احوال عاشقان وطن سخت مضطراست/ ابر است آسمان و فضا بس مکدر است - با سنگ هاي بسته و سگ هاي با زشهر/ بنگر چگونه عهد و زمان با ستمگر است - دوران پا يكوبي و بزم و نشا ط رفت/ هرجا كه رو نهي ، همه رفتا ر د يگر است - ديگر نه عاشقي، كه بخواند سرود عشق/ د يگر نه دلبري كه دلش برتو باوراست - ديگر نشان ز کلبه ی آن میفروش نیست/ ديگر نه آنکه نعره ی مستا ن، به معبر است - ديگرنه شور و جوش در اين قوم پرخروش/ ديگر نه فكر كشور و ﺁينده درسر است - دراين فضاي وحشت و تا ريك و پرهرا س/ بلبل سكوت كرده و گل غنچه پرپر است - خورشید پرفروغ نه ديگر منور است/…
*
ما،درین حادثه ی خلقت_ آدم به جهان بوده ایم شاهد_ بس آتش_ سوزنده به جان آتشی ، شعله فروزنده ، که ناید به گمان در جهان دیگر نجستیم از تبسم یک نشان ما به یک دوره ای ازعمر، درین عهد و زمان دیده ایم، بس دردمندان: ناتوان و اشک ریزان مردمان درغم وغصه، نگران، سر به گریبان ما ، دگر آخر نیافتیم ، چهره ای را شادمان زندگی رنج ست و محنت همره اندوه و حرمان محنتی کان را نباشد چاره ای و یا که درمان بوده ایم شاهد_ بس آتش_ سوزنده به جان ما، به یک دوره ای ازعمر، درین عهد وزمان
*
وای، از این روزگار_ طوفانی / که شده در سرای_ انسانی یکزمان بزم بود و رقص و طرب/ این زمان، رنج و درد_ طولانی یا به رزم ، با سپاهی از کرونا / چون بسان_ نماد_ شیطانی که شده در سرای_ انسانی / آفریننده ی_ پریشانی این زمان، رنج و درد_ طولانی/ شیوناست و فغان و حرمانی مبتلایان غمین و آشفته / چشم به راه_ دوا و درمانی کی شود دوره ی نشاط و شعف / همه سرمست با غزلخوانی
*
آستین،بالا بزن ،جنجال شو، بیدار کن ناکسان را سرنگون ساز و زبون و خوار کن خائنان و مفسدان را گوشه ی زندان نشان جانیان را ، بر فراز_ چوبه های دار کن کاخ ظالم را بیفکن، واژگون بر روی خاک راه_ شاد مردمان را ، رهرویی هموار کن روز و شب، همراه باش با برترین_ دوستان بهر_ دفع_ دشمنان_ نابکار ، پیکار کن دولت_ عادل به هرجای_ جهان حاکم نما مهربانی و صفا را ، پایه ی افکار کن عهد و دوران_ نوینی ، این زمان ، آور پدید از برای_ نیکی و آزادگی ، اصرار کن
دکتر منوچهر سعادت نوری
آرشيو مقالات و سروده ها
http://asre-nou.net/php/ar_author.php?authnr=1023