آشناست با صورتِ
لگدکوب شده برگها
باران
بوسیده بارها آنها را
وقتی هنوز سرفراز و
بر شاخسار بودند.
ما میگذریم اما
از کنارِ باران
که شرشر بوسه میزند
بر برگهایی که بر آنها
پا گذاشته و می رویم
دنبالِ کار خود.
چتری هنوز آخر هست
بالای سر ما
ولی آنها
مدتی است افتادهاند
و انقدر گذشته که دیگر
خش خشی نیز نمیکنند.
چه میشود کرد آخر؟
ما عابریم و کار هم داریم
و اگر نرویم برگها
بردرخت نمیشوند
باران هم نمیایستد
شرشر میبارد همچنان بوسههایش را
او با ما کار ندارد.
/
نیلوفر شیدمهر
ونکوور – ١۴ نوامبر ۲۰۲۰
برابر با ۲۴ دی ١۳۹۹
تارنما:
">nilofarshidmehr.com
کانال شعرخوانی دوزبانه در یوتیوب:
https://www.youtube.com/
