کمک می کند. چون امروز و فردا را با اصول غیر قابل تغییر دیروز به زنجیر می کشد. چون گذشته را از آینده قابل قبول تر می داند. چون در گذشته می ماند.
یکی دیگر از پرنسیپ های دموکراسی تشکیلاتی، پذیرش نظر اکثریت در حزب بر اساس رابطه اکثریت و اقلیت است. یک حزب سیاسی برای تحقق یک برنامه تلاش و مبارزه می کند و روابط خود را بر مبنی اساسنامه تنظیم می نماید. اقلیت حزب و حتی اعضای آن تشکل زمانی می توانند باقی بمانند که امکان تبدیل نظرشان به نظر اکثریت وجود داشته باشد. در صورتی که این حق نقض شود دلیلی برای ماندن اقلیت نمی ماند. هر ایده ای در ابتدا از طرف فرد یا افرادی طرح می شود که ابتدا همگانی نیست. شرایط دموکراتیک می تواند مشخص کند که امکان پذیرش آن توسط جمع وجود دارد یا نه. تا زمانی که حق بحث آزاد وجود نداشته باشد روشن نخواهد شد که یک نظر تا چه اندازه امکان همگانی شدن دارد. اگردر حزب محدوده های ممنوعه ایجاد شود، جدا از اینکه راه تحول و تکامل ناهموار می شود، امکان ادامه کاری و تداوم فعالیت منتفی می شود. جریاناتی که محدوده های ممنوعه دارند دائما در حال کشمکش درونی، تجزیه و اضمحلال اند. در چنین احزابی اگر کسی به افکاری نو، خارج از چارچوب های پذیرفته شده دست پیدا کند، یا باید مرعوب شده لب فرو بندد و یا به ناگزیر به دلیل نداشتن فضای مناسب برای طرح ، در مسیر جاده ای یکطرفه به سوی خروج از تشکیلات رانده می شود.
جذب نیرو در احزاب و سازمان های سیاسی بر اساس پذیرش برنامه و اساسنامه صورت می گیرد اما کسی که در یک سازمان سیاسی فعالیت می کند می خواهد برای مسائل جامعه راه حل پیدا کند. هم حزب اندام زنده ای است و هم جامعه پویاست. اعضای حزب نیز هر کدام دارای رگ و پوست و احساس و ادراک اند. انعکاس پدیده ها در ذهن این مجموعه یکسان نیست. در مواردی به تفاوت می رسند. ایده های جدید بعضا از چارچوب برنامه خارج می شود و در مواردی ممکن است تجدید نظر در برنامه را طلب کند. اگر برای بحث خط قرمز وجود داشته باشد، این ایده ها چگونه می توانند طرح و در برخورد آرا و اندیشه ها تکمیل و پذیرفته شده یا کنار گذاشته شوند. اساسا تحول و تکامل در نتیجه ستیز نو با کهنه پدیدار می شود. با محدود کردن بحث، راه بر تحول حزب بسته می شود. کافی است بیان اندیشه در عرصه ای ممنوع شود. این محدودیت به سرعت گسترش پیدا می کند. چرا که با همان منطقی که دریچه بحث در زمینه ای بسته شده است، با همان منطق می توان دریچه های متعدد دیگری را بر بحث مسدود نمود. افزون بر این، حرکت انسانها میل به تحول و تکامل دارد. آنچه که دیروز پذیرفتنی بود، امروز با دریافت های جدید نیاز به بازبینی داشته ممکن است رد یا تکمیل شود.
پیرامون این مسائل امروز هم اندیشی وجود ندارد. هنوز دوستانی نظیر شهاب برهان وجود دارند که چشم بر این واقعیات می بندند. او در مقاله ای با عنوان " آزادی بی قید شرط بیان، یا اهدای بی قید و شرط تریبون؟! " بالاخره آنچه را که در مقاله پیشین خود با عنوان " دفاع از علنیت برای پوشاندن حقیقت" گفته بود نقض کرده وخود با قلم خود به راه کارگرهمان را نسبت می دهد که پیش از این" بهتان " اش می نامید. او در پاسخ من که گفته بودم راه کارگر که از آزادی بی قید و شرط بیان برای مردم کوتاه نمی آید، آزادی بی قید و شرط اعضای خود را نمی پذیرد، با لحنی تند و عصبی عنوان نمود که اساسنامه راه کارگر تا کنون چند بار در راستای گسترش دموکراسی تشکیلاتی اصلاح شده است ولی باز هم از جهاتی نیاز به تغییراتی دارد که برایش کار شده است، اما اولویت های سیاسی فرصت لازم برای در دستور گذاشتن اساسنامه را نداده است. سپس با خشم می افزاید:
" آقای اعظمی هم این را می داند. اگر حرف او این بود که چرا اساسنامه از زندگی واقعی ما عقب تر مانده است، می شد به حسن نیت او باور داشت، اما او که بهتراز خیلی ها از عمق جا افتادگی دموکراسی تشکیلاتی و آزادی بی قید و شرط بیان نظرات در راه کارگر خبر دارد، ترجیح می دهد حقیقت را وارونه کند. "
واقعیت این است که من از" عمق جا افتادگی دموکراسی تشکیلاتی و آزادی بی قید وشرط بیان نظرات در راه کارگر " خبر نداشته ام وگرنه " بهتان" نمی زدم. خود شهاب برهان که چپ و راست در نقش سخنگو در میز گرد و پالتاک شرکت کرده و مقاله در دفاع و توضیح مصوبات کنگره دهم مینویسد، ادعای خود یعنی عمق جا افتادگی دموکراسی را زیر سئوال برده و در یک چرخش صد و هشتاد درجه ای ناگهان چنین اظهارمی دارد:
" آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان در مقیاس کل جامعه معنی دارد و نه در درون هر تشکل بخصوص سیاسی، و این چیزی است که آقای اعظمی آن را عوضی فهمیده است"
بدین ترتیب روشن می شود که خود ایشان که از عمق جا افتادگی آزادی بی قید وشرط بیان نظرات در راه کارگر نوشته بود یا درآنجا نظر نادرستی داده است یا در اینجا نادرست می گوید. اگر این ادعا مبنی قضاوت قرار گیرد به نظر نمی رسد دموکراسی در راه کارگر چندان هم عمیق باشد. من البته با تمام انتقادهائی که به راه کارگر در این زمینه دارم فکر می کنم شهاب برهان نظرات خود را به جای راه کارگر به خورد ما می دهد.
اما سخن اصلی شهاب برهان در مقاله " آزادی بی قید و شرط بیان، یا اهدای بی قید و شرط تریبون؟! " دفاع از محدودیت بحث در درون تشکل هاست. او معتقد است که " آزادی عقیده و بیان در هر حزب سیاسی با اصول و چارچوب هویتی آن حزب مقید می شود." می گوید " راه کارگر حمام عمومی نیست که هر رهگذری بتواند در خزینه اش گر و گال بشوید. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی یکی از ارکان و اصول سیاسی ، یکی از شرایط پایه ای عضویت اعضا و به این دلیل، موضوعی غیر قابل بحث در راه کارگر است." و در جای دیگر نوشته خود چنین اظهار می دارد: " ... یعنی به صاحبان هر نظری بی قید و شرط آزادی بدهیم، برای مخالفان سرنگونی رژیم، مخالفان دموکراسی، مخالفان سوسیالیسم، برای فاشیست ها، برای حزب اللهی ها و نظایرشان! "
در ارتباط با نظر شهاب برهان چند نکته گفتنی است:
اول باید توجه داشت که ایشان شرایط عضویت در یک تشکل را با شرایط ناظر بر بحث آزاد اعضای آن تشکل درهم آمیخته و یگانه پنداشته است. شرایط ناظر بر ایندو همسان نیست. برای عضویت در یک تشکل ضروری است که برنامه و اساسنامه آن تشکل پذیرفته شود. بنابراین کسی که مخالف برابری زن با مرد، مخالف سقط جنین، مخالف آزادی پوشش زنان است، نمی تواند به عضویت یک تشکیلات فمینیست در آید. امادر یک تشکل که به قواعد دموکراتیک پایبند است، اعضا حق دارند که برنامه و اساسنامه خود را تصحیح، تکمیل و یا تغییر دهند. در نتیجه اعضا حق دارند احکام پیشنهادی خود را به بحث بگذارند. راه کارگر کنگره را عالی ترین مجمع تصمیم گیری خود می داند که تجدید نظر، اصلاح و تصویب برنامه و اساسنامه را عهده دار است. از اینرو تمامی عرصه هائی که در برنامه و اساسنامه آمده است بحث حول آنها منطقا مجاز است، مگر اینکه جریانی مثل راه کارگر بخواهد خود را گرفتار تناقض نماید. مقید کردن آزادی عقیده به اصول وچارچوب هویتی یعنی مقدس کردن برخی حوزه های نظری و غیر قابل تغییر دانستن آنها. اگر این برداشت درست باشد کنگره عالی ترین مجمع تصمیم گیری نخواهد بود چون اعضای کنگره اختیار بحث و تصمیم گیری در برخی حوزه ها را ندارند. چون آن حوزه ها، غیر قابل بحث اند.
دوم زمانی که محدودیت بحث پذیرفته شود دامنه محدودیت ها گسترش پیدا می کند. شهاب برهان می گوید سرنگونی قابل بحث نیست چون یکی از ارکان و اصول سیاسی راه کارگر است. آیا این رفقا فقط یک اصل را قبول دارند؟ قاعدتا نه. بنابراین پای اصول دیگر نیز در میان است و به ناگزیر آن ارکان نیزاگر غیر قابل بحث نشده اند، غیر قابل بحث می شوند. خود او به جز سرنگونی در نوشته اش به موارد دیگری اشاره می کند مثل دموکراسی، سوسیالیسم و ... که مخالفت با اینها نیز می بایست به لیست سیاه ممنوعیت بحث افزوده شوند.
تا کنون شهاب برهان از این ایده دفاع می کرد که ممنوعیت بحث که در اساسنامه آنها آمده است مربوط به 14 سال پیش است. از آن زمان تا کنون راه کارگر بحث های زیادی در رابطه با تعمیق دموکراسی داشته و به نتایجی هم رسیده است که فرصت در دستور گذاشتن آنها نبوده و ادعا کرده است که آزادی بیان عقیده بدون قید وشرط در راه کارگر عمیقا جا افتاده است. حالا با آخرین اظهار نظر او روشن می شود که اولا ممنوعیت ها از سرنگونی فراتر رفته تمامی مسائل مربوط به اصول و چارچوب هویتی راه کارگر را نیز در بر می گیرد. ثانیا مقید کردن بحث به اصول و چارچوب هویتی که شهاب برهان آن اصول را به طور ضمنی سوسیالیسم، دموکراسی، سرنگونی و ... می داند در واقع همان " چارچوب برنامه و اساسنامه" است که راه کارگر به طور موقت از اساسنامه کنار گذاشته بود. ثالثا عرصه هائی که قرار است ممنوع شود بسیار عام ووسیع بوده درک یکسانی از آن نه تنها بین اعضای راه کارگر حتی در بین گرایش حاکم شده بر رهبری این جریان وجود ندارد.
سوم اینکه بستن دریچه بحث چه در سطح جامعه و چه در درون تشکل از یک ترس سرچشمه می گیرد. کسی که ریگی در کفش دارد از بحث آزاد می هراسد و باید هم بهراسد. نگاهی به مواضع همه کسانی که از بحث آزاد می ترسند و توجه به استدلال شان بیانگر نزدیکی استدلال های آنها بیکدیگر است. از طرفداران سوسیالیسم بوروکراتیک تا هواخواهان استبداد دینی و سلطنتی همگی از دادن تریبون به مخالفین خود اکراه دارند. این مجموعه همگی در بحث آزاد پیشاپیش تفکر خود را پیروز نمی دانند. در کنه فکر این طیف سانسور، ارعاب و نهایتا سرکوب مخالف لانه دارد. این فکر بر این باور است که اجازه بحث یعنی دادن بلندگو و دادن بلندگو هم یعنی شکست. مگر کسی که بلندگو می دهد خود نمی تواند در آن بدمد. اگر مخالفی علیه سوسیالیسم سخن گفت و یا در رد سرنگونی مطلبی نوشت آسمان به زمین می چسبد؟ مگر نمی شود در مقابل آنها استدلال کرد. اگر حرفی برای گفتن ندارند هراس ما چیست. اگرهم نکته ای منطقی داشتند چرا نباید پذیرفت؟ اگر ادعای این داریم که آزادی در جامعه بیش از هر نیروئی به سود اردوی کار و زحمت است، که هست، در تشکیلات نیزآزادی به سود فکری است که منطق قوی تر و استدلال محکم تری دارد.
کسی که معتقد است آزادی بی قید و شرط در مقیاس کل جامعه معنی دارد و نه در درون هر تشکل سیاسی، لازم است روشن کند به چه دلیل آزادی برای یک تشکل مثبت نیست. چرا آزادی در کل جامعه می تواند به خلاقیت ها دامن زند و برای مردم مفید باشد اما برای بخشی از مردم که در تشکلی گرد آمده اند و برای تحقق آزادی در سطح جامعه مبارزه کرده و مرارت می کشند، آزادی مضر می شود. البته در دفاع عنوان شده است که " راه کارگر حمام عمومی نیست که هر رهگذری بتواند در خزینه اش گر و گال بشوید." دوباره شهاب برهان دو مساله بی ارتباط با هم را درهم آمیخته است. رهگذر گر و گال ( این چه فرهنگ و چه گویشی است؟ ) به اعضای راه کارگر چه ارتباطی دارد. بحث ما حقوق اعضای یک تشکل است نه رهگذران. به چه دلیل رهگذر، آنهم از نوع گر و گال اش را به لحاظ حقوقی در جایگاه اعضای راه کارگر قرار می دهید؟ درست است راه کارگر حمام عمومی نیست، اما اعضای راه کارگر هم رهگذر نیستند. آنها می توانند و باید بتوانند در خزینه حمام سازمانشان خود بشویند. لطف کنید مغلطه نکنید!
و یا در جای دیگر برای دفاع از ممنوعیت بحث گفته شده است ما حاضر نیستیم" به صاحبان هر نظری بی قید و شرط آزادی بدهیم، برای مخالفان سرنگونی رژیم، مخالفان دموکراسی، مخالفان سوسیالیسم، برای فاشیست ها، برای حزب اللهی ها و نظایرشان."
از چه تاریخی سر و کله" حزب اللهی ها و فاشیست ها" در راه کارگر پیدا شده است؟ این موجودات آنجا چه می کنند؟ چرا از بحث اصلی اینگونه می گریزید. حزب اللهی ها و فاشیست ها در جامعه حضور دارند و شما هم اعلام کرده اید که از آزادی بی قید و شرط عقیده آنها دفاع می کنید. چرا این موضوع را با بحث آزاد در راه کارگر درهم آمیخته اید؟ واقعیت این است که استدلال کم آورده اید." حزب اللهیها" و "فاشیست ها" را برای نفی آزادی عقیده به درون راه کارگر کشیده اید تا اعتقادتان به ممنوعیت بحث بتواند توجیه شود. اعضای راه کارگر را با" گر و گال" و "فاشیست" درهم می کنید تا بتوانید با ارعاب دهان یارانتان را ببندید. اینهمه اغراق برای چیست؟ اگر شما تا به این اندازه در محاصره گر و گال، حزب اللهی و فاشیست و .. هستید، حتما مشکلی دارید. با ممنوعیت بحث مشکل شما حل نمی شود. توصیه من به شما این است که در فکر راه حل دیگری باشید! .......


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

دست بردارید
مسعود شهاب
2009-08-11 17:21:23
رفقا شما را به ارواح عزیزانتان از این بازیها دست بردارید. دنیا دنیای دیگری است. ما در هزاره ی سوم زنگی می کنیم. پیش چشممان در همین کشور خودمان اتفاقاتی می افتد که با ضوابط مارکسیستی شمااصلا قابل تبیین نیست. دنیای احساسات پشت سر جا مانده است. دنیا دنیای تعقل است. این اتصال ها و انفصال های شماریشه در ناتوانی تان در درک روح زمان دارد. حرفهای دوستانه ی مرا بپذیرید. شما بکار سیاسی معتاد شده اید. این اعتیاد کشنده است. با احترام


عیسی صفا
2009-08-10 19:28:41
تقی روزبه در نوشته هایش به روشنی از هرنوع سازمان دهی حزبی کاملا کنده شده و در مقابل آن قرار گرفته بود. ایده ال وی سازمان دهی فورومی است.سازمان سیاسی رزمنده نمی تواند به شیوه فورومی سازمان دهی شود.شیوده شناخته شده سانترالیسم دمکراتیک است.ایدئولوؤی زدایی در کل سازمان راه کارگر بی وقفه پیش رفته است. سازمانی که با ادعای مارکسیسیم ـ لنینسی واقعی کار را آغاز کرده بود امروز به کلی این اصول را کنار گذاشته است. جناح کمیته مرکزی در این زمینه گامی فراتر گذاشته و اصل سازمان سیاسی را هم قبول ندارد.نکته دیگر برای معقق کنجکاودر این است که در یک سو کل کسانی قرار دارند که سابق مجاهد بوده و به مارکسیسم گرویده بودندو ( کمیته مرکزی)و در سوی دیکر سایرین قرار دارند(هئیت سیاسی)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد