به تماشای ابرها
مست
روی تخته سنگی
میان سایه روشن
خورشید و زمین
نشسته ام
نور زندگی
ابری ست که
می رود و می آید
گاهی سیاه وسفید
گاهی رنگین
گاهی نقش چهره تو
گاهی نقش چهره من
می گذرد پی درپی
دختر گمشده ای
روی ابرها
درون حباب آبی
لباس آفتابی بتن می دود
به کاوش گمشدگان خاکی
پله پله
پایین و بالا می پرد
میانراه پوچ دشوار زندگانی
روی حلقه ی شانه هایش
حمل چیزهای بیهوده
عطر پیچکهای آبی خاطرات
بارسختی ست انباشته
زندگی حبا بی ست کوچک
درون سایه روشن های آینه ای
که با نسیمی زود گذر
می شود تکه تکه
ناگهان
عمرکوتاه آدمی
تمام
آن دخترک آبی پوش
گمشده کیست
من یا تو
که به جستجوی
گل حسرت آبی
دانه به دانه
حبابها را شمرده
شمرده تا صفر می شکند
شگفت راز هستی
به تماشای ذهن خود
ژرفای ناپیدای
افق های دور
خیره به آدمها
کناردرختی
میان جوی آبی
نشسته ام
امواج سنگین سکوت
صداییست خروشان
آه
گل آبی حسرت
داخل حبابی بی وزن
جاری
... رود میشود
9 اکتبر 2020
شهلا آقاپور
http://www.aghapour.de/
http://www.galerie-benakohell.de/
گل آبی حسرت سمبل بی نهایت عشق ورمانتیک است
https://de.wikipedia.org/wiki/Blaue_Blume
گل آبی نماد بهم پیوسته طبیعت انسان و ذهن
سمبل شناخت هستی خویش و مرگ