مانده ام
هنوز
چون آن صنوبر پیر جنگل
با پاره پاره رویا ها
و
تکه آرزوهایم
پا بر جا
می زنم لبخند
با قطره های اشکم
اگر چه
از فاصله ی دستان ما
می گریند
کوه
و
دریاها
مانده ام
هنوز
چون بیداری آفتاب
بر کمند گیسوی البرز
چون جرعه ی شیرین کارون
بر صلابت نخل ها
اگر چه بغض این درد
بسته راه فریاد را
و
چون شمعی نیمه جان
مانده
تنها
کورسویی به جا
با این همه
دوباره
می آیم.
10/07/2020
رسول کمال
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد